موضوع:
السفر الأول/ المسلک الأول/ المرحلة الثانیة/ فصل 13 في أن حقائق الأشياء أي
الأمور الغير الممتنعة بالذات يمكن أن تكون معلومة للبشر/ نقل قول شیخ توسط
آخوند درباره ی فصل أشیاء و تفسیر آخوند /الاسفار/ ج1/ ص393
خلاصه جلسه قبل: (آخرین جمله
ای که مرحوم آخوند آنرا از شیخ نقل میکنند و دلیل بر
فرمایش خودشان قرار میدهند این مطلب است که درالهیات شفاء
در فصل5و6/ مقاله ی7
[1]
آمده.)
قال
الشیخ فصل الحیوان لیس هو مفهوم الحساس بل الفصل له هو جوهر نفس
[2]
الحیوانیة التی بها تمام ذاته و هویته و حقیقته.
(نفس
جوهری یک جوهر است اما حساس بودن یک کیفیت است.
جوهر، سازنده ی ذات -فصل- حیوان است.)
و کذا
سائر الفصول ففی الانسان مثلا لیس الفصل هو الناطق بل الفصل هو نفس
الناطقة التی بها تمام ذاته و هویته و حقیقته. و ما یذکره
المنطقیون من الحساس و الناطق و أمثالها هی لوازم فصل
الحقیقی و لیست بفصول حقیقیة بل إنما هی فصول
منطقیة و فصل الحقیقی هو فصل الاشتقاقی
[3]
أی فصل یُشتَق
[4]
منه الفصل المنطقی أی یکون الفصل المنطقی من آثاره و
لوازمه أو
[5]
فصل لا بد أن یبدَّل إلی مشتق حتی یُحمَل و هو دال
علی أن الوجود أصیل حیث عدّ الفصل الذی هو نحو من الوجود تمام
ذات الشیء و هویته و حقیقته.
(فصل
آنچیزی است که حقیقت شیء به آن تمامیت پیدا
میکند. اگر بخواهد این حرفها معنای محصّلی پیدا
کنند باید وجود حقیقی باشد نه اعتباری)
و
صریح فیما ذهبنا إلیه من أن الفصل نحو الوجود
(اگر فصل
هم مثل تمام ماهیات "من حیث هی لیس إلا
هی" باشد و در خارج اعتباراً موجود باشد و حقیقةً موجود نباشد
چگونه میتواند تمام حقیقت و هویت شیء باشد؟)
و الشيخ ذكر في بعض مواضع الشفاء ما معناه[6]أن فصل الحيوان ليس مفهوم الحساس بل جوهر نفسه
[7]التي بها تمام ذاته و هويته و حقيقته و كذا فصول سائر الأنواع و الأجناس و الأول يسمى
فصلا منطقيا و الثاني فصلا اشتقاقيا لأنه غير محمول على النوع المركب و المحمول عليه
[8]هو المفهوم المأخوذ منه
[9]و ذلك
[10]بالحقيقة لازم من لوازمه
[11][انتهی کلام الشیخ]
و من هذا الموضع يعلم أن للوجود أعيانا خارجية
[12]و ليس عبارة عن مفهوم عقلي انتزاعي إضافي
[13]يتكثر بتكثر ما
[14]أضيف إليه كما زعمه المتأخرون و
هذا الكلام من الشيخ كالنص على ما ادعيناه
.[15](بفرمایش آیت الله جوادی حفظه الله در اینجا
یک اشکالی هست)
قال
[16] شیخنا الأستاذ دام ظله
هناک اشکال و هو أن فصل الموجود الجوهری کالانسان إن کان جوهرا کان الجوهر
جنسا له احتاج إلی فصل آخر و یتسلسل
[17]
و إن کان عرضا لزم تقوّم الجوهر بالعرض
[18]. و تخلّص الآخوند عن هذا
الإشکال بأن الفصل نحو الوجود فلیس ماهیة حتی یکون جوهرا
أو عرضا.
و قد عَنوَنَ الفصل «حقائق الأشیاء
غیر الممتنعات یجوز أن تکون معلومة للبشر» و ظهر أن مراده أن
الماهیات یجوز أن یحصل العلم
[19]
بکنهها لأنها لابشرط بالنسبة إلی ترتب الآثار و عدمه فیجوز أن توجد
فی الذهن بأنفسها کما یجوز أن توجد فی الخارج و أما الوجود
فیستحیل العلم الحصولی به لاستحالة حصوله فی الذهن و ذلک
لأنه عین حیثیة ترتب الآثار و ما فی الذهن لا یترتب
علیه الآثار.
(حاصل کلام آخوند این بود که آن حقائقی که میشود
شناخت ماهیات اند و آنچیزی که نمیشود شناخت وجود است
یعنی بعلم حصولی نمیشود شناخت. و معتقد است فصل هم که ما
نمیتوانیم آن را درک کنیم همین فصلی است که نحوه
ی وجود است)
(
آخوند حرف شیخ را با
مذاق خودش تفسیر کرده)
(
شیخ در جاهای
مختلف تصریح میکند که در وجود ذهنی آنچه به ذهن می
آید حقیقت شیء نیست بلکه شَبَه و صورت است. شیخ
نمیخواهد بگوید که حقیقت فصل بوجود است. جنس و فصل تمام ذات
شیء را میسازند حال اگر آن ذات موجود شود آنها هم موجودند و اگر موجود
نشود آنها هم موجود نیستند)
[1]
عمده ی
مطلب در فصل 5 است چون شاید در قدیم این دو فصل از هم جدا نبوده
اند در دو فصل قرار دارد.
[2]
اضافه جوهر به
نفس اضافه ی بیانیه است یعنی "جوهر هی
نفس الحیوانیة"
[6]
مقصود آنچه
شیخ گفته این است.
[7]
نفس
حیوانی ، نفس بمعنای فلسفی.
[10]
مفهومی که
محمول قرار میگیرد و از فصل اشتقاقی أخذ شده.
[12]
وجود در خارج هست
و امری اعتباری نیست.
[13]
حرف شیخ
اشراق است که یعنی وجود اضافه میشود به ماهیت تا
خارجیت پیدا کند و بدون اضافه شدن به ماهیات.، ما بازاء
خارجی ندارد.
[15]
فصل از سنخ
ماهیت نیست بلکه از سنخ وجود است.
[17]
چون فصل جوهر را
شما اعتقاد دارید که جوهر است و آن هم احتیاج دارد به یک
فصلی .
[18]
عرض
چیزی است که بعد از تمامیت جوهر میتواند موجود شود.