درس اسفار استاد فیاضی

91/07/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الثانیة/ الفصل الثامن في أن المعدوم لا یعاد‏ / دلیل سوم و چهارم بر امتناع اعادة معدوم بعینه/ج1/ ص 353 و 354
 تکرار دوباره دلیل سوم
 لو أعید المعدوم بعینه، لکانت حیثیة الابتداء فی الواقع عین حیثیة الاعادة فیه.
 1 لو أعید المعدوم بعینه، لکانت هویته الشخصیة المعادة بعینها نفس هویة الشخصیة المبتدأة. لأن المفروض أن المعادة عین المبتدأة.
 2 و لو کان هویة الشخصیة المعادة بعینها نفس هویته المبتدأة، لکانت حیثیة الابتداء عین حیثیة الاعادة فی الواقع. لأن الاعادة و الابتداء هنا مصدران مجهولان فواقع الابتداء عین وجود المبتدأ و واقع الاعادة عین هویة المعاد. فإذا کان المعاد عین المبتدأ، کانت حیثیة الابتداء عین حیثیة الاعادة فی الواقع.
 3 و لو کانت حیثیة الابتداء فی الواقع عین حیثیة الاعادة فی الواقع، لکانت حیثیة عدم المسبوقیة بوجود عین حیثیة المسبوقیة بوجود.
 4 لکن التالی محال لأنه اجتماع النقیضین فی الواقع أعنی اجتماع عدم المسبوقیة بوجود و المسبوقیة به.
 إذن: المعدوم لا یعاد بعینه.
 (در این استدلال به جای معاد می توان از متکرر استفاده کرد و استدلال را بر مبنای نفی تکرر از وجود استوار کرد.)
 و يلزم أيضا أن يكون حيثية الابتداء عين حيثية الإعادة مع كونهما متنافيين هذا محال. الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‏1، ص: 353
 الدلیل الرابع
 لو أعید المعدوم بعینه، لم یتعین العود الأول عن العود الثانی و لا العود الثانی عن العدود الثالث
 معانی تعین
 1 تشخص: که معنایی نفسی است.
 2 تمایز: که معنایی غیری است. (در این بحث این معنا مراد است. زیرا می گوید«تعین عن» که دو عود ها نسبت به هم از یکدیگر تمایز پیدا می کنند.)
 استدلال
 1 لو أعید المعدوم بعینه لم یتمیز الاستئناف الأول عن الاستئناف الثانی و کذا الثانی عن الثالث و هکذا. لأن کلا منها عین غیره. و العینیة تقتضی عن لا یکون هناک إلا موجود واحد مهما کانت عدد الاستئنافات.
 (استئناف یعنی از نو آوردن که همان معنای اعادة است.
 در دلیل های قبلی روی عینیت معاد و مبتدأ تأکید می شد. و در این دلیل بر روی عینیت معاد ها تأکید دارند.
 اگر چیزی بعد از معدوم شدن بخواهد اعادة شود، حال اگر دو بار اعادة شود، بین اعادة اول و دوم فرقی نخواهد بود زیرا منظور از اعاده این ست که خود شیء بعینه اعاده شود. مثلا اگر زید بخواهد دو بار اعادة شود، هر دو عود به عین هم خواهند بود و یکی هستند. زیرا زید بعینه عود کرده و عود اول و دوم عین هم اند. پس هر دو یک چیز خواهند بود)
 2 و لو لم یتمیز الاستئنافات، لم یتعین مرتبة من مراتب الاستئناف للوقوف عندها. لأن کلا منها اعادة للمعدوم و المفروض أن اعادة المعدوم جایز.
 3 و لو لم یتعین مرتبة من مراتب الاستئناف للوقوف عندها، لجاز تحقق استئنافات غیر متناهیة. (غیر متناهی به معنای لا یقفی است)
 4 و لو جاز استئنافات غیر متناهیة، لم یکن عدد الاستئناف متعینا فی الواقع. إذ لا فرق بین الاستئناف الأول و الثانی و الثالث و الرابع و هکذا و ذلک لمکان العینیة. فإن العینیة تقتضی أن یکون المستأنف بالاستئناف الأول عین المستأنف بالاستناف الثانی و هکذا. فلا یتغیر الواقع باختلاف عدد الاستئنافات.
 (نمی خواهد بگوید که ما نمی دانیم، بلکه می خواهد بگوید در واقع نیز معلوم نیست چند عود انجام شده است. )
 5 لکن التالی باطل لأن تعین العدد من لوازم الوجود المتشخص.
 (این مبنی بر این است که عدد حقیقة وجود دارد و وهم نیست. اگر کثیر است باید عددش متعین باشد.
 اینجا منظور عدد اصلی است نه عدد ترتیبی.
 متکلم چون نتوانسته بفهمد که حقیقت انسان به وجود روحش است نه بدن، خیال می کند معاد یعنی اعادة معدوم. روح نه زائل می شود و نه معدوم و اگر در قیامت انسان با بدن جدید بیاید، حقیقت انسان عوض نشده است. بنابر این اصلا معاد اعادة معدوم نیست. اما متکلم خیال کرده برای معاد باید شخص همان بدن که معدوم شده اعادة شود.
 روح پیامبر و ائمه از همه عالم امکان بزرگتر است. روح ائمه به بی نهایت از خدا کوچک تر است اما از همه دیگر موجودات بزرگتر است پس احاطه بر کل عالم دارد. بنابر این می تواند به شکل های مختلفی ظهور کند. با این بیان آن روایتی که نقل می کند حضرت امیر در یک شب در چهل جا بودند معلوم می شود. )
 ثم إنه كما لم يكن فرق بين حالة الابتداء و حالة الاستيناف لم يتعين الاستيناف الأول من الاستيناف الثاني و الثالث من الرابع و هكذا فيلزم جواز تحقق إعادات غير متناهية لعدم تعين مرتبة من المراتب إلا متناهية للوقوف عندها في الاستيناف دون‏ غيرها بعد تسويغ ذلك أولا و هو مستبين الفساد و قس عليه حال تكرر عدم شي‏ء واحد بعينه [1] . الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‏1، ص: 353 و 354


[1] این عبارت تصریح دارد دلائل قبل شامل تکرر وجود نیز می شود.