درس اسفار استاد فیاضی

91/08/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الثانیة/ الفصل الثامن في أن المعدوم لا یعاد‏ / بیان آخوند در اینکه هر چیزی یک عدم دار/ج1/ ص 354
 جواب آخوند در اینکه هر چیزی یک عدم دارد
 (آخوند به درستی از استحاله تکرر شیء نتیجه گرفت که پس هر شیء یک وجود بیشتر نمی تواند داشته باشد. اما او از استحالة تکرار عدم نیز نتیجه گرفت که پس هر شیء یک عدم بیشتر ندارد. در واقع آخوند عدم را با وجود مقایسه کرد. اما این مقایسه درست نیست. صحیح این است که از عدم تکرار عدم نمی توان نتیجه گرفت که پس هر شیء یک عدم بیشتر ندارد.)
 قد تبین بما ذکرناه من أن عدم شیء واحد بعینه لا یتکرر، أن الشیء لا یکون له إلا عدم واحد.
 إن قلت: الحادث الزمانی إذا انعدم کان له عدمان. لأنه مسبوق بعدم أزلی و ملحوق بعدم حادث. و العدم الحادث غیر العدم الأزلی. بل کل موجود ممکن مسبوق بعدمه فی مرتبة سابقة علیه و ملحوق بعدمه فی مرتبة اللاحقة له.
 (استاد جوادی به درستی می فرمایند این مخصوص وجود حادث نیست بلکه شامل همه ممکنات و از جمله مجردات نیز می شود. مجردات با اینکه عدم ازلی و سابقه عدم زمانی ندارند. اما همین مجردات در رتبه الهی نیستند و همچنین در مرتبه موجودات مادی هم نیست. هر ممکنی وجودش برای مرتبه خودش است. اما در مراتب بالاتر و پایین تر از خودش نیست. مانند اعداد که هر عددی در مرتبه خودش هست و در دیگر مراتب دیگر نیست. وجود بالاتر احاطه نسبت به مراتب پایین تر دارد اما در خود مرتبه نیست. موجودی که در مرتبه اول است، در مرتبه پایین تر نیست گرچه نسبت به آن احاطه دارد. )
 قلت: لابد من الاتفات إلی مقدمة هی أن عروض العدم لشیء لیس بأن یکون هناک شیء یعرض له عرض یسمی بالعدم. بل عروض العدم لشیء لیس إلا بطلانه و انتفائه. فإذا کان عروض العدم عبارة عن انتفاء الذات المعروض للعدم، فلیس هناک واقع حتی یتلبس بالتعدد. فالعدم کلما فرضته لیس إلا عدما واحدا. و إنما هذا العقل یضیف العدم إلی أقسام الوجودات. فیتعدد الأعدام بتعدد ما أضیفت إلیه. و هذا التعدد لما لم یکن للعدم نفسه، کان مجازا أی اسنادا لتعدد الحاصل للمضاف إلیه إلی المضاف. و فی الأمثلة المتقدمة لما لم یکن للمضاف إلیه إلا وجود واحد، لم یعقل تعدد عدمه فی الواقع. و معنی کون الشیء مسبوقا بالعدم و ملحوقا به محدودیة وجوده و ضیقه عن الانبساط علی الأوعیة السابقة و اللاحقة. لا أن له عدما سابقا و لاحقا. فإن العدم بطلان محض فلا معنی لتقدمه و هو بطلان محض علی الوجود أو تأخره عنه. و إنما هذا هو الوهم یفرض عدما سابقا و عدما لاحقا. بل العقول العامیة تتوهم أن العدم یرفع الوجود و یقوم مقامة. بینما لا یدرون العقول العامیة أن الموجودات أشعة نوره و شؤونه الذاتیة. فکل منها له مقام معلوم و مرتبة متعینة یستحیل وجوده فی غیر تلک المرتبة من المراتب السابقة و اللاحقة. فعدم ذلک الموجود فی مرتبة وجوده مرتفع بسبب وجود ذلک الموجود و فی غیر تلک المرتبة لا ذات لذلک الموجود حتی بالإمکان فلا یعقل عدمه. فالموجود کل موجود فرض لا عدم له إلا إذا لم یکن موجودا من أصله.
 (عروض عدم با بقیة عروض ها فرق می کند. لازم نیست چیزی موجود باشد و بعد عدم عارضش شود. عروض عدم یعنی نبود و انتفاء شیء. عروض عدم یعنی اینکه ذاتی نیست نه اینکه ذاتی باشد و معروضی به نام عدم داشته باشد. پس اگر چنین است، در عدم شیء تعدد نیست. زیرا عدم تعدد ندارد. کلام آخوند صدر و ذیلش با هم مطابق است. اول بحث می گوید عدم فرض است زیرا عدم نیستی است. نه قبل عدم داریم و نه بعد. عدم یعنی نیستی. وقتی وجود هست دیگر جایی برای عدم نیست. تصور انسانهای عامی از عدم چیزی است که ریشه وجود را می کند و هیچش می کند و خودش جای وجود می نشیند.
 فیلسوف می گوید ممکنات مخلوق خدا هستند. اما عرفا می گویند همه عالمات شؤون ذاتی حق هستند و به نفس وجود حق موجود اند. مرتبه و شأن در نظر آخوند مثل مراتب عدد نیست بلکه مراتب یعنی اموری که عین ذی مرتبه هستند در وجود خارجی و عین او هستند در وجود ذهنی. بنابر این اگر ما استاد فیاضی جای آخوند بودیم و نظر آخوند را در علیت قبول داشتیم می گفتیم علیت در خارج نیست اما در تحلیل عقل و علیت تحلیلی هست. زیرا آخوند می گوید مرتبه به عین ذی مرتبه موجود است در خارج اما در ذهن غیر از آن است.
 در نظر آخوند هر موجودی در مرتبه خودش هست و عدمش در آن مرتبه نیست. اما در غیر آن مرتبه اصلا جای آن وجود نیست تا عدمش باشد. عدم شیء بدیل شیء است و وقتی وجود شیء در مرتبه ای نیست، جای عدمش هم نیست. پس شیء اگر موجود شد اصلا عدم ندارد. بله اگر چیزی اصلا به وجود نیامده باشد، عدم دارد. مثل ممتنعات. در نظر آخوند اگر چیزی موجود شد، دیگر عدم برایش معنا ندارد.)