درس اسفار استاد فیاضی

90/09/26

بسم الله الرحمن الرحیم

  السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الثانیة/ الفصل الثانی فی أن الوجود من المعقولات لثانیة/تبصرة/ اقسام صفات از حیث وجود در ذهن یا خارج داشتن / ج1/ص 334 و 335
 انواع صفات از حیث وجود در ذهن یا خارج داشتن
 1 من الصفات ما له وجود فی الذهن و فی العین جمیعا. و تنقسم إلی ما له صورة حقیقة فی الأعیان و تسمی انضمامیة کالبیاض للجسم و إلی ما لیس له وجود حقیقة فی الأعیان و تسمی و انتزاعیة، کالعمی للإنسان
 («زید اعمی» به معنای این نیست که در ذهن کور است بلکه درخارج کور است. پس کوری امری خارجی است که ما فهمیده ایم. پس هم درخارج است هم در ذهن اما کوری در خارج انتزاعی است یعنی منشأ انتزاعش در خارج است اما خودش در خارج نیست. )
 تبصرة: معنی کون حقیقة الصفة فی الخارج أعنی القسم الأول کون وجودها فی الخارج و بعبارة أخری کونها موجودة بالوجود الخارجی بمعنی أن وجودها موجود فی الخارج بالذات و هی موجودة لاتحادها بالوجود و ذلک لمکان أصالة الوجود فی الموجودیة و فی المجعولیة.
 (آخوند وجود را اصیل و مجعول می دانند. پس وجود صفت در خارج هست نه ماهیتش.
 بحث اصالت وجود می گوید وجود در موجودیت اصل است و بحث اصالت تعلق جعل به وجود می گوید که جعل به وجود تعلق می گیرد و خدا بدون وجود نمی تواند ماهیت را جعل و ایجاد کند. مهم این است که جعل بالذات به وجود تعلق می گیرد و ماهیت هم مجعول است اما بالتبع. استاد جوادی چند جا تصریح دارند ماهیت بالتبع مجعول است و این بیانات در جعل، تقریر ما از اصالت وجود را تأیید می کند.)
 2 و من الصفات ما له وجود فی الذهن فقط و ذلک لمکان أنها صفة لأمر ذهنی، کالکلیة و الجزئیة و کالنوعیة و الجنسیة. و هذا القسم هو ما یسمی معقولا ثانیا منطقیا. و القضایا المعقودة بها، قضایا ذهنیة.
 (اینها وصف ذهنی اند برای موجود ذهنی. نوع است یعنی محمول است بر کثیرین مختلفة الحقیقة. حمل در خارج نیست بلکه در ذهن است. در معنای نوعیت و جنسیت ، حمل مستتر است پس این صفات فقط در ذهن هستند و در خارج نیستند.
 تا زمان حاجی معقول ثانی به اصطلاح فلسفه یعنی آنچه ما بازاء خارجی ندارد. خواه صفت امر ذهنی باشد یا نباشد. بنابر این معقول ثانی در اصطلاح فلسفه اعم از معقول ثانی در اصطلاح منطق است.)
 و أما المعقولات الثانیة فی مصطلح الفلسفة فلا تکون القضایا المعقودة بها ذهنیة مطلقا لأنها قد تکون قضایا حقیقیة کلوازم الماهیات.
 (لازم ماهیت مثل امکان از معقولات ثانی فلسفی است. لازم ماهیت یعنی آنچه از ماهیت عقلا جدا نمی شود. و ماهیت می تواند موجود باشد و در عین حال ماهیت باشد و معدوم باشد و همچنان ماهیت باشد. پس لازم ماهیت حتی در ظرف عدم نیز لازم ماهیت است. بنابر این امکان لازم ماهیت است. همچنانکه انسان موجود ممکن است، انسان معدوم نیز ممکن است. انسان معدوم دو حالت دارد، یا باید عدم برایش ضرورت داشته باشد که می شود ممتنع پس هرگز موجود نخواهد شد. اگر عدم ضرورت ندارد، می شود ممکن.همچنین که هر موجودی یا وجود برایش ضرورت دارد که می شود واجب یا ضرورت ندارد که می شود ممکن. پس اگر امکان لازم ماهیت است، اختصاصی به ذهن یا خارج ندارد و هرجا ماهیت باشد، لازمش هم هست. پس مخصوص ذهن نیست و انسان خارجی ممکن است. پس اختصاص به ذهن ندارد.)
 تبصرة: إن من الصفات ما لها وجود في الذهن و العين جميعا
 سواء [1] كان وجوده انضماميا كالبياض و هو ما يكون لها صورة [2] في الأعيان أو انتزاعيا كالعمى بمعنى أن يكون وجود الموصوف في الخارج بحيث يفهم منه تلك الصفة و صورة كل شي‏ء عندنا نحو وجودها [3] الخاص به بناء على طريقتنا من نفي وقوع الماهيات في الأعيان و نفي مجعوليتها بل الواقع في الأعيان بالذات- منحصر في الوجود [4] و لا حظ لغير حقيقة الوجود من الكون في الأعيان و كون الماهيات في الأعيان عبارة عن اتحادها [5] مع نحو من حقيقة الوجود لا على الوجه الذي‏ ذهب إليه النافون للكلي الطبيعي و من الصفات ما ليس لها وجود عيني بأحد من الوجهين المذكورين أصلا إنما وجودها العيني هو أنها حال ذهني لموجود ذهني كالنوعية للإنسان و الجزئية للأشخاص كما أنه ليس معنى قولنا زيد جزئي في الواقع أن الجزئية لها صورة خارجية قائمة بزيد فكذلك ليس معناه أن زيدا في الخارج- بما هو في الخارج جزئي في ملاحظة العقل. الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‏1، ص: 334 و 335
 (انتزاعی یعنی منشأ انتزاع در خارج است اما خود شیء انتزاع شده در خارج است به عبارتی موصوف در خارج است اما وصف خودش در خارج نیست. )
 اقوال در کلی طبیعی
 1 نفی: الموجود فی الخارج إنما هو فرد الکلی و نسبة الوجود إلی نفس الکلی مجاز لعلاقة وجود فرده.
 (فرد انسان موجود است و این مصحح این شده که بگوییم انسان موجود است اما این مجاز است و از حیث ادبی درست است نه فلسفی. مثل جری المیزاب)
 2 اثبات: الموجود فی الخارج نفس الکلی کفرده. لأن الفرد لیس إلا نفس الکلی بضمیمة التشخص.
 (فرد یعنی همان کلی که تشخص پیدا کرده. پس طبیعیت سر جای خودش هست و از بین نرفته است.)


