درس اسفار استاد فیاضی

90/11/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الثانیة/ الفصل الثانی فی أن الوجود من المعقولات لثانیة/ تنبیه/ اگر فلسفه از موجودات حقیقی بحث می کند چرا در آن از معقولات ثانیة بحث می شود/ اشکالات استاد به بیان آخوند/ ج1/ص 339
 و إذا علمت هذا النحو من القصور في الجواهر بحسب النزول فما ظنك بالأعراض إلى م ينتهي نحو وجوداتها في الوهن و الخسة بحسب مراتب إمكاناتها الذاتية و الاستعدادية فقد انتهت الأعراض في الخسة إلى عرض نحو حقيقتها و وجودها- نفس التشوق و الطلب و السلوك إلى عرض آخر كيفي أو أيني أو وضعي على سبيل التجزي و التدريج و المهلة فهذا حظ ذلك العرض المسمى بالحركة من الوجود العيني فإذا ثبت للحركة وجود في الفلسفة الأولى أثبت لها هذا النحو من الوجود اللائق بها بحسب الأعيان لا بحسب الأوهام [1] كيف و إثبات نحو آخر من الوجود - و هو القار - لها هو الجهل المضاد للحكمة. الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‏1، ص: 339
 (گفته شد از این بیانات آخوند به دلالت مطابقی جواب اشکال استخراج نمی شود. اشکال این بود که فلسفه از موجودات خارجی بحث می کند اما در فلسفه از معقولات ثانیة بحث شده که مابازاء خارجی ندارند. همینطور از مقولات نسبی بحث شده است که در خارج نیستند. آخوند در جواب گفت وجود مراتب دارد. برای جواب باید به مدلولهای التزامی کلام آخوند اخذ شود. منظور آخوند این است که معقولات ثانیة و مقولات نسبی، وجودی مناسب خودشان دارند.)
 جواب آخوند به اشکال
 و لا یخفی أن ما ذکره الآخوند من الجواب فی الحقیقة تمهید للجواب الأصلی الذی هو هکذا: المعقولات الثانیة و المقولات النسبیة موجودات بوجودات متناسبة لها. فإن المعقولات الثانیة و إن لم یکن لها ما بحذاء فی الخارج، فلیس لها وجود حقیقی انضمامی، و لکنها موجودات بوجود انتزاعی أی إن ما فی الخارج علی نحو ینتزع العقل منه هذه المعانی و کذا المقولات السبع النسبیة فإنها أیضا موجودات بوجودات انتزاعیة.
 
 وجود انضمامی یا حقیقی: ما بازاء عینی دارد مثل بینایی.
  انتزاعی یا اعتباری: ما بازاء عینی ندارد ولی منشأ انتزاع عینی دارد مثل کوری.
 وجود انتزاعی: یعنی چیزی که در خارج معدوم است ولی منشأ انتزاع آن موجود است.
 (وجود انتزاعی در تعریفش آمده خودش در خارج نیست و معدوم است، آیا چنین چیزی می تواند موجود باشد؟ به نظر می رسد این بیان آخوند صحیح نباشد. این مثل «زید جمیل غلامه» است. بنابر این مفاهیم انتزاعی مجازا در خارج موجود است و با این بیان نمی توان از آن اشکال جواب داد.)
 اشکال استاد فیاضی به بیان آخوند
 أقول: الحق فی تقریر الإشکال أن یقال :
 کیف یبحث فی الحکمة عن الأعدام و عن الممتنع و عن السکون و عن المجرد مع أن الحکمة علم بأحوال الموجودات الخارجیة. و أما المعقولات الثانیة و المقولات النسبیة فإنما ینشأ منها الإشکال علی بعض المبانی غیر المقبولة و ذلک لأن الوجوب و الإمکان و الخارجی و الذهنی و الثابت و السیال و المادی و المجرد إنما تکون معقولات ثانیة علی القول بأصالة الماهیة. و أما علی القول بأصالة الوجود فهذه الأمور بأجمعها معقولات أولی لأنها صفات الوجود و صفات الوجود موجودة بعین موجودیة الوجود.
 و أما المقولات النسبیة فهی أیضا موجودة بعین وجود موضوعاتها لأنها بأجمعها من الخارج المحمول کالکم و لیست أمورا عدمیة و إنما ذهب من ذهب إلی أنها أمور عدمیة لتوهم أن موجودیة الشیء لا تتحقق إلا بأن یکون له وجود یخصه و ذلک توهم باطل .
 و الحق ما أکد علیه الحکماء حتی الشیخ من أن ملاک موجودیة الشیء هو أن یکون صادقا علی موجود خارجی حال کونه معنی ثبوتیا فکل معنی ثبوتی صدق علی أمر خارجی فی قضیة خارجیة فهو موجود فی الخارج.
 (مادی یعنی ماده دارد. مجرد یعنی آنچه ماده ندارد که عدمی است. پس تجرد امری عدمی است.
 در واقع اشکال اصلی اشکالی نیست که آخوند مطرح کرده بلکه اشکال باید به این نحو بیان شود که اگر فلسفه از موجودات خارجی صحبت می کند، پس چگونه در فلسفه از اعدام و ممتنعات بحث می شود. اگر اشکال چنین تقریر شود دیگر دیگر جواب آخوند کافی نیست زیرا بیان آخوند می توانست اشکال را در مورد عدم ملکات را جواب دهد اما عدم ذات و عدم مطلق را نمی تواند جواب بدهد زیرا اینها انتزاعی نیستند و منشأ انتزاعشان در خارج نیست. عدم زید عدم است و منشأ انتزاع هم ندارد. در عدم ملکات باید موضوع قابل باشد پس منشأ انتزاع دارند اما در عدم مطلق و عدم ذات دیگر منشأ انتزاع ندارند.
 اینکه مفاهیمی مثل وحدت و کثرت و امکان و وجوب معقول ثانی است بنابر نظر شیخ اشراق است. شیخ اشراق وجود را اعتباری می داند و به تبع آن صفات حقیقی وجود را نیز معقول ثانی و اعتباری می داند. اما ما که وجود را اصیل می دانیم، این گونه صفات را معقول ثانی نمی دانیم بلکه اینها معقول اول هستند.
 بعضی کیف را محمول بالضمیمة می دانند اما آخوند همه اعراض را خارج محمول می داند. حتی مشاء نیز کم را خارج محمول می داند. اثنینیت معنایی است که موجود می شود به وجود دو واحد. شیخ اشراق می گفت اگر وحدت بخواهد در خارج باشد باید وحدت داشته باشد و وحدتش نیز وحدت جداگانه ای باید داشته باشد پس از وجودش تسلسل لازم می آید. بنابر این در خارج نیست. در جواب او گفته می شود که وحدت به نفس خود موصوفش در خارج هست نه به وجود منحاز و تسلسل لازم نمی آید. این جواب در عدد هم می آید. سه بودن به این نیست که شیء چهارمی موجود باشد. کم موجود است به عین وجود موصوفش، همینطور در اعراض نسبی به عین وجود موصوفش موجود است. مقولات نسبی نیز به عین طرفینشان موجود اند و وجود منحازی ندارند. نبابر این حتی مقولات نسبی نیز در خارج وجود دارند.)


[1] به حسب ذهن می توان همه حرکت را با هم و به شکل قار در نظر گرفت اما در خارج تدریجی است و غیر قار.