درس اسفار استاد فیاضی

90/02/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول/ المرحلة الأولی/ المنهج الثالث فی الوجود الذهنی / الفصل الخامس مخلص عرشي‏ /سه قول در غایت از بحث وجود ذهنی/ قول دوم برای تطابق ذهن و عین/ مسأله تطابق عوالم و اشکالات آن/ ج1/ ص 326
 ادامه اشکالات استاد فیاضی به بحث تطابق عوالم برای حل مسأله تطابق ذهن وعین
 و خامسا
 سلمنا وجود المعالیل بماهیاتها النوعیة و جمیع کمالاتها فی العلة لکن ذلک مختص بالعلة الفاعلیة و لم یقم دلیل عقلی علی کون المثال و العقل فاعلین للوجود المادی، إلا قاعدة الواحد و هی مخدوشة. وقد أکد الآخوند علی أن ما سواه تعالی معدات و أن لا مؤثر فی الوجود إلا الله.
 (خدا تا اشرف را خلق نکند، اخس را خلق نمی کند اما چه اشکالی دارد که خدا بعد از اینکه اشرف را خلق کرد، خودش اخس را خلق کرده باشد. خدا می تواند مادیات را نیز خلق کند. فلاسفه به قاعده الواحد تمسک می کنند که صدور کثیر از واحد محال است. پس خود خدا نمی تواند همه عالم را بی واسطه بیافریند. اشکال می کنیم که دلیل قاعده الواحد چیست. بیان می کنند سنخیت است که در جلسه گذشته مختار از قاعده الواحد را بیان کردیم. به علاوه اینکه شهید مطهری می خواهد با تطابق عوالم مشکل مطابقت را در فلسفه صدرا بیان کند در حالی که خود صدرا خدا را فاعل قریب در همه چیز می داند و قاعده دارد که می گوید هرچه بساطت بیشتر، افعال شیء بیشتر می شود که این برخلاف قاعده الواحد است.)
 و سادسا
 سلمنا کون الوجود الذهنی علة مفیضة للوجود المادی و سلمنا أیضا وجود المعالیل بماهیاتها النوعیة فی العلة. لکن ذلک لا ینتج إلا کون ما فی الذهن مماثلا لما فی الخارج و لا یکفی مجرد التماثل لکون ما فی الذهن علما لما فی الخارج. للوجهین السابقین.
 (خود استاد شهید مطهری توجه داشته اند که حتی اگر ماهیت ذهن با خارج یکی باشد، اما در ذهن آن ماهیت به یک وجود موجود شده است و در خارج به وجود دیگری موجود شده است. همین اشکال در تطابق عوالم هم پیش می آید. وقتی انسان علم به خودش دارد، آیا علم به همه انسانهای دیگر که با آنها ماهیت مشترک دارد، دارد یا علم ندارد؟ )
 و سابعا
 سلمنا کون الوجود الذهنی علة مفیضة و سلمنا أیضا وجود المعالیل بماهیاتها النوعیة فی العلة مع جمیع کمالاتها، لکن ذلک ینتج کون الوجود الذهنی واجدا لآثار الوجود الخارجی إذ لیست الآثار إلا نفس الکمالات. فلم یکن الوجود الذهنی وجودا ذهنیا. إذ لیس الوجود الذهنی إلا وجودا للماهیة لا تترتب علیها فیه آثارها أعنی کمالاتها الأولی و الثانیة. فما حصل من بیانکم لیس إلا علم العلة حضورا بنفسها و الالتزام بأن علمه ذلک علم بمعلولها.
 (علامه در پاورقی بدایه تصریح دارند که منظور از آثار کمالات اولی و ثانیة است)
 و ثامنا
 أن ما ذکره لو تم لاختص بما إذا کان المعلوم مادیا. أما إذا کان موجودا مثالیا و حصل لنا علم حسی أو خیالی به أو وجودا عقلیا، فلا یجری فیه ما أفاده. إذ لیس الوجود الذهنی المثالی علة للموجود المثالی المعلوم لأنهما فی عرض واحد. و لیس الوجود العقلی العینی معلولا للوجود الذهنی العقلی
 (آنچه در خواب می بینیم وجود خیالی است. در علم عقلی نمی توان وجود حسی و خیالی به آن یافت. رب النوع معلول من نیست اما من به آن علم عقلی پیدا می کنم و وقتی من به آن علم حصولی پیدا کرده ام، خود ماهیت آن در من موجود شده است اما اینجا دیگر تطابق عوالم مطرح نیست زیرا هم علم و هم معلوم وجود عقلی هستند. بنابر این در چنین جاهایی که معلوم ما مثالی یا عقلی است، با مسأله تطباق عوالم نمی توان مسأله تطابق ذهن و عین را حل کرد.)