درس اسفار استاد فیاضی

91/07/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الثانیة/ الفصل الثامن في أن المعدوم لا یعاد‏ / شروع بحث اعادة معدوم/ چیستی فلسفه اسلامی/ج1/ ص 353
 فصل الثامن: في أن المعدوم لا يعاد
 مراد الحکیم أن المعدوم لا یراد بعینه. کما یصرح بذلک فی کلماتهم. و من جوز اعادة المعدوم من المتکلمین یرون اعادة المعدوم بمثله.
 (منظور حکیم از امتناع اعادة معدوم یعنی اینکه معدوم بعینه اعادة نمی شود و الا ایجاد مثلش جایز است. اگر متکلمین به این توجه داشتند، آنها نیز به امتناع اعادة معدوم اذعان داشتند. متکلمین می گویند خدا می تواند معدوم را اعادة کند اما منظور آنها اعادة مثل شیء است نه عین آن. متکلم خیال می کند فیلسوف چون به امتناع اعادة معدوم معتقد است، پس منکر معاد است.)
 نکته
 آیا فلسفة موجود در حوزه ها اسلامی است؟
 فلسفه در مباحث خود ممکن است به این نتیجه برسد که یقین به واقع میسر نیست و یا حتی واقعی نیست که در این صورت فلسفه شک گرا یا پوچ گرا شکل می گیرد. و ممکن است به این نتیجه برسد که واقعی هست و یقین به آن میسر نیست. که در این صورت فلسفه واقع گرا شکل می گیرد. فلسفه واقع گرا ممکن است بر اساس استدلالهایی که می کند به این نتیجه برسد که واقعیت منحصر به عالم محسوس است. که در این صورت فلسفه مادی شکل می گیرد. و ممکن است به این نتیجه برسد که هستی منحصر به جهان محسوس نیست. و اینکه عالم بدون مبدأ نیست که فلسفه الهی شکل بگیرد. و چون شخص فیلسوف است که مسائل هستی را بر اساس انتخاب خود به بحث می کشد، ممکن است فیلسوفی مسائل اسلامی را مورد بحث قرار دهد و با روش تعقلی به همان نتایجی برسد که اسلام به عنوان یک دین دارد.
 (فلسفه ی کسی که می گوید یقین به واقع میسر نیست، فلسفه شک گرایی و پوچ گرایی است زیرا نهایت فلسفه اش این شد. کسانی که در اسلامی بودن فلسفه اسلامی مشکل دارند، با تقسیم فلسفه به واقع گرا و پوچ گرا مشکلی ندارند اما در اسلامی بودن فلسفه اشکال دارند. حال اگر فلسفه به نتایجی رسید که اسلام هم به آن رسیده بود، می شود فلسفه اسلامی. البته هیچ فلسفه بلکه عاقلی معتقد نیست که همه چیز را می داند. به همین دلیل فلاسفه اسلامی بر ضرورت نبوت استدلال می کنند به کاستی عقل در پیدا کردن راه سعادت. تفاوت بین فلسفه اسلامی و غیر اسلامی در نتایج است نه در مسائل. بله ممکن است فیلسوف اسلامی در جایی هم اشتباه کند. قرآن دین را یکی می داند و آن اسلام است و اختلاف ادیان در شرایع است نه اصل دین و اصول عقاید. بنابر این اگر کسی به این مطالب رسید ولی مسیحی بود به مسیحیت حقه، او نیز جزء فلاسفه اسلامی به حساب می آید. البته منظور مسیحیت حقه است که عقایدش با اسلام تفاوتی نمی کند.
 و یک نکته در اینجا نیز توجه به بحث تعارض عقل و نقل است که در تعارض عقل با نقل، عقل مقدم است.
 می گوییم روش بحث فلسفی، تعقلی است نه برهانی زیرا در فلسفه از بدیهیات هم بحث می شود با اینکه بدیهیات برهان نمی خواهد. پس ملاک بحث فلسفی بحث تعقلی کردن است نه برهانی بودن.
 اثبات اصل وجود جسم بحث فلسفی است. اثبات اصل وجود پیامبر نیز بحث فلسفی است زیرا بحث از اصل وجود پیامبر می شود.
 رابطه فلسفه و کلام در مسائل عموم و خصوص من وجه است.
 ادامه بحث اعاده معدوم
 مسأله اعادة معدوم از جمله مسائلی است که فیلسوف مسلمان برای تبیین صحیح معاد طرح کرده و بیان داشته است که روح انسان که اصل در وجود اوست معدوم نمی شود و بدن هم که معدوم می شود به عینه اعادة نمی شود زیرا آنچه از خاک خلق می شود و روح مجددا به آن تعلق می گیرد، مثل بدن سابق است نه خود آن و عین آن.
 (به عبارتی متکلم اعادة معدوم عرفی می گوید و آنرا جایز می داند و فیلسوف اعادة معدوم فلسفی و عقلی می گوید و آنرا محال می داند)