درس اسفار استاد فیاضی

91/12/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الثانیة/ الفصل التاسع فی أن العدم لیس رابطیا/ تفاوت سالبة ضروریة با سالبة الضرورة/ نظر آخوند در نفی سالبة ضروریة و قبول سالبة الضرورة/ج1/ 369 و 370
 تفاوت سالبة ضروریة با سالبة الضرورة
 (مرحوم آخوند گفتند در قضایا سالبة وجود رابط نداریم. بالتبع چون نسبت نیست، کیفیت نسبت هم نیست و جهتی که در سالبة می آید، در واقع جهت موجبه است که سلب بر روی کل موجبه آمده است و چون موجبه جهت دارد، سلب بر آن نیز آمده است.)
 تمهید: قالت الحکماء لمکان إذعانهم بوجود النسبة السلبیة فی السوالب تختلف السالبة الضروریة عن سالبة الضروریة و تختلف السالبة الدائمة عن سالبة الدائمه و أیضا تختلف السالبة المطلقة عن سالبة المطلقة.
 توضیح ذلک: أن قولنا « لیس شریک الباری بموجود بالضرورة» و هی سالبة ضروریة یختلف عن قولنا « لیس الإنسان بکاتب بالضرورة» و هی سالبة الضرورة و قولنا «لیس الفلک بساکن دائما» و هی سالبة دائمة یختلف عن قولنا « لیس الإنسان بساکن دائما» و هی سالبة الدائمة. و بعبارة أخری الحکماء یفرقون بین أمرین و هم فی سعة من ذلک.
 (سلب عموم غیر از عموم سلب است.
 « لیس الإنسان بکاتب بالضرورة» یعنی انسان «کاتب بالضرورة» نیست. سلب می آید و ضرورت کتاب را نفی می کندبه عبارتی گاهی سلب، ضروری است و گاهی ضرورت، سلب می شود.
  انسان «ساکن علی الدوام» نیست. یعنی دوام سلب شده برخلاف «لیس الفلک بساکن دائما» که دوام کیفیت لیس را بیان می کند اما در انسان ، دوام نفی می شود.
 مشهور می تواند بین سالبة الضروریة و السالبة الضروریة تفاوت بگذارد زیرا سالبة را نیز دارای نسبت می داند و چون نسبت دارد، کیفیت نسبت نیز دارد اما آخوند می گوید سالبة ضروریة نداریم و فقط سالبة الضرورة داریم. زیرا در سالبة نسبت و جهت و مادة نیست بنابر این کیفیت نسبت که سالبة باشد نمی تواند ضروری یا ممکن باشد زیرا اصلا نسبتی ندارد که بخواهد کیفیت نسبت داشته باشد. )
 نظر آخوند در نفی سالبة ضروریة و قبول سالبة الضرورة
 قال الآخوند: قد عرفت أن العدم لا یثبت له و لا به محمول. و لا یرفع عنه و لا به محمول.
 و لتوضیح ذلک نقول: فی القضیة الموجبة ثلاثة أجزاء: موضوع و هو المثبَت له أو المخبَر عنه و محمول و هو الثابت أو المخبَر به أو المحکوم به و نسبة هو ما به یثبت .
 فنقول: قوله« العدم لا یثبت له و لا به معنی» یعنی أن العدم لا یقع موضوعا لحکم ایجابی و لا نسبة یثبت به محمول الموضوع. و یؤید ذلک أن الآخوند یصرح فی أول الفصل التالی بأن المحمول قد یکون ثبوتیا و قد یکون عدمیا.
 و ذلک لأن العدم بطلان محض لیس له معنی محصلا. و یتفرع علی ذلک أن المادة و الجهة فی القضیة السالبة إنما هما فی الحقیقیة کیفیتان للنسبة الإیجابیة و السلب إنما جیء به لرفع تلک النسبة فقولنا « لیس شریک الباری بموجود بالضرورة» سلب للنسبة الإیجابیة التی لنقیض هذه القضیة و هی النسبة الضروریة و یستنتج من ذلک أنه لیس هناک سالبة ضروریة و کل ما یتراءا منه ذلک فهو فی الحقیقة سالبة الضروریة. و هکذا قولنا « لیس الفلک بساکن دائما» سلب للنسبة الإیجابیة المکیفة بالدوام تلک النسبة الواقعة فی نقیض هذه القضیة و ینتج ذلک أن قضیتنا سالبة الدائمة لا سالبة دائمة. و هکذا فی المطلقة المقابل للموجهة فإن سالبتها لیس مطلقا عن الجهة حتی تصیر سالبة مطلقة و ذلک لأن الإطلاق عدم ملکة التقیید و السالبة لیس لها شأنیة التقیید، و لا معنی للإطلاق فیها و إنما الإطلاق فی الموجبة و السلب رفع له فلیس هناک إلا سالبة المطلقة.
