السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الأولی/ المنهج الثانی/ الفصل الأول/ اقوال در نقش ام القضایا در بقیة قضایا/ ج1/ ص 90
اقوال در نقش أم القضایا در بقیة قضایا
منابع
برهان شفا/ مقالة 2/ فصل 6/ ص 156 و 157 طبع نجفی
برهان شفا/ مقالة 3/ فصل 1/ ص 190 و 191 طبع نجفی (بهترین توضیح شیخ)
برهان شفا/ مقالة 3/ فصل 8 / ص 252 و 253
الهیات شفا/ مقاله 1/ فصل 8/ ص 62 و 63 طبع استاد حسن زاده
اسفار/ مرحله دهم/ علم و عالم معلوم/ طرف 1/ فصل 28/ ج3/ ص 444 و 445 طبع ایران
تعلیقات آخوند برشفا/ ج1/ ص 183 و 184 طبع کنگره
نهایة الحکمة/ مرحلة 7/ فصل 6 و مرحله 11/ فصل 9
بدایة الحکمة/ مرحله 8/ فصل 9 و مرحله 11/ فصل 8
اصول فلسفه/ مقالة 5/ ص 81 و 82 و در مجموعه آثار/ ج6/ ص 348 به بعد
رحیق مختوم/ بخش دوم از جلد اول/ ص 41 به بعد
آموزش فلسفه / درس 18
در نقش ام القضایا در بقیه ی قضایا پنج قول است
قول اول
نقل از استاد شهید مطهری: سائر قضایا نظری اند و مستنتج از این قضیه به نحو قیاس استثنایی انفصالی: «یا ایجاب صادق است یا سلب، لکن ایجاب آن صادق است پس سلب صادق نیست. یا به این نحو که : سلب کاذب است پس ایجاب صادق است»
فیه:
اولا: انه خلاف الوجدان.
و ثانیا: ان الاستنتاج من مقدمة واحدة محال.
(قضیة «الف الف است» بدیهی است و محتاج ام القضایا نیست.
بر فرض اینکه کبری این استدلال تمام باشد، به صغری چگونه یقین پیدا کرده ایم. از جانب دیگر از کجا فهمیده ایم که شکل و صورت قیاس ذکر شده بدیهی است با اینکه بنابر این قول شکل و صورت این قیاس نیز باید به ام القضایا رجوع کند.
برای یک استدلال حداقل به سه چیز باید یقین داشته باشیم: صغری و کبری و شکل استدلال. اما این قول می گوید تنها یک چیز بدیهی داریم و آن نیز ام القضایا است.
این دو اشکال را شهید مطهری ذکر کرده اند)
قول دوم
ما ذهب الیه الشیخ و العلامة الطباطبایی: ان هذه القضیة لیست صغری و لا کبری
[1]
، و لکن لما کان الیقین عبارة عن الجزم بمفاد القضیة و جزم آخر ببطلان نقیضها، فسائر القضایا و ان لم تحتج الی هذه القضیة فی الجزم الاول، الا ان جمیعها محتاجة الی هذه القضیة فی الجزم الثانی.
و فیه:
اولا: یمکن ان یکون نقیض القضیة أوّلیّ البطلان
(ما به اینکه دو ضرب در دو مساوی چهار است یقین داریم و اینکه مساوی پنج باشد نیز بدیهی و أولی البطلان است و محتاج قضیة ام القضایا نیست)
و ثانیا: البرهان قیاس مؤلف من یقینیات ینتج یقیننا بالذات اضطرارا.
(برهان منتج یقین است بالذات. اما ابن سینا می گوید یقین جمع دو جزم است: جزم به مفاد قضیة اول و جزم به بطلان نقیضش. بنابر این در نظر ابن سینا خود برهان یقین نمی آورد و برهان تنها جزم به مفاد قضیة را می آورد و با اضافه شدن ام القضایا و جزم به بطلان نقیض است که یقین حاصل می شود.)
[1]
نه این که اصلا هیچ جا صغری و کبر واقع نمی شود.