درس اسفار استاد فیاضی

91/09/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الثانیة/ الفصل الثامن في أن المعدوم لا یعاد‏ / استبصارات تنبیهیة/ استدلال دوم فلاسفه بر امتناع اعادة معدوم/ اشکال و جواب به دلیل دوم/ج1/ ص 358
 ادامه اشکالات به استدلال دوم فلاسفه به امتناع اعادة معدوم
 و اعترض على هذا الدليل بأنا لا نسلم أن ما يوجد في الوقت الأول يكون مبتدأ البتة و إنما يلزم لو لم يكن الوقت معادا أيضا ثم بهذا الكلام أورد على ما يقال لو أعيد الزمان بعينه [1] لزم التسلسل لأنه لا مغايرة بين المبتدإ و المعاد بالماهية- و لا بالوجود و لا بشي‏ء من العوارض و إلا لم يكن له إعادة بعينه بل بالسابقية و اللاحقية بأن [2] هذا في زمان سابق و هذا في زمان لاحق فيكون للزمان زمان فيعاد بعد العدم و يتسلسل. الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‏1، ص: 358
 و الجواب عن الاعتراض الثانی
 أن التقدم و التأخر بین أجزاء الزمان ذاتی لها. فکل زمانی إنما یکون سابقا أو لاحقا بما له من الزمان و أما الزمان فإنما یکون سابقا أو لاحقا بنفسه لا بزمان آخر. فلو أعید فی یوم الجمعة الشیء الموجود فی یوم الخمیس زمانه، لکان وجوده فی یوم الجمعة وجوده فی یوم الخمیس أیضا. فیکون المعاد فی عین أنه معاد، مبتدأ أیضا.
 دفع تحصيلي:
 لا يحتجبن عن فطانتك أن السبق و الابتداء و اللحوق و الانتهاء- من المعاني الذاتية لأجزاء الزمان كما ستطلع [3] عليه حيث يحين وقته و بالجملة وقوع كل جزء من أجزاء الزمان حيث يقع من الضروريات الذاتية له لا يتعداه مثلا كون أمس متقدما على غد ذاتي لأمس كما أن التأخر عنه جوهري لغد و كذا نسب كل جزء من أجزاء الزمان إلى غيره من بواقي الأجزاء- فلو فرض كون يوم الخميس واقعا يوم الجمعة كان مع فرض وقوعه يوم الجمعة يوم الخميس أيضا لأنه مقوم له لا يمكن انسلاخه عنه فحينئذ نقول الزمان المبتدإ- كونه مبتدأ عين هويته و ذاته فإذا فرض كونه معادا لا ينسلخ عن هويته و ذاته فيكون حينئذ مع كونه معادا بحسب الفرض مبتدأ بحسب الحقيقة لأنه من تمام فرضه فلو لم يكن مبتدأ لم يكن المفروض هو هو بل غيره فانهدم [4] الأساسان و انفسخ الجوابان‏. الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‏1، ص: 358


[1] این می تواند خودش دلیل باشد بر امتناع اعادة زمان و اگر یک جمله به آن اضافة شود می تواند دلیل مستقلی بر امتناع اعادة معدوم باشد. اگر قبلش این جمله اضافه شود که «اگر اعادة معدوم جایز باشد، اعادة زمان هم بعینه جایز است زیرا زمان نیز یکی از معدومات است» بنابر این با اضافه کردن این مقدمة خودش دلیل مستقلی بر امتناع اعادة معدوم می شود.
[2] بیان سابقیت و لاحقیت
[3] مرحلة 7 فصل 34 و مرحلة 6 فصل 6 ج / ص 156 و 274 طبع کنگره
[4] استاد جوادی این جمله را به «استقر» تصحیح کرده اند و همین صحیح است. آخوند همین مطلب اینجا را بعینه در حواشی فصل 5 از مقالة 1 الهیات شفا آورده که «استقر» آورده است. با توجه به اینکه آخوند در کتبش گاهی مطلب کتابی را به عینه درکتاب دیگر آورده است، با توجه به بیان تعلیقات الهیات شفا، در اینجا نیز «استقر» صحیح است. معنا این می شود که «استقر الأساسان» یعنی دو اساسی که گذاشته شد یعنی دو استدلالی که بیان شد یعنی استدلال دوم و استدلالی در میان کلام بیان شد برای امتناع اعادة زمان. از استدلالها به اساس تعبیر شد. با استقرار این دو استدلال دیگر آن اشکالهایی که بیان شد مندفع می شود و اشکالها نمی تواند آن استدلال ها را از بین برود. اما اگر «انهدم» باشد، منظور از «اساس» یعنی آن دو اساسی که برای اشکال گذاشتید منهدم شد پس دو جواب نیز منهدم می شود و «انفسخ الجوابان» تابع همان «انهدم» می باشد.