درس اسفار استاد فیاضی

84/02/31

بسم الله الرحمن الرحیم

السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الأولي/ المنهج الثاني/ الفصل الثاني/واجب بالذات نسبت به واجب ديگر يا مخلوقات او امکان بالقياس دارد / ملاک وجوب بالقياس/ ج1/ ص 95 و 96
واجب بالذات نسبت به واجب ديگر يا مخلوقات او امکان بالقياس دارد
ان قلت: مگر مي شود واجب متصف به امکان شود. (به علاوه اينکه واجب بالذات،واجب من جميع الجهات و الحيثيات است)
قلت: امکاني که با وجوب ناسازگار است، امکان ذاتي است – چون قسيم هم اند -، ولي امکان بالقياس با وجوب ذاتي منافات ندارد. چون ممکن است موجودي فرض کرد که با واجب تلازم وجودي نداشته باشد: مثل واجب ديگر يا مخلوقات ديگر همان طور که ممکن است موجودات ديگر امکان بالقياس نسبت به واجب ديگر داشته باشند و آن در جايي است که بين مقيس و مقيس اليه تلازم نباشد، يعني نه علت و معلول باشند و نه معلولين علت تامه ي ديگر باشند.
(بنابر مبحث علل اربع، زيد احتياج به علت فاعلي، غايي، مادي و صوري دارد. زيد نسبت به همه اينها با هم وجوب بالقياس دارد اما نسبت به تک تک اينها با هم امکان بالقياس دارد. مراجعه شود: نهاية/ مرحلة علت و معلول/ فصل 10)
قيل:[1] تلازم منوط به عليت نيست. زيرا متضايفان متلازمند. در حالي که نه علت و معلول اند و نه معلولين علت تامه ي واحده اند.
(علامه مي گويند مقولة اضافه هيأت حاصل از نسبت متکرر است يعني در اضافه بايد نسبت تکرار شود و دو نسبت وجود داشته باشد. اما درنظر ما اين درست نيست. مقولة نسبت نيست بلکه وصف حاصل از نسبت است و نسبت نيز واحد است اما از اين نسبت واحد دو وصف حاصل مي شود. بنابر اين مقوله اضافه هيأت متکرر حاصل از نسبت واحد است)
و فيه: ان الوصفين المتضايفين معلولين لعلة واحدة و هي النسبة بين الطرفين و لذا قالوا لا يجوز في تعريف المضاف ان يؤتي  بالمضاف الآخر « الأب هو الذي له إبن» ، لانهما يعقلان معا؛ لکن يجب ان يؤتي بالسبب المحقق الاضافة «الأب هو الذي تولد منه إنسان آخر»
(نسبت واحد، علت تامه است براي پيدايش وصف ابوت و بنوت. شيخ اشراق بين مضاف مشهوري و حقيقي خلط کرده است. ابوت و بنوت متضايفين هستند نه زيد و عمرو. نسبت واحد وجود رابط است و متوقف است بر ذات زيد و عمرو و اين وجود رابط علت تامه است براي دو وصف ابوت و بنوت براي ذات زيد و عمرو.
معرِّف بايد اجلي و اعرف باشد. بنابر اين در تعريف يک طرف تضايف نمي شود از ديگري استفاده کرد زيرا متضايفان با هم تصور مي شوند. )
در ملاک وجوب بالقياس دو قول است:
1.  (نظر مشهور، آخوند و علامه:) ملاک، تلازم مقيس و مقيس اليه است.
2.  (نظر مختار استاد:) ملاک استلزام مقيس اليه للمقيس است، براي اين که علت ناقصه نسبت به معلول وجوب بالقياس دارد، با اين که تلازمي ميان علت ناقصه و معلول نيست.
(استلزام أعم از تلازم است. در قضية شرطية اتصالي تلازم نيست اما استلزام هست چون از وضع مقدم وضع تالي نتيجه مي شود اما از وضع تالي وضع مقدم نتيجه نمي شود. )
و لا يأبى طباع مفهوم الواجبية عن أن يكون للواجب إمكان بالقياس إلى الغير و للغير إمكان بالقياس إليه إلا إذا لوحظت بينهما علاقة العلية و المعلولية و ارتباط الإيجابي و الوجوبي و شي‏ء من ذلك لا يتحقق بين الواجبين كما علمت فلو فرض وجود واجبين لا يكون بينهما معية ذاتية و لا علاقة لزومية بل مجرد صحابة اتفاقية يثبت لكل منهما إمكان بالقياس إلى الآخر و المضافان اللذان وجوب كل منهما مع الآخر لا يكفي في تحققهما موضوعاهما- بل يفتقران إلى ثالث جامع بينهما موقع الإضافة كما فصل في كتاب البرهان- حيث تبين فيه كيفية تحديد كل منهما و أنه يجب أن لا يؤخذ فيه المضاف الآخر بل إنما يؤخذ في التحديد السبب الموقع للإضافة بينهما.  الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‏1، ص: 95 و 96


[1] شيخ اشراق، فخر رازي، صاحب المعتبر ابو البرکات بغدادي.