درس اسفار استاد فیاضی

92/07/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: السفر الأول/ المسلک الأول/ المرحلة الثانیة/ الفصل 12 فی أن المتوقف علی الممتنع بالذات لا یلزم أن یکون ممتنعا بالذات/ وهم و إزاحة / الاسفار/ ج1/ ص384 و ص385
 خلاصه جلسه قبل:
 (اگر بخواهد تلازم در جایی باشد باید علیت و معلولیت باشد یکی علت دیگری و یا هر دو معلول علت واحد باشد بنابراین یکی از طرفین باید معلول باشد و چون هر معلولی ممکن است پس بین دو واجب و بین دو ممتنع و بین شیء و منافی اش تلازم نیست.)
 إن قلت: لا ریب فی وجوب وجود الاستلزام بین الدلیل و بین المطلوب و لذا قالوا لابد من کون الأوسط علة للنتیجة أو معلولا لها أو کون کلیهما معلولین لعلة واحدة.
 (آیا میتوانید به ماست بر دروازه استدلال کنید و یا برعکس؟
 حد وسط علت و نتیجه معلول = برهان لم، نتیجه علت و حد وسط معلول = برهان إنّ بنام دلیل، هر دو معلول علت واحد = إنّ مطلق، حضرت آیت الله جوادی آملی فرموده اند که برهانی که علامه ره فرموده که برهان چهارمی هم هست که از طریق ملازمات عامه است صحیح نیست چون نمیشود بین اوسط و نتیجه تلازم باشد اما علیت نباشد، چون اگر علیت باشد یکی از اقسام قبلی میشود. بنظر ما اشکال تام است. حل آن به این است که علیت به علیت خارجی منحصر نیست بلکه علیت تحلیلی هم هست.)
 و قد ذکرتم أنه لابد فی الاستلزام من کون أحد الطرفین علة للآخر أو کون کلیهما معلولین لعلة ثالثة.
 مع أنهم یستدلون فی قیاس الخلف [1] من النقیض علی المطلوب بینما لا استلزام بین الشیء و بین نقیضه.
 کما یستدلون علی عدم تناهی الزمان باستلزام تناهیه لعدم تناهیه و صورته:
 1 لوکان الزمان متناهیا لتقدم علیه عدمه أو تأخر عنه عدمه بالزمان علی سبیل منع الخلو.
 (زمان بعد ممتد در یک طرف است و مثل خط است و فرقش با خط این است که یک امر غیر قار است. یا باید از جلو متناهی باشد یا باید از عقب یعنی یا یه وقتی نبوده و یا یه وقت نخواهد بود و یا از دو طرف نبوده. یا باید ابتدا داشته باشد بدون انتها و یا انتها داشته باشد بدون ابتدا و یا هم ابتدا داشته باشد و هم انتها.)
 2 و لو تقدم علیه عدمه أو تأخر عدمه بالزمان لثبت الزمان قبل الزمان أو بعده
 (یه زمانی باشد که زمان نباشد یعنی زمان در همان ظرفی که نیست، هست.)
 3 و لو ثبت الزمان قبل الزمان أو بعده للزم من عدم الزمان وجوده.
 4 لکن التالی محال.
 (یعنی استلزام برقرار شد بین زمان و نقیضش.)
 ففی الاستدلال حکم باستلزام عدم الزمان بالزمان بینما ادعیتم لا استلزام بین الشیء و ما ینافیه.
 و کما یستدلون علی تناهی الأبعاد القارة باستلزام عدم تناهیها لتناهیها.
 و من ذلک [2] البرهان المعروف بالبرهان السلّمی و صورته:
 1 لو کان هناک جسم غیر متناهی الأبعاد لأمکن أن یخرج من نقطة منه امتدادان علی نسق واحد کأنهما ساقا مثلث.
 2 و لو خرج فی جسم واحد من نقطة واحدة خطان علی نسق واحد کأنهما ساقا مثلث فکلما امتدت الساقان و صارا أعظم صار بعد أحدهما عن الآخر أزیَد.
 3 و إذا کان کلما امتد الساقان صار البعد بینهما أزیَد فلو امتدا إلی غیر النهایة وجد بینهما بعد غیر متناه.
 4 و إذا وجد بینهما بعد غیر متناه کان ذلک البعد غیر متناه فی عین أنه متناه [3] .
 وهم و إزاحة:
 و لك أن تقول إذا بطل أن يستلزم مفهوم [4] ما ممكن أو محال ما ينافيه فإذن [5] ما شأن القياسات الخلفية حيث يثبت بها الشي‏ء على فرض عدمه و يلزم فيها الشي‏ء من فرض نقيضه كما يقال في إثبات عدم تناهي الكمية الغير القارة بالذات أعني الزمان إن عدمه قبل وجوده قبلية زمانية لا يجتمع المتقدم بها مع المتأخر [6] و كذا عدمه بعد وجوده هذه البعدية [7] مستلزم [8] لوجوده- و كما يقال في إثبات تناهي الكميات القارة [9] أعني المقادير التعليمية بأسرها أن لا تناهيها مستلزم لتناهيها [10] .


[1] هم خُلف صحیح است هم خَلف. خُلف یعنی با بطلان نقیض مطلوب اثبات میشود. و یا خَلف که یعنی پشت چون نقیض هر چیزی پشت آن است یعنی طرف مقابل یعنی قیاس از طرف عقب.
[2] از طرق مختلفی آن را اثبات میکنند که یکی برهان سلمی است.
[3] چون بین آن دو ضلع مثلث است پس متناهی است. «بین» یعنی محصور و «غیر متناهی» یعنی غیر محصور.
[4] مراد معنا و واقع و نفس الأمر است.
[5] فاء نباید باشد. چون إذن جانشین فاء است.
[6] ما بالذات متقدم است بر ما بالغیر به تقدم عقلی. گرچه باهم جمع باشند.
[7] مفعول مطلق نوعی
[8] خبر إنّ
[9] خط، حجم، سطح
[10] خط بی نهایت نداریم چون اگر دو خط بینهایت کنار هم بکشیم و از یکی یک متر برداریم، اگر قائل شویم که این دو خط به اندازه ی هم هستند لازمه اش این است که وجود یک متر با عدمش یکی شود که این محال است. چون اگر بگوییم این یکی یک متر از دیگری کوچکتر است یعنی دیگری یک متر بزرگتر است پس هر دوی آنها متناهی میشوند که به برهان تطبیق معروف است.