درس اسفار استاد فیاضی

83/09/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الأولی/ المنهج الأول/ الفصل الثامن/ مساوقت وجود و شیئیت / ادامه بیان چیزهایی که باعث شده است متکلمین وجود و شئیت را مساوق ندانند/ ج1/ ص 75
 ادامه بیان چیزهایی که باعث شده متکلمین وجود و شیئیت را مساوق ندانند
 الرابع: تصحیح اتصاف الممکن بالعدم.
 (دلیل: اتصاف فرع ثبوت موصوف است. پس ممکن ثبوتی دارد که به عدم متصف می شود.
 جواب: این اتصاف نیست بلکه سالبه است. اتصاف در موجبه است نه در سالبة بسیطة. «زید معدوم» نقیض است برای «زید موجود» پس «زید معدوم» سالبة است زیرا نقیضة موجبه باید سالبة باشد. صدق سالبة بسیطة به این است که موضوعش نباشد و به عبارتی سلب اتصاف است نه اتصاف سلب.)
 الخامس: تصحیح کون الامکان علة الحاجة الی العلة.
 (دلیل: بر خلاف قول متکلم که امکان را کافی نمی داند، فیلسوف علت احتیاج را امکان می داند. «الإنسان محتاج إلی علته لإمکانه». علت حاجت امکان است که وصفی اضافی است و بین وجود و ماهیت برقرار است. پس طرفین نسبت نیز باید ثابت باشند. پس ماهیت باید به نوعی ثبوت داشته باشد تا موصوف امکان قرار گیرد.
 جواب: این کلام که امکان علت حاجت است صحیح است اما این یک علیت تحلیلی است نه خارجی. دیگر اینکه برای عالم اعتبار است که هم امکان اعتباری است و هم علت زیرا امکان و حاجت هر دو اعتباری اند و عدمی)
 السادس: تفسیر الآیات الذی یصف المعدوم بالشیئیة. «إن زلزلة الساعة شیء عظیم» و « و إن من شیء إلا عندنا خزائنه»
 (دلیل: شیء شامل معدومات و آنچه هنوز واقع نشده و در آینده اتفاق می افتد نیز می شود. زلزله قیامت نیز هنوز واقع نشده پس معدوم است.
 جواب: موضوع زلزلة آینده است و همان زلزله شیء عظیم است نه اینکه چیزی که اکنون معدوم است. به عبارتی زلزلة در ظرف تحققش که آینده است شیء عظیم است نه اینکه زلزلة آینده، همین اکنون شیء است.)
 السابع: استحالة تعلق الجعل بالماهیة.
 (دلیل: اگر جعل به ماهیت تعلق گرفته باشد به این معنا است که تا خدا جعل نکند، به طور مثال انسان انسان نیست و بعد از اینکه جعل به آن تعلق گرفت، انسان انسان می شود. اما این کلام باطل است. اگر گفته شود که جعل به رابطه وجود و ماهیت تعلق گرفته است، می گوییم رابطه قائم به طرفین است پس ماهیت نیز که یک طرف رابطه است باید باشد و ثابت باشد.
 جواب: جعل به رابطة یا ماهیات تعلق نگرفته است بلکه وجودی که در خارج عین ماهیت است مجعول است.)
 الثامن: تصحیح علمه تعالی بالاشیاء قبل خلقه.
 (ملاصدرا می گوید این مسأله از مشکل ترین مسائل فلسفی است.
 دلیل: اشیاء قبل از خلق معدوم اند. علم به لاشیء و معدوم محال است. پس اشیاء قبل از خلق ثبوتی دارند که علم خدا به آن تعلق گرفته است.
 جواب نقضی: خدا به محالات نیز علم دارد با اینکه حتی طبق نظر متکلمین محالات ذاتی منفی اند و هیچ نحو ثبوتی ندارند. پس خدا به چه نحو به آنها علم دارد.
 جواب حلی فلاسفة: خدا با علم به ذات خود، علم به همه اشیاء نیز دارد زیرا که اشیاء مظهر او هستند و خدا به ظهورات خود علم دارد.
 اشکال استاد فیاضی: این جواب مشکل را حل نمی کند زیرا:
 أولا: طبق این تصویر خدا علم به ذات خود دارد نه به خارج از ذات خود. درحالیکه موجودات خارج از ذات او هستند. البته اگر کسی به وحدت وجود قائل باشد، دیگر غیر از او نیست تا بخواهد علم به آن تعلق گیرد.
 ثانیا: بنابر وحدت وجود، عالم امکان مرتبه ادنی خدا است در حالیکه علم خدا به ذات خود، علم خدا به مرتبه اعلی خود است نه ادنی. درحالیکه طبق ادله خدا به اشیاء علی ما هو علیه علم دارد.
 آخوند در دو موضع درباره علم خدا صحبت کرده است، جلد سوم و جلد ششم. به نظر ما استاد فیاضی کلام آخوند در جلد سوم قابل قبول است. در جلد سوم هنگامی که از اتحاد عاقل و معقول صحبت می کند می گوید در علم حصولی نیز عاقل معقول متحد اند . بنابر این حتی اگر خدا علم حصولی داشته باشد، به دلیل اتحاد عاقل و معقول موجب نقص در ذات باری تعالی نیست و این قول مورد پذیرش ما است.)
 التاسع: تصحیح الاخبار عن المعدوم. « الدیناسور عظیم الجثة»
 (جواب: این قضیة اگر قضیة خارجیة باشد، غلط است زیرا هر قضیة خارجیة ملازم است با یک قضیة هلیت بسیطة یعنی «الدیناسور موجود» و اگر این قضیة خارجیة باشد یقینا کاذب است. اما اگر این قضیة حقیقیة باشد، در قوت شرطیة است یعنی « إن کان هناک الدیناسور، کان هناک عظیم الجثة» که این قضیة حقیقیة است و اشکالی ندارد. )
 فصل (8) في مساوقة الوجود للشيئية
 إن جماعة من الناس ذهبوا إلى أن الوجود صفة يتجدد [1] على الذات التي هي ذات في حالتي الوجود و العدم و هذا في غاية السخافة و الوهن‏
 
 نقد آخوند بر کلام متکلمین
 و ما ذکروه باطل، لأن الماهیة و إن کان غیر الوجود فی تحلیل العقل إلا أنها لا ثبوت لها فی ذاته إلا بعد الوجود حتی أن ثبوتها لنفسها أیضا متفرع علی الوجود.
 (آخوند می خواست از این طرف پشت بام نیافتد اما آنقدر عقب رفت که از طرف دیگر افتاد. آخوند می گوید حتی در قضیة « الإنسان إنسان» نیز باید موضوع تحقق و وجود داشته باشد تا خودش برای خودش اثبات شود. پس اگر انسان معدوم شود، حتی این قضیة که حمل اولی است نیز کاذب است زیرا انسانی نداریم تا بخواهد انسان باشد و صفات انسانی را بپذیرد. اما این بیان آخوند طبق نظر ما استاد فیاضی اشکال دارد زیرا ثبوت ذات و ذاتیات شیء متوقف بر وجود داشتن آن نیست.)


[1] یعنی وجود حادث می شود زیرا در نظر این افراد وجود عرض است که بر ماهیات ثابتة عارض می شود.