درس اسفار استاد فیاضی

90/12/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الثانیة/ الفصل الرابع فی أن الوجود لا ضد له و لا مثل له/ دلیل صدرا بر اینکه وجود مثل و ضد ندارد /ج1/ ص 343
 دلیل ملاصدرا بر اینکه وجود مثل ندارد
 و أنه لا مثل له فلأن
 1 الوجود لیس هناک طبیعة أعم منه یندرج هو و مثله تحتها .
 2 و کل مثل یوجد فیه طبیعة أعم یندرج هو و مثله تحتها، فإن المثلین هما الفردان من نوع واحد فکل منهما مندرج تحت طبیعة أعم منه و هوالنوع.
 إذن: الوجود لا مثل له.
 و الحکم کما أکدنا علیه لطبیعة الوجود أعنی الوجود بما هو وجود. فما ذکرناه لا ینافی کون الوجودات الخاصة متضادة أو متماثلة أحیانا. کوجود السواد و وجود البیاض فإنهما متضادان لأن وجود کل شیء عینه. و کوجود زید و وجود عمرو فإنهما متماثلان لأن زیدا و عمرا متماثلان و وجود کل منهما عینه. فیسری حکم الماهیة إلی الوجود.
 (موضوع این احکام طبیعة الوجود است یعنی وجود من حیث هو وجود. بنابر این وجود خاص بما هو خاص مد نظر نیست. بنابر این ممکن است دو وجود خاص با هم متضاد یا متماثل باشند. مثلا وجود سواد و وجود بیاض با هم متضادند اما نه از حیث وجودشان بلکه از حیث ماهیتشان. ما می گوییم وجود بما هو وجود در خارج نداریم بلکه هر وجودی تعین خاص خودش را دارد. به همین دلیل در کلمات قدما نیامده که وجود ضد ندارد بلکه فقط آمده که وجود واجب ضد و مثل ندارد. اما آخوند قائل است وجود بما هو وجود چیزی جز واجب الوجود تعالی نیست. بنابر این حکم عدم ضد و مثل را به وجود نسبت داده است.)
 دلیلی بعضی بر اینکه وجود نه ضد دارد نه مثل
 و یستدل علی أن الوجود لا ضد له ولا مثل له بوجه آخر.أما أنه لا ضد له فلأنه:
 1 لو کان للوجود ضد، لکان ضده موجودا بالفعل أو بالقوة لأن الضدین أمران وجودیان.
 2 و لو کان ضد الوجود موجودا بالفعل أو بالقوة، لاجتمع الضدان بالفعل و بالقوة لأن کل معنی موجود، فإنما یوجد بالوجود لمکان أصالة الوجود. و إذا وجد بالوجود، کان عین الوجود.
 (یک طرف تضاد وجود است و طرف دیگر چیزی است که ضد وجود است اما خودش نیز وجود است زیرا طرف دیگر موجود است و هر چیزی که بخواهد وجود داشته باشد بنابر اصالت وجود بالوجود موجود است. و این اجتماع ضدین است زیرا آنچه ضد وجود است، به خود وجود موجود شده است. )
 3 لکن التالی محال لاستحالة اجتماع الضدین. فیستحیل اجتماعهما بالفعل أو بالقوة.
 و أما أنه لا مثل له فلأنه :
 1 لو کان للوجود مثل، لکان مثله موجودا بالفعل أو بالقوة. لأن المثلین هما الفردان من نوع واحد. والفرد هو الطبیعة بقید التشخص و التشخص مساوق للوجود.
 (فرد غیر از مصداق است. هر طبیعتی را وقتی مقید به قیدی کنیم که از عمومیتش کاسته شود می شود مصداق. مثلا حیوان ناطق مصداقی از حیوان است. البته قید می تواند خود تشخص باشد مثلا زید نیز مصداقی از حیوان است. مصداق می تواند کلی باشد یا جزئی و شخصی. اما فرد باید متشخص است. قبل از فارابی بعضی می گفته اند تشخص به وسیله اعراض است و مساوق با تشخص نیست اما فارابی گفت که تشخص بدون وجود میسر نیست و باید بالوجود تشخص درست شود. پس اگر وجود مثل دارد، باید فردی داشته باشد متشخص پس وجود دارد. )
 2 و لو کان مثله موجودا بالفعل أو بالقوة، لاجتمع المثلان بالفعل أو بالقوة. لأن کل معنی غیر الوجود فإنما یوجد بالوجود و إذا وجد بالوجود اجتمع مع الوجود.
 3 لکن التالی محال لاستحالة اجتماع المثلین. و إذا استحال اجتماعهما لم یجتمعا لا بالفعل و لا بالقوة لأن لازم القوة الإمکان.
 (اجتمع مثلین محال است یعنی نمی شود یکجا جمع شوند. بالفعلش واضح است. اما بالقوة یعنی الان جمع نشده اند اما ممکن است جمع شوند. اما اجتماع مثلین ممکن نیست بلکه محال و ممتنع است.
 آخوند این استدلال را نمی پسندد و رد می کند اما به نظر ما این بیان آخوند درست نیست و اشکال آخوند وارد نیست. این استدلالهایی که گذشت در مقدمة شرح فصوص نیست.)
 استدلال قیصری بر اینکه وجود ضد و مثل ندارد
 الوجود لا ضد له و لا مثل له لأن
 1 الوجود لیس بموجود أی لیس بأمر عرض لها الوجود بحیث یکون الوجود زائدا علی ذاته لأن موجودیته عینه لا بوجود عارض له بخلاف غیره.
 (وجود أمری نیست که وجود بر آن عارض شده باشد. در غیر وجود برای موجودیتش، وجود به آنها عارض شده است. اما وجود چنین نیست. بلکه وجود و موجودیت عین هم اند و احتیاج به عروض چیزی ندارد. به عبارتی وجود به وجودی زائد بر آن موجود نیست.)
 2 و کل ما له ضد أو مثل موجود.
 إذن: الوجود لا ضد له و لا مثل
 و إذ لا طبيعة أعم من الوجود يندرج هو تحتها و يشاركه غيره فيها و في لوازمها [1] فلا يتصور لطبيعة الوجود مثل أيضا نعم الوجودات الخاصة باعتبار تخصصها بالمعاني و المفهومات التي هي غير حقيقة الوجود [2] قد يقع فيها التضاد و التماثل فالوجود بما هو وجود لا ضد له و لا مثل له كيف و الضدان و المتماثلان موجودان متخالفان أو متساويان و موجودية الوجود بنفسه لا بما يزيد عليه فيخالف جميع الحقائق لوجود أضدادها و تحقق أمثالها فصدق فيه ليس كمثله شي‏ء. الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‏1، ص: 343


[1] وقتی طبیعت نوعیة یکسان است، لوازمشان نیز یکسان است.
[2] هر چیزی غیر از وجود را آخوند ماهیت می داند.