درس اسفار استاد فیاضی

83/09/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الأولی/ المنهج الأول/ الفصل الثامن/ مساوقت وجود و شیئیت / شیئیت نداشتن معدومات/ عدم امکان اخبار از معدوم مطلق/ بیان استاد فیاضی در اخبار از معدوم مطلق/ ج1/ ص 75 و 76
 کلام آخوند در عدم شیئیت معدومات و عدم امکان اخبار از معدوم
 حیثیة الماهیة و ان کانت غیر حیثیة الوجود فی تحلیل العقل، إلا أن الماهیة لا تمکن الإشارة إلیها ما لم توجد؛ اذ الاشارة تحتاج إلی مشارالیه و لا یمکن الاخبار عن المعدوم. فالماهیة المعدومة لیست شیئا حتی نفس ذاتها، لان کونها نفس ذاتها فرع تحققها، لأن الوجود متقدم علی الماهیة فی الواقع و إن کانت الماهیة متقدمة علیه فی الذهن.
 (اگر ماهیت موجود نباشد، اشاره به آن ممکن نیست زیرا اشاره احتیاج به مشار إلیه دارد.
 علامة طباطبایی در فرع اول از فروع اصالت وجود نهایة الحکمة همین مطلب را بیان کرده اند. ایشان در نهایة گفته اند که حتی تحقق ذاتیات ماهیت نیز به واسطة وجود است. اما در نظر ما استاد فیاضی این بیان درست نیست. در رتبه ماهیت، ذات و ذاتیاتش برای آن ثبات است و درست است که بگوییم که « انسان معدوم، انسان معدوم است» اما در نظر آخوند و علامة این قضیة درست نیست.
 تقدم وجود بر ماهیت به تحلیل عقل است. آخوند بعضی جاها می گوید وجود بر ماهیت تقدم ندارد و در بعضی کلمات می گوید وجود بر ماهیت مقدم است. جمع بین این دو کلام این است که وجود و ماهیت در خارج به یک وجود موجود اند و تقدم و تأخری نسبت به هم ندارند. اما به حسب تحلیل عقل، وجود مقدم بر ماهیت است.
 معمولا می گویند لازم سه نوع است: لازم الوجود الخارجی، لازم الوجود الذهنی، لازم الوجودین یا لازم الماهیة. در نظر قوم لازم الوجودین با لازم الماهیة یکی است. اما طبق نظر ما استاد فیاضی لازم الماهیة غیر از لازم الوجودین است.
 این کلام درست است که معدوم شیئیت ندارد. اما دلیلی که ملاصدرا بر این مطلب اقامه کرده است طبق نظر ما استاد فیاضی درست نیست. به عبارتی مدعا درست است اما دلیل نه. )
 اشکال استاد فیاضی به بیان آخوند
 فیه: إن لنا أن نقول «الانسان الموجود إنسان موجود» و «الانسان المعدوم إنسان معدوم» و «الانسان من حیث هو انسان من حیث هو» و لا یمکن الإخبار عن المعدوم بإخبار إیجابی بالحمل الشایع.
 (قضیة « الماهیة من حیث هی لیست إلا هی» در واقع قضیة محرفة است واز دو قضیة تشکیل یافته است: «الماهیة من حیث هی لیست شیئا غیر نفسها» و « الماهیة من حیث هی هی»
 در اینجا در مقام اثبات بحث نمی کنیم. برای شکل یافتن قضیة باید موضوع و محمول تصور شده باشند و هر قضیة ای چه صادق و چه کاذب تصور طرفین را لازم دارد. بحث اینجا در مقام ثبوت است و بحث بر سر حکایت قضیة از واقعش می باشد. وقتی می گوییم « الإنسان معدوم» منظور این نیست که «مفهوم انسان» معدوم است زیرا مفهوم انسان و معدوم در ذهن موجود است و در قضیة تصور طرفین قضیة لازم است. منظور از این قضیة این است که حقیقت انسان در واقع موجود نیست. «اجتماع نقیضین محال است» یعنی در واقع محال است تحقق پیدا کند.
