درس اسفار استاد فیاضی

83/01/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الأولی/ المنهج الأول/ الفصل الخامس فی أن تخصص الوجود بماذا/بیان التحصیل در تخصص ممکنات/ نقد آخوند و استاد /ج1/ ص 47 و 48
 بیان التحصیل در تخصص ممکنات
 تحصیل/ص 282: تخصص الوجود فی الممکنات باضافته الی الماهیات.
 البته اضافه در این جا عارضی یعنی عرضی مفارق نیست چون وجود عرض است به دلیل اینکه:
  1. وجود الممکن ذو موضوع.
  2. و کل ذی موضوع عرض؛ لان العرض هو الماهیة اذا وجدت فی الخارج، وجدت فی موضوع.
  3. و هر عرضی ارتباط به موضوع مقوم آن است.
 (واجب الوجود ماهیت ندارد پس تخصص به ماهیت پیدا نمی کند اما ممکنات چون دارای ماهیت هستند، با اضافه به ماهیات تخصص پیدا می کنند. می گوییم «الإنسان موجود» و بین انسان و موجود اضافه برقرار است و این باعث می شود وجود تخصص پیدا کند.
 اضافه دو نوع داریم: اضافة ذاتی داریم و عارضی. اضافه عارضی گاهی عارض مفارق است مثل دوری و نزدیکی که اضافه است ولی اضافه مفارق است.
 آخوند در شواهد/ ص 8 و 9 این را که وجود عرض است نقل کرده و به آن اشکال کرده است)
 اشکال استاد فیاضی
 موضوع مشترک لفظی است میان: 1. محکوم علیه (در مقابل محمول)و 2. محل مستغنی از حال. و در صغری معنای اول و در کبری معنای دوم مراد است.
 (محل در سه جا به کار می رود: 1. موضوع برای عرض. 2. ماده در مقابل صورت. 3. نفس که متعلق بدن است.
 اشکال ملاصدرا
 و فیه: وجود با اعراض فرق دارد، زیرا عرض فی نفسه وجود دارد و موضوعش هم با قطع نظر از آن فی نفسه وجود دارد؛ گر چه وجود عرض متقوم به ارتباط با موضوعش است، اما وجود ماهیت چنین نیست. زیرا وجود ماهیت موجودیت خود ماهیت است. یعنی ماهیت بدون این وجود موجودیت ندارد. پس علاوه بر فرقی که بهمنیار متعرض آن شد و آن فرق میان اضافه عرضی و اضافه عرض به موضوع که اضافه ای ذاتی است، باید توجه داشت که فرق دیگری وجود دارد و آن فرق وجود و سائر اعراض است. زیرا وجود گرچه برای موضوعش وجود دارد ، ولی همین وجود، وجود موضوعش است. به خلاف عرض که وجودش گر چه برای موضوعش هست، ولی وجود موضوعش نیست.
 به تعبیر دیگر ثبوت عرض برای موضوع یک هلیت مرکبه است، که در واقع برای موضوع وجودی و برای محمول هم وجودی و برای نسبت هم وجودی است. گر چه این سه وجود اتحاد دارند. ولی ثبوت وجود برای ماهیت یک هلیت بسیطه است و در واقع چیزی جزء ثبوت ماهیت نیست.
 و قيل تخصص الوجود في الممكنات إنما كان بإضافته إلى موضوعه- لا أن الإضافة لحقته من خارج فإن الوجود ذا الموضوع عرض و كل عرض فإنه متقوم بوجوده في موضوعه فوجود كل ماهية متقوم بإضافته إلى تلك الماهية لا كما يكون الشي‏ء في المكان فإن كونه في نفسه غير كونه في المكان و هو ليس بسديد- فإن كون العرض في نفسه و إن كان نفس كونه في موضوعه بناء على ما تقرر من أن وجود الأعراض في أنفسها هو وجودها لموضوعاتها لكن الوجود ليس بالقياس إلى موضوعه كالأعراض بالقياس إلى موضوعاتها فإنه ليس هو كون شي‏ء غير الموضوع- يكون كونه في نفسه هو كونه للموضوع بل الوجود نفس كون الموضوع لا كون شي‏ء آخر له كما أن النور القائم بالجسم نفس ظهور الجسم لا ظهور شي‏ء للجسم ففرق إذن بين كون الشي‏ء في المكان و كون الشي‏ء في الموضوع و هو المفهوم من كلام القائل المذكور.
 ثم فرق آخر أيضا بين كون الشي‏ء في الموضوع و بين نفس كون الموضوع- نص على هذا الشيخ الرئيس في التعليقات حيث قال وجود الأعراض في أنفسها هو وجودها في موضوعاتها سوى أن العرض الذي هو الوجود لما كان مخالفا لها لحاجتها إلى الوجود حتى تكون موجودة و استغناء الوجود عن الوجود حتى يكون موجودا- لم يصح أن يقال إن وجوده في موضوعة هو وجوده في نفسه بمعنى أن للوجود وجودا كما يكون للبياض وجود بل بمعنى أن وجوده في موضوعة نفس وجود موضوعه و غيره من الأعراض وجوده في موضوعه وجود ذلك الغير. الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‏1، ص: 47و 48