 (شراح گفته اند که عدم نه موضوع واقع می شود نه محمول. اما این بیان درست نیست.
 آخوند می خواهد نتیجه بگیرد که عدم رابط نداریم. پس هنگامی این نتیجه را می توان گرفت که «به» به معنای رابط باشد. به عبارتی عدم اصلا نمی تواند رابط باشد، چه موجبه و چه سالبة. همچنین در موجبة نمی تواند موضوع قرار بگیرد.
 مطلقة دو اصطلاح دارد: یکی در مقابل ضروریة و ممکنه که تعبیر می شود به مطلقة عامة است. و گاهی منظور از مطلقة، در مقابل موجهه است یعنی قضیة ای که جهت ندارد جهت ندارد. مراد از مطلقة در اینجا معنای دوم است یعنی دربرابر موجه است.
 اطلاق عدم ملکه تقیید است. سلب، کل قضیة مطلقة را برمی دارد. بنابر این سالبة مطلقة نداریم بلکه سالبة المطلقة داریم.)
 تتمة تحقيقية:
 و إذ قد تحقق لديك أن السلب بما هو سلب ليس له معنى محصل يثبت له [1] أو به [2] أو يرفع عنه أو به [3] معنى [4] على سبيل الوجوب و الامتناع و الإمكان فقد دريت أنه لا يكون [5] نسبة سلبية مكيفة بضرورة أو دوام أو فعلية أو إمكان أو غير ذلك بل إنما يئول معنى ضرورية النسبة السلبية إلى امتناع النسبة الإيجابية التي هي نقيضها و معنى دوام النسبة السلبية سلب تلك‏ النسبة الإيجابية في كل وقت وقت [6] على أن يعتبر ذلك في الإيجاب و يجعل السلب قطعا له بذلك الاعتبار [7] فيرفع [8] بحسب أي جزء فرض من أجزاء الأوقات فإذن ليس فرق بين السالبة الضرورية و سالبة الضرورية أو بين السالبة الدائمة و سالبة الدائمة مثلا [9] - لا على ما اشتهر في الحكمة العامة بل على طريق الحكمة النقية الملخصة و كذلك قياس سائر الموجهات و قياس المطلقة التي هي مقابلة لها لأن الإطلاق عدم التوجيه- و التقابل بينهما تقابل العدم و الملكة فإن السالبة المطلقة هي بعينها سالبة المطلقة و لا سبيل لصاحب التأييد العلمي إلى فصل إطلاق السلب عن سلب الإطلاق- و إطالة الكلام في بيانه خارج عن طور هذا الكتاب إذ غرضنا فيه بيان طريق الوصول إلى الحق و كيفية السير إلى الله و إنما كفالته إلى صناعة الميزان‏. الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‏1، ص: 369 و 370
 (در سالبة سه قول است: بسیاری می گویند سالبة هم نسبت دارد هم جهت. آخوند می گوید نه نسبت دارد و نه جهت. بعضی می گویند نسبت دارد اما جهت ندارد.)


[1] موضوع قرار بگیرد
[2] هنگامی که رابط قرار بگیرد
[3] یرفع عنه : هنگامی که موضوع قرار بگیرد. به: رابط در سالبة قرار بگیرد
[4] از باب تنازع است که فاعل و نائب فاعل یثبت و یرفع می باشد.
[5] تامة است. بنابر این «مکیفة» خبر کان نیست.
[6] متعلق به «النسبة الإیجابیة»
[7] یعنی سلب، قطع کننده ایجاب است به همان اعتبار و کیفیت نسبتی که موجبه دارد.
[8] رفع می شود ایجابی که به حسب أی جزء من أجزاء الأقات است. این معنای ما خلاف ظاهر است زیرا ظاهر این است که رفع به حسب أی جزء فرض باشد و در این صورت السالبة الدائمه می شود نه سالبة الدائمه. به عبارتی این عبارت بر خلاف ظاهر تأویل می شود با توجه به قبل و بعد. «بحسب» حال است برای ضمیر مستتر در یرفع که به ایجاب بر می گردد.
[9] و در باقی موجهات نیز همین می آید.