درس اسفار استاد فیاضی

92/11/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: السفر الأول/ المسلک الأول/ المرحلة الثانیة/ فصل 13 في أن حقائق الأشياء أي الأمور الغير الممتنعة بالذات يمكن أن تكون معلومة للبشر/ نقد و بررسی قول دوم مبنی بر اینکه حقائق مرکبه قابل درک برای انسان است بر خلاف بسائط/ ج1/ ص393
خلاصه جلسه قبل:
(در مورد علم به حقیقت اشیاء اقوالی هست.
قول اول مثل قول فارابی و ابن سینا و آخوند و عرفا که میتوان گفت قول مشهور است این است که میگویند نمیشود انسان حقائق اشیاء را درک کند. ادله ی آنها ناتمام بود البته ادله ی دیگری هم آورده شده که ما به همین فعلا اکتفا میکنیم.
و اما قول دوم:)
القول الثانی:
الحقائق المرکبة یمکن معرفتها و أما البسائط فلا یمکن معرفتها
فراجع:
المباحث المشرقیة/ ج1/ ص499-500
الاسفار/ مرحله2/ فصل13
تقریر استدلال:
و استدلوا علی امکان معرفة مرکبات بأن:
1 المرکبات لها أجناس و فصول
2 و إذا عرفنا أجناسها و فصولها عرفنا حقائقها
و فیه:
أن أجناسها و فصولها إما بسائط أو تنتهی إلی البسائط فإذا حکمتم بعدم قدرت الإنسان علی معرفة البسائط فکیف تعرف الأجناس و الفصول.
و استدلوا علی عدم امکان معرفة البسائط بأن:
1 حقیقة کل شیء واحدة و من هنا کان الحد التام لکل أمر واحد. و أما لوازم کل حقیقة فلا یجب وحدتها بل یجوز أن یکون لحقیقة واحدة لوازم کثیرة و من هنا أمکن أن یعرف حقیقة واحدة بتعاریف رسمیة کثیرة.
(یک شیء یک حد تام با بیانات مختلف بیشتر ندارد اما رسمهای مختلفی میتواند داشته باشد. تک تک لازمها میتوانند معرف باشند.)
2 فلو کان الانسان قادرا علی معرفة حقائق الأشیاء البسیطة، لما اختلف الآراء فی تعاریفها، لأن حقیقة کل شیء واحدة
3 لکن التالی باطل لما نشاهد من اختلاف الآراء فی ماهیات الأشیاء البسیطة
إذن لیس الانسان قادرا علی معرفة الأشیاء البسیطة
و فیه:
أولا: أن هذا الدلیل لو تم لدل علی عدم قدرة الانسان علی معرفة الأشیاء المرکبة أیضا لمکان الاختلاف فیها أیضا و بعبارة أخری ینقض الدلیل بمان ری من الاختلاف فی الماهیات المرکبة
و ثانیا: أن هذا الدلیل لو تم لاستلزم عدم قدرة الانسان علی معرفة المرکبات أیضا فإن المرکبات کما عرفتم به تعرف بأجزاءها و لا ریب إن أجزاءها بسائط أو منتهیة إلی البسائط. فإذا لم یقدر الانسان علی معرفة البسائط لم یقدر علی معرفة المرکبات أیضا[1].
و ثالثا: أن المقدمة الثانیة ممنوعة لأن الاختلاف یمکن أن ینشأ من عثور بعض علی حقیقة الشیء و عدم عثور بعض آخر علیها بل یمکن أن ینشأ من جهل الکل بالحقیقة ألا تری أن کل منهم یرد علی الآخر
(اگر بنا بود هر کس هرچه میگوید درست باشد آنگاه اختلافها باعث شود که تعاریف رسمی شود. لذا یکی از گفته ها درست است. چون هر کس تعاریف دیگران را رد میکند و سپس تعریف خودش را بیان میکند.
کسی که این حرف را میزند در مقابل جمله ی سالبه ی کلیه از فارابی و ابن سینا است که میگویند هیچ انسانی هیچ حقیقتی را نمیتواند درک کند. پس نمیشود گفت که هرجا اختلاف شد تعریف، تعریف رسمی است)


[1] بر فرض تمام بودن دلیل.