 منظور از اشاره در کلام آخوند اشاره عقلی است نه اشاره حسی.
 وقتی می گوییم «المعدوم المطلق لا یکمن أن یخبر عنه» یعنی از واقع معدوم مطلق خبر داده نمی شود و منظور مفهوم نیست چون واضح است که از خود مفهوم خبر داده ایم بلکه بحث از واقع و مقام ثبوت قضیة است.
 از شیء معدوم اخبار ایجابی به حمل شایع نمی توان خبر داد. و الا به حمل اولی ایجابی و یا حمل سالب می توان خبر داد. به قول استاد جوادی احکام فلسفی در عموم و خصوص تابع دلیل خود هستند. دلیل عدم اخبار از معدوم مطلق را قاعده فرعیت می دانند. «ثبوت شیء لشیء فرع ثبوت المثبت له». معدوم شیء نیست پس از آن نمی توان خبر داد. اما این دلیل فقط خبر ایجابی را شامل می شود نه سالبه را زیرا سالبة به انتفاء موضوع ممکن است.
 «المعدوم المطلق لا یمکن أن یخبر عنه» این حمل شایع است اما سالبة است.
 « المعدوم المطلق بالحمل الشایع لیس بموجود و لیس بعالم و لیس بحی»
 « المعدوم المطلق بالحمل الشایع، معدوم مطلق بالحمل الشایع بالحمل الأولی» این حمل ایجابی است اما چون حمل أولی است، بی اشکال است.
 إن قلت: «اجتماع النقیضین بالحمل الشایع یغایر اجتماع الضدین بالحمل الشایع»این حمل شایع ایجابی است. پس اشکال وارد است.
 قلت: اگر غیریت حقیقی مورد نظر باشد، فرع تمایز حقیقی است. اما تمایز حقیقی در اعدام نداریم. اگر غیریت اعتباری مورد نظر باشد، بی اشکال است چون دو چیز اعتبار کرده ایم که در همان عالم اعتبار، حقیقتی دارند. مانند قضیة « عدم العلة علة لعدم المعلول» که در حقیقت یک قضیة شرطیة است به این معنا که اگر علت نباشد، معلول هم نیست. واقع این قضیة نیز یک قضیة سالبة است بدین نحو که «اجتماع النقیضین بالحمل الشایع لیس باجتماع الضدین بالحمل الشایع»
 «الإنسان إنسان» اگر قضیة خارجیة باشد، موضوع باید موجود باشد. اما اگر قضیة حقیقیة باشد، در واقع شرطیة است و لازم نیست موضوعش بالفعل موجود باشد. به نظر ما استاد فیاضی این قضیة طبیعیة است. به نظر ما آنچه در منطق طبیعیة می گویند در واقع باید ذهنیة نامید.
 ماهیت در ذهن مقدم بر وجود است: مراجعه شود: تعلیقة اسفار استاد حسن زاده / ج1/ ص 315
 این کلام که از معدوم خبر ایجابی نمی تواند داد ، در کلمات شیخ وجود دارد: الهیات شفا/ مقالة أولی/ فصل 5)
 فإن حيثية الماهية و إن كانت غير حيثية الوجود- إلا أن الماهية ما لم توجد لا يمكن الإشارة إليها بكونها هذه الماهية إذ المعدوم لا يخبر عنه إلا بحسب اللفظ فالماهية ما لم توجد لا تكون شيئا من الأشياء حتى نفس ذاتها لأن كونها نفس ذاتها فرع تحققها و وجودها إذ مرتبة الوجود متقدمة على مرتبة الماهية في الواقع و إن كانت متأخرة عنها في الذهن لأن ظرف اتصاف الماهية بالوجود هو الذهن كما علمت و الموصوف من حيث إنه موصوف متقدم على الصفة في ظرف الاتصاف فاحتفظ بذلك فإنه نفيس‏. الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‏1، ص: 75 و 76