درس اسفار استاد فیاضی

90/08/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الثانیة/ الفصل الثانی فی أن الوجود من المعقولات الثانیة/سه قول در کیفیت انتزاع مقولات ثانیة فلسفی/ نقد دیدگاه علامه توسط استاد فیاضی/ ج1/ص 333
 (خود علامه بیان کرده اند که علم دوگونه داریم، فعلی و انفعالی. در علم فعلی، علم منشأ پیدایش معلوم است مثل طرح مهندس برای ساختمان. طرح مهندس برای ساختمان علم فعلی است که بعد از علم، مصداق بر طبق علم ایجاد می شود. خود آخوند در باب اتحاد عاقل و معقول می گوید بنابر آنچه گفتیم می توان علم حصولی خدا به اشیاء قبل از خلق را توجیه کرد. آخوند به نحو امکانی گفته است اما ما می گوییم که علم خدا به مخلوقات قبل از خلق منحصر است در علم حصولی و اشکالی هم ندارد. بنابر این خدا قبل از خلق علم حصولی دارد و مصداقش هم هنوز موجود نشده است. پس لازم نیست صورت ذهنی از مصداق گرفته شده باشد. )
 ادامه اشکال اول استاد فیاضی به علامة، مبنای دوم علامة
 الأمر الثانی: جمیع ما ذکره مبنی علی ما یراه هو و جمع فی الوجود الذهنی من أن الوجود الذهنی للأشیاء هو حصول حقائقها فی الأذهان. و من هنا خصوا الوجود الذهنی بالماهیات. قالوا: لأن الماهیة لما کانت لا بشرط بالنسبة إلی ترتب الآثار و عدمه، أمکن أن تحصل فی الذهن. و لکن غیر الماهیات لا وجود ذهنی له و العلم الحصولی الحقیقی مساو للوجود الذهنی. فلیس لغیر الماهیات وجود ذهنی. فالعلم الحصولی یستحیل أن یتعلق به.
 و لکنک تعلم أن الآخوند بما أجاب به أن معظم إشکالات الوجود الذهنی، رجع فی الحقیقة عن ذلک المدعی یحث قال إن الحاصل فی الذهن من الإنسان مثلا إنما هو مفهوم الإنسان و هو الإنسان بالحمل الأولی لا حقیقة الإنسان.
 و إذا کان کذلک، لم یکن فرق بین الماهیات و غیرها حیث إن الحاصل عند الذهن من الجمیع مفهومها لا حقیقتها. فینهار انقسام العلم إلی حقیقی و اعتباری حیث إن کل علم حصولی حقیقی. و السر فی ذلک ما أکدنا علیه من أن حکایة المفهوم لواقعه حکایة طبعیة ذاتیة.
 و من هنا یظهر أن شیئا من المفاهیم لیس کنه مصداقه.
 (بنابر نظر عده ای خود ماهیت به أنفسها به ذهن می آید و از این راه می خواهند مطابقت را حل کنند. بنابر این وجود و صفات وجود و عدم و صفات عدم وجود ذهنی ندارند و فقط مفاهیمی اعتباری هستند. بنابر این مفاهیم اعتباری بر مبنای این حرف شکل گرفته است که خود ماهیت بأنفسها به ذهن می آید. اینکه وجود و صفاتش مفهوم اعتباری است اولین بار توسط علامة بیان شده است اما ریشه این حرف در خود کلام صدرا است که ماهیت خودش به ذهن می آید و غیر ماهیت خودش به ذهن نمی آید.
 در همه تقسیم هایی که به حقیقی و اعتباری تقسیم می شود، قسمی که اعتباری است در واقع مجازا داخل مقسم قرار گرفته است. مثلا موجود حقیقی و اعتباری، موجود اعتباری حقیقة موجود نیست و تقسیم موجود به حقیقی و اعتباری در واقع تقسیم موجود به موجود و غیر موجود است زیرا اعتباری در حقیقت موجود نیست بلکه مجازا موجود است.
 علامه در اصول فلسفه تأکید کرده اند که در ماهیات کنهش پیش ما حاضر است. مثلا وقتی سفیدی را می بینیم، کنهش نزد ما حاضر است اما در نظر ما این درست نیست بلکه مفهوم سفیدی فقط حکایت از معنایش می کند نه اینکه کنهش باشد.)
 اشکال دوم استاد فیاضی بر علامة
 ثانیا: أنه لا ینتزع مفهوم الوجود من الوجود الرابط فی الحملیة الموجبة کما ذکره. و إنما ینتزع من أحد الأمرین.
 1 أمر نفسانی و ذلک لأن وجود أنفسنا و وجود حالات أنفسنا معلوم لنا بالوجدان حیث إنا نشاهد بالعلم الحضوری أنفسنا و حالات أنفسنا و الذهن ینتزع من هذا المعلوم الحضوری مفاهیم تحکیه. فوجود نفسی مفهوم لی. والعلم بوجود نفسی متضمن للعلم بالوجود
 (از وجدانیات این است که هستم، چیزی را می دانم و غیره. اینها تصدیقاتی هستند که مسبوق به فکر نیست بلکه منشأ اینها علم حضوری است. چون به خود علم حضوری داریم و دستگاه ذهن به طور خودکار فعالیت می کند، اگر چشم باز کردیم نمی توانیم نبینیم. پس هنگامی که خود را به علم حضوری می یابم ذهن به طور خودکار قضیه می سازد که «من هستم» یا «علم من هست» . البته باید التفات داشته باشیم. این مفهوم باید هنگامی گرفته شود که علم حضوری هست. هنگام گرسنگی باید مفهوم گرسنگی گرفته شود زیرا بعد از برطرف شدن گرسنگی اگر علم حصولی از آن گرفته نشده باشد، نمی توان آنرا یادآوری کرد. زیرا یادآوری با علم حصولی است. پس معلوم می شود که هنگامی که علم حضوری هست ذهن از آن مفهوم می گیرد نه بعد از آن.)
 2 الوجود العینی الخارجی. و ذلک لأن وجودات الأشیاء الخارجیة فی الجملة من الفطریات أی من قضایا قیاساتها معها و کبری القیاس استحالة تأثیر العدم أثرا وجودیا.
 (تأثیر از عدم محال است. امام صادق هم در مناظره با کسی که فقط حس را قبول داشت حضرت فرمودند حس به تو علم نمی دهد و حس وقتی مفید است که عقل هم به کمک او بیاید. پس حس مفید است اگر عقل به کمک آن بیاید و بگوید تأثیر از عدم محال است پس اگر تأثیری هست، باید از چیزی متأثر شده باشد پس باید چیزی باشد فی الجمله که من از آن متأثر شده باشم. همین مقدار علم فی الجمله به وجود اشیائی غیر از نفس برای این بحث ما کافی است. البته در جای خود بیان شده که از آنجایی که نسبت مجردات به همه چیز علی السویة است پس آن عامل مجرد نیست بلکه مادی است.
 ما علیت در أعدام را قبول داریم و این علیت را حقیقی می دانیم نه مجازی. اما اگر عدم علت است، معلولش هم عدم است. در نظر ما علیت در اعدام اعتبار و مجاز نیست بلکه حقیقت است. اما عدم علت برای عدم است نه برای وجود. )
 ثالثا: أنه نفی الحکم عن القضیة السالبة.