درس اسفار استاد فیاضی

91/07/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الثانیة/ الفصل السابع في أن العدم كيف يعرض لنفسه‏ / اشکال استاد فیاضی به جواب آخوند به شبهه عدم العدم/ج1/ ص 353
 ادامه اشکالات استاد فیاضی بر جواب آخوند در عدم العدم
 اشکال سوم
 و ثالثا أن التقابل و إن کان من الأحوال الخارجیة للأشیاء، لکنه لا ریب فی أن الوجود نقیض العدم. فنقیض العدم المضاف إلیه فی قولنا«عدم العدم» هو الوجود و نقیض الواحد واحد. لأنه لو کان لشیء واحد نقیضان، للزم ارتفاع النقیضین عن کل منهما. فلو کان للعدم نقیضان أحدهما الوجود و ثانیهما العدم العدم، یسلب عن الوجود العدم و عدم العدم و هما نقیضان. و یسلب أیضا عن عدم العدم، الوجود و العدم و هما أیضا نقیضان. فلیس عدم العدم نقیضا للعدم. کیف و التقابل غیریة ذاتیة. و لا مغایرة ذاتیة بین عدم و عدم و إن کان أحدهما مضافا إلی العدم. فالذی یقابل العدم هو الوجود فالعدم یقابل الوجود. فلا ینقسم إلی عدم العدم و عدم الوجود. لأن العدم لا معنی له إلا عدم الوجود. و سیأتی فی صدر الفصل الثامن قوله «العدم لیس ماهیة إلا رفع الوجود». و قد صرحوا بأن التقابل لا یتحقق إلا بین وجودیین أو بین وجودی و عدمی. و لا تقابل بین عدمیین.
 (در عدم العدم، مضاف إلیه همان است که با وجود تقابل دارد
 اشکال این است که عدم العدم نوعی از عدم است. پس چگونه می تواند مقابل با عدم باشد. از جهت دیگر عدم العدم عین وجود نیست بلکه مستلزم وجود است. تقابل این است که ذات دو شیء با هم مغایر باشد. و عدم و عدم العدم با هم تغایر ذاتی ندارند.
 مشکل این است که تقابل را در ذهن و تحلیل مطرح کرده اند. خود آخوند گفته تقابل برای واقع خارجی است. پس نقیض عدم، وجود است نه عدم العدم. همانطور که نقیض وجود، عدم است.
 در صدر فصل هشتم می گوید عدم فقط عدم الوجود است. بنابر این عدم یعنی عدم وجود نه عدمی که شامل عدم الوجود و عدم العدم باشد.
 تقابل یا باید بین دو وجودی باشد، یا بین یک وجودی و یک عدمی. اما بین دو عدمی که تقابل وجود ندارد. عدم یعنی عدم الوجود پس بین عدم العدم و عدم تقابلی نیست زیرا هر دو عدمی هستند.)
 نعم: یمکن للعقل أن یعتبر اللاواقعیة و البطلان وجودا بالمعنی الأخص للعدم. فإذا اعتبر للعدم وجود بالمعنی الأخص، کان له مقابل و هو عدم العدم. فعدم العدم مقابل للوجود الاعتباری الذی فرضناه للعدم. بینما عدم العدم قسم من العدم الأعم من الحقیقی والاعتباری. بینما عدم العدم قسم من العدم الأعم من الحقیقی و اعتباری و بعبارة أخری بعد ما کان العدم لا معنی له إلا عدم الوجود. فعدم العدم إنما یصیر قسما منه إذا کان العدم عدم الوجود الأعم من الحقیقی و الاعتباری. ولا تناقض حینئذ بین النوعیة و التقابل. فإن عدم العدم نوع من العدم الوجود بالمعنی الأعم الشامل للحقیقی و الاعتباری. و عدم العدم مقابل للعدم أی للوجود الاعتباری له. فلیس مقابلا لما هو نوع منه.
 (وجود به معنای أخص برایش اعتبار می کند زیرا به معنای أعم که واقعیت دارد و اعتبار لازم ندارد. وجود بالمعنی لاأعم نقیض ندارد. برای آن عدم وجود اعتبار می کنیم، که پس عدم العدم می شود نقیض آن. به عبارتی عدم العدم قسمی از عدمی است که اعم از حقیقی و اعتباری است و عدم العدم نقیض عدم اعتباری است که وجود برای آن اعتبار شده است.
 به عبارتی عدم دو نوع است. عدم العدم که منظور از این عدم، وجود اعتباری است و عدم وجود که وجود حقیقی است. عدم الوجود نوعی است از عدم الوجود بالمعنی الأعم. و عدم العدم مقابل است اما با وجود به معنای اعتباری.