[1] صحیح عبارت این است: سواء أکان.. که همزه استفهام دارد.
[2] صورت یعنی حقیقت هر چیز.صورت دوازده معنا دارد که یکی از معانی آن حقیقت است. الهیات شفا فصل دهم از مقالة أولی : و یقال الصورة لحقیقة کل شیء
[3] صحیح: نحو وجوده الخاص
[4] یعنی فقط وجود اصیل است. این بیان آخوند فقط با تقریر ما استاد فیاضی از اصالت وجود درست در می آید زیرا طبق باقی تقریر ها از اصالت وجود، صفات حقیقی وجود نیز به عین وجود موجود اند و آنها نیز اصیل اند. اما طبق تفسیر ما فقط وجود اصیل است.
[5] این اتحاد حقیقی است نه مجازی زیرا می گوید به نحوی که نافیان کلی طبیعی می گویند نیست. نافیان کلی طبیعی می گویند کلی طبیعی در خارج بالعرض و و المجاز موجود است. پس اگر کلی طبیعی در خارج هست، به عرض فردش هست . بنابر این کلی طبیعی وجود بالعرض و بالمجاز دارد. پس اتحاد ماهیت با وجود، اتحاد ما بالتبع با ما بالذات است نه اتحاد ما بالعرض و ما بالذات. پس ماهیت به تبع وجود موجود است نه بالعرض و المجاز.