درس اسفار استاد فیاضی

84/02/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الأولی/ المنهج الثانی/ الفصل الأول/ محط تناقض در معنا است/ ج1/ ص 90
 محط تناقض در کجا است
 چون متناقضین دو امرند که یکی عدم دیگری است، پس: میان الفاظ و مفاهیم، چه مفرد چه مرکب، تناقض نیست، بلکه میان معانی تناقض است، یعنی میان محکی مفاهیم در صورتی که یکی عدم دیگری باشد. پس: تناقض میان معانی است نه الفاظ و نه مفاهیم و نه مصادیق. بله معنای متقابل دو امری که یکی عدم دیگری است این است که اجتماعشان ممتنع است، یعنی مصداق واحد نمی توانند داشته باشند.
 (مفهوم «زید موجود» و مفهوم «زید معدوم» دو مفهوم در ذهن اند که به وجود ذهنی موجود اند و معنا ندارد بین دو امر وجودی تناقض رخ دهد. بنابر این تناقض در محکی این قضایا است یعنی معنایی که این دو قضیة از آن حکایت می کنند.
 تناقض بین معانی است و به تبع معنای در مصادیق نیز اجتماع و ارتفاعشان ممکن نیست. )
 البته این مربوط به مقام ثبوت یعنی واقع است، ولی در مقام حکایت و اثبات چون فقط قضایا هستند که وجود و عدم واقعی دارند، چه وجود و عدم ذات چنان چه معمولا در هلیات بسیطه چنین است، و یا وجود و عدم وصف چنان که در هلیات مرکبه چنین است. پس: میان قضایا تناقض بر قرار می شود و چون حکایت قضایا از وجود یا عدم ذات یا صفت مربوط به ایجاب و سلب آنها است، لذا تناقض در حقیقت میان ایجاب و سلب است یعنی مفاد ایجاب و سلب متناقض است. و اما مفردات ما لیس بقضایا چون حکایتشان از معنای لا بشرط است، هیچ تناقضی با هم ندارند. بله، اگر مفردات مضامین قضایا باشند، میانشان تناقض هست نه بما هی مفردات، بل بما هی مضامین للقضایا. [1]
 (اجماع منطقیون و فلاسفه بر این است که قضیة مرکب از اجزاء است. گرچه در تعداد اجزای قضیة اختلاف وجود دارد. بنابر یک قول قضیة چهار جزء دارد: موضوع، محمول، سلب و ایجاب و نسبت. ایجاب و سلب به نسبت تعلق می گیرد. سوال این است که اگر تناقض بین قضایا است، بین کدام یک از این اجزاء تناقض رخ می دهد. تناقض بین ایجاب و سلب است اما نه از این جهت که از اجزاء قضیة هستند زیرا قضیة امری موجود است و اجزاء آن نیز موجود اند و بین دو موجود معنا ندارد که تناقض رخ دهد.
 مفهوم انسان حکایت می کند از واقع الإنسان لا بشرط از وجود و عدم زیرا مفهوم انسان هم می تواند موضوع برای وجود قرار گیرد و هم برای عدم. مفهوم لا انسان نیز از واقع عدم انسان حکایت می کند لا بشرط از وجود و عدم. بنابر این مفهوم انسان و لا انسان با وجود و عدم سازگاری دارند. پس این دو مفهوم نسبت به واقع ساکت اند زیرا هم با وجود سازگار اند هم با عدم. بنابر این تناقض در مفاهیم انسان و لا انسان جریان ندارد. علامه تاکید دارند که تناقض بین قضایا است نه مفردات. در نظر ما استاد فیاضی تناقض بین معانی است. در نظر علامه تناقض در واقع بین دو قضیة «زید موجود» و «زید لیس بموجود» جریان دارد. این دو قضیة تأویل به مصدر برده می شود و به صورت «وجود زید» و «عدم زید» در می آید. این دو مفهومی غیر از قضیة دارند اما به همان معنا اشاره دارند. این دو با اینکه سلب و ایجاب نیستند، اما چون به همان معنا اشاره دارند، در قوه سلب و ایجاب اند و گفته می شود بین خودشان تناقض رخ داه است. و الا در نظر علامه تناقض بین قضایا است در نظر ما میان معنای وجود و عدم. به همین دلیل اگر «وجود زید» دارای مفاد قضیة نباشد، هم با وجود سازگار است هم با عدم و می توان گفت« وجود زید موجود» یا «وجود زید معدوم».)


[1] تعلیقه ی علامه بر اسفار، مرحله ی 5 فصل 6 نهایه: بحث تناقض.