درس اسفار استاد فیاضی

83/01/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الأولی/ المنهج الأول/ الفصل الخامس فی أن تخصص الوجود بماذا/توجیه بیان ابن سینا در تعلیقات/ بیان بهمنیار در اینکه وجود عام، عرض عام است /ج1/ ص 48
 توجیه بیان ابن سینا در تعلیقات
 حال که عبارت ابن سینا صریح در اصالت وجود بود، باید عبارت های دیگر آن را، مناسب با آن تفسیر کرد. مثل «الوجود الذی للجسم هو موجودیة الجسم، لا کحال البیاض و الجسم فی کونه ابیض.» که دیگران آن را به وجود به معنای مصدری تفسیر کرده اند و در نتیجه ابن سینا را قائل به اصالت ماهیت شمرده اند. ولی ما برای این که همه ی عبارات ابن سینا هماهنگ باشد، وجود را به معنای اسم مصدری می دانیم.
 (وجود معانی متعددی دارد، از جمله: 1. حقیقت وجود = هستی. معنای اسم مصدری وجود است. 2. موجود بودن معنای مصدری وجود.. معنای اسم مصدری معنایی بسیط است و مصدری مرکب از حدث و نسبت است. معنای اول موضوع اصالت وجود است اما معنای دوم اعتباری است زیرا در معنای دوم نسبت هست و بین وجود و ماهیت شیء در خارج نسبت نیست زیرا قوام نسبت به تغایر طرفین است اما وجود و ماهیت در خارج عین هم اند. بنابر این نسبت امری ذهنی است نه خارجی و به تبع آن معنای مصدری نیز معنایی ذهنی است و اعتباری. )
 کلام بهمنیار در التحصیل
 وجود عام به این دلیل که عام است، یا باید جنس برای موجودات باشد، یا عرض عام.
 اگر بخواهد جنس باشد، تخصص آن به فصول امکان ندارد؛ کما مر [1] .
 الوجود العام اما جنس اما عرض عام. لکن المقدم باطل، اذن التالی صحیح.
 (حاجی مقسم کلیات خمس را ماهیت می داند. اما ما مقسم را مقول یا محمول می دانیم.
 بهمنیار در التحصیل/ ص 287 این مطلب را بیان می کند.
 اینکه وجود عام یا جنس است یا عرض عام، قضیة منفصلة حقیقیة است نه مرددة المحمول.
 اگر وجود عام عرضی عام باشد، عرض لازم است نه مفارق.
 محمول یا ذاتی است یا عرضی. ذاتی یا تمام الذات است که همان نوع است یا جزء الذات. جزء الذات یا جزء مشترک است که جنس است یا جزء مختص است که فصل است. عرضی نیز یا عامة است یا خاصة.
 نوع و فصل و خاصة مختص یک چیز هستند. اما جنس و عرض عام، عمومیت دارند. بنابر این وجود عام یا جنس است یا عرض عام.
 وقتی می گوییم «زید انسان» منظور از انسان، انسان کلی و عام نیست تا به این معنا باشد که زید همان انسان عام و کلی است. بلکه کلی و عام را آورده ایم تا اشاره به خاص کنیم. )
 و على هذا يجب أن يحمل أيضا لا على ما فهمه قوم من الحمل على اعتبارية الوجود و كونه أمرا انتزاعيا مصدريا ما ذكره في موضوع آخر من التعليقات و هو قوله فالوجود الذي للجسم هو موجودية الجسم- لا كحال البياض و الجسم في كونه أبيض لأن الأبيض لا يكفي فيه البياض و الجسم
 و قال تلميذه في كتاب التحصيل نحن إذا قلنا كذا موجود فلسنا نعني به الوجود العام بل يجب أن يتخصص كل موجود بوجود خاص و الوجود إما أن يتخصص بفصول فيكون الوجود أي المطلق على هذا الوجه جنسا أو يكون الوجود العام من لوازم معان خاصة بها يصير الشي‏ء موجودا.
 و قال فيه أيضا كل موجود ذي ماهية فله ماهية فيها صفة بها صارت موجودة- و تلك الصفة حقيقتها أنها وجبت. الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‏1، ص: 48


[1] - هم در التحصیل و هم در اسفار.