درس اسفار استاد فیاضی

90/10/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الثانیة/ الفصل الثانی فی أن الوجود من المعقولات لثانیة/تبصرة/ اقسام صفات از حیث وجود در ذهن یا خارج داشتن/نقدهای استاد فیاضی به آخوند /قضایا تشکیل یافته از معقولات ثانیة فلسفی به اصطلح عام منحصر در ذهنیة و طبیعیة نیست/ ج1/ص 335
 آخوند: قضیة ای که از معقولات ثانیة فلسفی تشکیل شده باشد یا ذهنیة است یا حقیقیة
 قال الآخوند: القضایا المعقودة من المعقولات الثانیة باصطلاح الفلسفة قسمان: ذهنیة و حقیقیة، لأن منها ما یکون الموضوع فیها نفس الطبیعة فتکون حقیقیة. کقولنا : «الإنسان ممکن»
 (آخوند گفت قضایایی که از معقولات ثانیة منطقی تشکیل می شود ذهنی هستند. اما اگر از معقولات ثانیة فلسفی به اصطلاح عام تشکیل شوند، یا ذهنیة هستند یا حقیقیة زیرا خیلی وقتها این معقولات ثانیة بر طبیعت من حیث هی حمل می شوند.
 وقتی می گوییم «الإنسان ممکن» منظور انسان به حمل شایع است. گرچه به حمل اولی هم درست است یعنی مفهوم انسان در ذهن هم ممکن است اما وقتی می گوییم انسان ممکن است نگاه به مفهوم انسان نیست.
 قضیه به پنج قسم تقسیم می شود. زیرا محکوم علیه یعنی موضوع قضیة یا مفهوم موضوع است که ذهنیة است. یا محکی مفهوم است که یا محکی مفهوم جزئی است که شخصیة است.یا کلی که گاهی حکم برای خود طبیعت است که طبیعیة است. و گاهی محکوم علیه افراد است. گاهی افراد بالفعل در ظرف نسبت مورد نظر است که خارجیة است. یا حکم روی افراد مقدر رفته که حقیقیة است. آخوند در بحث وجود ذهنی حقیقیة را به همین شکل تفسیر کرده. گفته وقتی می گوییم«کل عنقاء طائر» حکم روی افراد رفته درحالیکه عنقاء در خارج فرد ندارد)
 اشکال استاد فیاضی بر بیان آخوند
 و فیه
 أولا: أن المعقولات الثانیة الفلسفیة یعقد منها جمیع أقسام القضیة.
 فالذهنیة کقولنا: «زید قائم قضیة»،«الإنسان بالحمل الأولی ممکن»
 و الشخصیة کقولنا :«زید ممکن»
 و الطبیعیة کقولنا: «الإنسان ممکن» و « الدور محال» « العنقاء معدوم»
 و الخارجیة کقولنا: «کل ما فی عالم المادة بالفعل ممکن»
 والحقیقیة کقولنا: «کل موجود محدود ممکن»
 و ثانیا: ما ذکره من أن القضیة التی موضوعها نفس الطبیعة قضیة حقیقیة مخدوش لأن المحکوم علیه الموضوع فی القضیة الحقیقیة أفراد الموضوع لا نفس الطبیعة لکن یا یختص الحکم بالأفراد الموجودة فی الظرف النسبة بل یشمل جمیع الأفراد المحققة و المقدرة و لذا قالو «إن الحقیقیة فی قوة شرطیة متصلة، مقدمها وجود الموضوع و تالیها ثبوت المحمول.»
 (در قضیة حقیقیة حکم روی افراد رفته است نه روی طبیعت. پس کلام آخوند که می گوید اگر از معقولات ثانیة تشکیل شده باشد درست نیست.
 حقیقیة در قوة شرطیة است. هر مثلثی زوایایش مساوی قائمتین است به این معنا است که اگر مثلث موجود شود، زوایایش مساوی قائمتین است.)
