درس اسفار استاد فیاضی

93/02/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسي و نقد دليل دوم از شيخ در مورد مسأله ی علت بودن ماهیت برای وجود
لا ينفعه القول بأن الوجود في الواجب من لوازم ذاته و ليس عينه لنهوض البراهين القاطعة على أن الوجود يستحيل أن يكون من لوازم الشيئية بالمعنى الاصطلاحی.[1]
(یکی از مسائل مهم در فلسفه این است که واجب ماهیت دارد یا نه. کسانی که میگویند دارد میگویند که ماهیت واجب علت وجودش است همانطور که ماهیت ممتنعات علت عدمشان است مثل دور که یعنی علت بودن شیء برای علت خودش پس محال برای دور ذاتی باب ایساغوجی نیست پس عرضی است حال عرضی لازم است یا مفارق؟ عرضی لازم است زیرا همیشه معدوم است یعنی ذات ماهیت بگونه ای است که این محمول را اقتضا دارد.
الانسان لا موجودة و لا معدومة و لا ممکنة؛ چون در معنای انسان نخوابیده که ممکن باشد.
اما این منافات ندارد با:
الانسان ممکن بالضرورة الأزلیة؛ زیرا این محمول برای این موضوع ازلا ثابت بوده، یعنی این موضوع ازلا لازمش این محمول بوده.
همانطور در:
الدور معدوم بالضرورة الأزلیة.
و ماهیة الواجب موجود بالضرورة الأزلیة.)
دلیل دوم بر استحاله ماهیت داشتن واجب از شیخ[2]:
لا تکون ماهیة سببا لوجودها، و إلا لزمها الوجود حال عدمها.
شکل منطقی استدلال:
1 لو کانت ماهیة[3] سببا لوجودها[4]، لکان الوجود من لوازم تلک الماهیة، لأن الماهیة علة تامة للازمها و یجب وجود المعلول عند وجود علته التامة[5].
2 و لو کان الوجود لازم تلک الماهیة و لکان یلزمها حتی حال عدمها، لأن ما یلزم الماهیة من حیث هی یلزمها کیفما فرضت.
3 و لو کان الوجود یلزمها حال عدمها، لکان المعدوم علة للموجود.
4 لکن التالی محال؛ لأن علة الموجود موجودة کما أن العلة المعدوم معدومة و علة الماهیة ماهیة.
إذن: لا تکون ماهیة سببا لوجودها.
و فیه:
أن المقدمة الثانیة ممنوعة، لأن ما یلزمه الوجود یستحیل أن یکون معدوما فإن لازم الشیء هو ما یستحیل انفکاکه عن الشیء.
فقاعدة: لازم الماهیة لازم لها حتی حال عدمها و إن کانت صحیحة إلا أن شیئا من القواعد الکلیة لا یُثبِت موضوعه أو متعلقاً من متعلقات موضوعه.
و بعبارة أخری المقدمة الرابعة ممنوعة. لأن المعدوم لا یکون علة للموجود إذا کانت العلیة خارجیة و أما فی العلیة التحلیلیة فالماهیة فی المقام عین الوجود فهی موجودة بالوجود و لکن العقل فی تحلیله هذا الأمر الموجود إلی ماهیة و وجود یری أن الوجود لازم لتلک الماهیة فیراه معلولا لها.
(عقل میگوید اگر در علیت خارجی باید علت قبل معلول وجود داشته باشد اما در علیت تحلیلی اینگونه نیست چون عقل وجود واحد را تحلیل میکند به دو معنا که یکی از معناها علت است برای معنای دیگر.)


[1] السفر الأول/ المسلک الأول/ المرحلة الثالثة/ في تحقيق الجعل و ما يتصل بذلك /فصل الثانی/ في الإشارة إلى مناقضة أدلة الزاعمين أن الوجود لا يصلح للمعلولية./ ج1/ ص402
[2] مباحثات/ ص274-275.
[3] بصورت نکره آورده چون نمیخواهد بگوید که همه ی ماهیت ها اینگونه اند.
[4] لذا ما میگوییم الواجب بالذات و الممتنع بالذات و الممکن بالذات باء در بالذات باء سببیت است یعنی ذاتش سبب وجوب و امتناع و امکانش است.
[5] چون چیز دیگری نمیخواهد زیرا ماهیت من حیث هی است.