درس اسفار استاد فیاضی

83/12/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الأولی/ المنهج الثانی/ الفصل الأول/ واجب الوجود کل الوجودات/ معانی حق و باطل/ ج1/ ص 89
 معانی حق و باطل
 منابع برای بحث حق و باطل
 فصوص فارابی/ ص 56 و 57
 الهیات شفا/ مقاله 1/ فصل 8/ ص 62 تصحیح استاد حسن زاده
 نجات/ ص 555 طبع دانشگاه تهران
 التحصیل/ ص 291
 بیان الحق بضمان الصدق/ 33
 مطارحات/ ص 211
 شرح اشارات/ نمط 4/ فصل 4/ ج3/ ص 9 و 10
 حق به چهار معنا به کار می رود:
  1. موجود در هستی اعیان، سواء کان واجبا ام ممکنا، ثابتا ام متغیرا. (حق یعنی ثبت. پس معنای ثبوت و هستی می دهد)
  2. موجود دائم در اعیان سواء کان واجبا أو ممکنا. ( شامل واجب تعالی و تمامی مفارقات و عقول و موجودات مثالی می شود. به عبارتی حق به معنای «موجود ثابت» می آید. البته ثابت از ریشه ثبات نه ثبوت. ثبوت به معنای وجود است و ثبات در فارسی به معنای دوام و عدم تغییر است. )
  3. وجود موجود واجب. (این سه معنای اول مربوط به عالم واقع بودند.)
  4. قضیه، چه ملفوظه و چه معقوله در صورتی که واقع با آن مطابق باشد که در حقیقت همان صادق است. مثل «زیدٌ عادلٌ» حقٌ، یعنی در خارج هم زید عادل است، و صادقٌ با خارج هم مطابق است.
 (اگرچه به قضیة معقوله اعتقاد می گویند، اما در واقع قضیة نوعی تصور است. تصدیق نیز فهم صدق قضیة می باشد .حال اگر به قضیة تصدیق ده دل ببندیم، نسبت به آن ایمان و اعتقاد داریم. نکته این است که اعتقاد به هر سه معنا به کار رفته است یعنی به قضیة ، تصدیق و ایمان اطلاق شده است اعتقاد.
 قضیة به اعتبار اینکه با واقع مطابق است، صادق است و به اعتبار اینکه واقع با آن مطابق است، حق است.)
 قیل: الحق صفة للواقع بما انه مطابق للقضیة، و هو من الحق بالمعنی الاول، و الصادق صفة للقضیة بما انها مطابق لواقع.
 قلت: (اگر این اشکال صحیح باشد و حق صفت واقع باشد نه قضیة، هنگامی که کسی در مقام بیان نظر خود و مختار برمی آید و می گوید «و قول الحق» دیگر بی معنا می شود زیرا حق صفت واقع است نه قول. در حالیکه معمولا حق را به خود قول و قضیة نسبت می دهند. البته می تواند گفته شود که حق صفت واقع است و اگر به قضیة نیز حق گفته می شود به اعتبار این است که کلام من در خارج محقق شده و از من صادر شده است. در حالیکه معلوم است هنگامی که می گوییم کلامی حق است منظور این نیست که کلام از متکلم صادر شده و حقیقت و وجود یافته است. اگر حق به این معنا نیز به کار رفته باشد، محتاج قرینه است که در اینجا مفقود است. )
 چرا در فصل تعریف مواد ثلاث به تعریف حق و باطل می پردازد؟
 وجه اول: زیرا موجود تقسیم می شود به واجب و ممکن، و واجب حق است به هر سه معنا و ممکن فی نفسه باطل است.
 وجه دوم [1] : شیء سه حالت دارد (واجب، ممکن، و ممتنع): ممتنع باطل است، و ممکن هم لیس بحق، پس باطل است؛ پس: واجب حق است. ( و به عبارتی مجموع واجب و ممکن و ممتنع مساوی است با مجموع حق و باطل)
 و أما الحق فقد يعنى به الوجود في الأعيان مطلقا فحقية كل شي‏ء نحو وجوده العيني- و قد يعنى به الوجود الدائم و قد يعنى به الواجب لذاته و قد يفهم عنه حال القول [2] و العقد من حيث مطابقتهما لما هو واقع في الأعيان فيقال هذا قول حق و هذا اعتقاد حق و هذا الاعتبار من مفهوم الحق هو الصادق فهو الصادق باعتبار نسبته إلى الأمر و حق باعتبار نسبة الأمر إليه و قد أخطأ من توهم أن الحقية عبارة عن نسبة الأمر في نفسه إلى القول أو العقد و الصدق نسبتهما إلى الأمر في نفسه- فإن التفرقة بينهما بهذا الوجه فيها تعسف‏. اسفار/ ج1/ ص 89


[1] - بیان آیت الله جوادی دام ظله.
[2] در نظر صدرا : قول یعنی قضیة ملفوظة و عقد یعنی قضیة معقولة و این را صدرا در تعلیقه بر الهیات شفا بیان کرده است. ا ما در نظر ما قول شامل قضیة معقولة و ملفوظة می شود و منظور از عقد، ایمان واعتقاد است.