درس اسفار استاد فیاضی
89/09/06
بسم الله الرحمن الرحیم
السفر الأول/ المسلک الأول/ المرحلة الأولی/ المنهج الثالث فی الوجود الذهنی/ الفصل الثالث فی اشکالات الوجود الذهنی/الإشکال الرابع / اشکالات استاد فیاضی به بیان آخوند در جواب اشکال چهارم/ج1/ص311
اشکالات استاد فیاضی به بیان آخوند
لابد من التنبیه علی أمور:
الاول:
الانتزاعی فی کلمات الآخوند یستعمل بمعنیین:
1 و هو المعنی الاعم ما یقابل الاصیل و هو کل معنی یوصف به موجود غیر الوجود، و إن شئت فقل کل معنی لیس بموجود بذاته، أی کل وصف لیس له وجود خارجی متغایر عن وجود موصوفه و هذا المعنی یعم ما سوی الوجود سواء أ کانت ماهیة أم غیرها. ویظهر مما ذکرنا أنّ هذا المعنی یعمّ ما ینتزع من حاق ذات موصوفه فیکون امر عیناً خارجیاً کالماهیات وکصفات الوجود الحقیقیة کالوحدة، و ما لیس کذلک فلا یکون امر خارجاً کالاوصاف العدمیة و کالوجود بالمعنی المصدری و الانسانیة.
(نابینایی از شیء انتزاع میشود اما از حاق ذات شیء انتزاع نمیشود؛ چراکه ذات شیء که نابینایی نیست بلکه از این انتراع میشود که این وجود بیش از این نیست و کمالی را میتوانست داشته باشد ولی اکنون آن کمال را ندارد.
وجود به معنای مصدری یعنی موجود بودن انسان، یک امر انتزاعی است؛ چراکه نسبت در خارج تحقق ندارد و آنچه که در خارج است وجود انسان است یعنی انسانی که عین وجود است. آخوند می گوید: نسبت، فرع تغایر طرفین است در وعاء نسبت؛ اگر نسبت در خارج است باید دو چیز متغایر در خارج داشته باشیم که مثل کتاب و میز. اگر نسبت در ذهن باشد باید طرفین نسبت در ذهن تغایر داشت باشند مثل همه قضایا که هم موضوع دارند و هم محمول و در ذهن نسبت هم دارند. اما اینکه در خارج بین انسان و وجود نسبتی وجود دارد عقلا قابل قبول نیست.
انسانیت به معنای مصدری از امور انتزاعی است و در خارج نیست؛ چون انسانیت یعنی انسانی که با وجود ارتباط دارد و این نسبت است.)
2 و هو المعنی الاخص ما یقابل الانضمامی و هو کل معنی یوصف به موجود من غیر أن یکون نفسه موجوداً و هو القسم الثانی من المعنی الاول و یسمی معقولاً ثانیاً.
و لایخفی علیک أنّ مراد المصنف من الانتزاعی هاهنا هو المعنی الثانی.
(چراکه آخوند گفت: در مورد حرارت و برودت میتوان با جواب سوم جواب داد ولی در مورد انتزاعیات نمیتوان جواب داد و حال آنکه اگر مراد از انتزاعی معنای اول بود حرارت و برودت را هم شامل میشد)
و من ما ذکرنا یظهر أن التمثیل بالعلیة و الوجوب لا وجه له إلا علی القول باصالة الماهیة و کان علیه أن یمثل بالوجود بالمعنی المصدری و الانسانیة و امثالهما.
(علیت و وجوب بنابر قول شیخ اشراق صرف اعتبار است و در خارج نیستند اما بنابر نظر آخوند طبق تفسیر استاد - که قائل است وجود در خارج موجود است، باید گفت: از آنجا که علیت و وجوب از اوصاف حقیقی وجودند در خارج موجودند. پس نباید ایشان به علیت و وجوب مثال میزد.)
إن قلت: لعل مراد الآخوند من العلیة و الوجود معناهما المصدری.
قلت: هذا خلاف الظاهر من کلماته فانهم عند ما یریدون المعنی المصدری یقیدونه بقولهم بالمعنی المصدری و اما عند ذکر هذه الالفاظ مطلقةً فمرادهم معناه الاسمی.
الثانی:
لازم الماهیة ما یمتنع انفکاکه عقلاً عن الماهیة من دون أن یحتاج فی لزومه الی شیءٍ غیر نفس الماهیة. و لما کانت الماهیة یجوز أن تکون موجودة و یجوز أن تکون معدومة فلایکون الشیء لازماً للماهیة إلا إذا لزمها حتی حال عدمها. صرّح بذلک الشیخ فی المباحثات الفقرات: فقره 791 793 ص274 276.
(لازم، چهار قسم است
1. لازمِ وجود خارجی، مثل سوزاندن برای آتش؛
2. لازمِ وجود ذهنی، مثل حکایت (در نظر ما) و کلیت؛
3. لازمِ وجودین، مثل زوجیت که هم لازمه وجود خارجیِ دو شیء است هم لازمه وجود ذهنی آن دو به وجود حسی و خیالی. اگر ما دو کتاب را تصور کردیم در ذهن هم دو شیء هستند.
4. لازمِ ماهیت، یعنی آنچه که هم در حالت وجود و هم در حالت عدم ماهیت را رها نمیکند مثل امکان)
و من هنا یظهر أن الزوجیة و الفردیة لیستا من لوازم الماهیة؛ لأنّ الأربعةَ المعدومةَ لیست بزوج و الثلاثةَ المعدومةَ لیست بفرد فکان علیه أن یمثل بالإمکان للماهیة.