 دو قول در کیفیت جعل افراد مقدرة به عنوان موضوع
 نعم فی کیفیة جعل أفراد الموضوع المقدرة موضوعا و هی غیر متناهیة قولان:
 (بی نهایت است زیرا کلی قابل صدق بر کثیرین و بی نهایت است. در قضیة حقیقیة نیز افراد مقدرش بی نهایت است. اکنون بحث این است که این افراد بی نهایت را چگونه تصور می کنیم و آنها را موضوع قرار می دهیم. )
 القول الأول: أن المحکوم علیه فی الحقیقة هی الطبیعة و لما کانت الطبیعة موجودة فی أفرادها، یسری الحکم إلی الأفراد.
 (کلی طبیعی موجود است به وجود افراد. حکم روی افراد می رود زیرا طبعیت در افراد محقق است. پس موضوع در واقع طبیعت است نه خود افراد.)
 القول الثانی: أن المحکوم علیه فی الحقیقة هی الأفراد و لکن تصور الأفراد لا یجب أن یکون من جمیع الوجوه بل یکفی تصورها من وجه و هو هنا الطبیعة . فالطبیعة آلة لملاحظة الأفراد غیر المتناهیة و لکن المحکوم علیه لیس هو الطبیعة لمکان لفظة «کل»، بل المحکوم علیه هو الأول.
 (همه افراد انسان را تصور می کنیم اما بوجه و این کافی است زیرا حکم برای همین وجه است نه برای وجوه دیگرش.)
 و الحق هو القول الثانی لأن الأول خروج عن القضیة الحقیقیة. فإن المحکوم علیه فی الحقیقیة هو الأفراد لا الطبیعة. نعم من القضایا الطبیعیة ما یجری حکمها فی أفرادها أیضا و لکنه لیس مدلول القضیة بالمطابقة.
 (در قضیه حقیقیة حکم روی افراد رفته اما طبق قول اول حکم روی طبیعت رفته نه افراد و این خروج از تعریف حقیقیة است.
 طبیعیة گاهی طبعیت به شرط عدم تشخص است. «الإنسان نوع» انسان نوع است به شرط تشخص نداشتن.
  محکوم علیه طبیعت لا بشرط است : الإنسان ممکن
 مدلول مطابقی قضیة طبیعیة این است که حکم روی طبیعت رفته است نه افراد. اگر ما از خارج می دانیم حکم برای طبیعت لا بشرط است، می فهمیم که افراد هم این حکم را دارند. این را ما از خارج می فهمیم. اینکه این حکم دلالت التزامی باشد وابسته به این است که این لازم بین باشد یا غیر بین. اگر لازم بین باشد دلالت التزامی هم هست.
 تقسیم قضیه به این پنج قسم بنابر مدلول مطابقی است.
 اشکال: وقتی می گوییم:«کل إنسان ممکن» با «کل أفراد الإنسان ممکن» تفاوت است. در اولی از طریق طبیعت به افراد انسان می رسیم و در دومی به خود فرد نگاه می کنیم. اما درجواب می گوییم وقتی می گوییم«کل إنسان ممکن» از راه طبیعت به فرد می رسیم اما این مقام اثبات است. یعنی اگر می خواهید تصور افراد را بکنید، به جای تصور تک تک افراد کار را ساده می کنیم و از «کل إنسان» استفاده می کنیم. اما خود«کل» می رساند که ابزاری است برای ملاحظه افراد. مقام اثبات قضیة ، یک راه این است که افراد را بیاوریم به عنوان فرد الإنسان نه به عنوان زید و عمرو و بکر.
 پس دو نظر است. یک نظر این است که محکوم علیه خود طبیعت است. شاید آخوند هم همین را می خواهد بگوید. اما حاجی تصریح دارد که محکوم علیه خود طبیعت است زیرا محال است همه افراد را تصور کرد و حکم را روی همه افراد برد. پس حکم برای طبیعت است. اما ما می گوییم تصور افراد دو گونه است. یکی من جمیع الوجوه و بالتشخصات است که محال است. اما می شود من وجه و اجمالا به آنها نگاه کرد یه این صورت که با عنوان کلی منطبق بر بی نهایت همه آن بی نهایت ها را تصور کرده ایم. پس افراد تصور شده اند و حکم روی افراد رفته است.)