درس اسفار استاد فیاضی

82/11/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول/المرحلة الأولی/ المنهج الأول/ الفصل الرابع فی أن للوجود حقیقة عینیة / شبهه سوم شیخ اشراق بر اصالت وجود/ قول میر سید شریف در بساطت مشتق /ج1/ ص 41 و 42
 قول شیخ در تعلیقات
 اذا سئل هل الوجود موجود؟ فالجواب نعم، فان الوجود عین الموجودیة.
 (ملاصدرا در جلد ششم اسفار می گوید کتاب تعلیقات شیخ، تعلیقة بر شفا است و شواهدی هم دارد مثلا در تعلیقات می گوید:«قولنا...» که ظاهر این است که بر کلام خودش تعلیقة زده است.
 بنابر این موجود به معنای «شیء له الوجود» نیست. مؤید کلام شیخ، کلام میر سید شریف جرجانی از نوادگاه امام سجاد علیه السلام است. او بر کشاف، مطالع و شرح تجرید و شرح مواقف حاشیه نوشته است.)
 استدلال میر سید شریف بر بساطت مشتق
 تمهید
 قیل: الفکر ترتیب امور المعلومة لتحصیل امر مجهول. (چه در تصورات و معرف و چه در تصدیق و قیاس)
 و اورد علیه: ان من المعرف الحد الناقص بالفصل الوحدة و التعریف غیر صحیح اذ الفصل امر واحد لا امور. (به همین دلیل تفتازانی از آن تعریف دست برداشته و در تعریف فکر می گوید: «الفکر هو ملاحظه المعقول لتحصیل المجهول»
 و اجیب عنه: بان الفصل ایضا امور لانه ترکب من الذات و المبدأ و النسبة.
 (ناطق: یعنی شیء له النطق. پس ناطق در واقع سه چیز است. شیء، نسبت و مبدأ نسبت. بنابر این ترتیب امور است. میر سید شریف در مورد مشتق خاص صحبت نکرده بلکه در معرف صحبت کرده است. اما جوابی که میر سید شریف داده است عام است و شامل هر مشتقی می شود)
 دلیل
  1. لو اخذ فی المشتق الذات او الشیئ، فاما ان یکون الماخوذ مفهوم الشیئ او مصداقه.
  2. لکن التالی بقسمیه باطل. اما القسم الاول، فلانه:
  3. لو اخذ فی المشتق مفهوم الشیئ، دخل عرضی العام فی مفهوم الفصل؛ حیث ان الشیئ عرضی عام للانسان و هو ماخوذ فی الناطق الذی هو فصله.
  4. لکن التالی باطل؛ لان الفصل واحدا کان ام کثیرا، بسیطا کان ام مرکبا، مقوم و العرضی غیر مقوم؛ فیلزم کون المقوم غیر مقوم. لان مجموع العرضی و الذاتی عرضی لا ذاتی. واما القسم الثانی، فلانه:
 (واحدا أو کثیرا: جسم یک فصل دارد: ذو ابعاد ثلاثة. بعضی دو فصل دارند مثل نبات : جوهر ذو ابعاد ثلاثة نام. به همین دلیل فصل قریب و بعید داریم و مقوم عالی و سافل داریم)
 (میر سید شریف عقلا اثبات کرده که ذات در مشتق اخذ نشده بلکه محال است اخذ شود. میر سید شریف از راه استظهار وارد نشده است. بنابر این کلام شیخ اشراق با برهان رد می شود.
 استاد: اگر مصداق در مشتق اخذ شود، مشتق مشترک لفظی می شود و برای فهم باید ببینیم در کجا استفاده شده است تا معنایش را بدانیم. معانی این مشترک لفظی متباین اند زیرا در هر یک، یک مصداق اخذ شده است.)
 ان قلت: پس چرا همه در تعریف مشتق شیئ را می آورند؟
 قلت: مشتق هیئتی دارد که دلالت بر نسبت اتحادی دارد. یعنی مفید اتصاف است و چون اتصاف بدون موصوف ممکن نیست، موصوف را از باب زیادة الحد علی المحدود ذکر می کنند و در حقیقت مرجع ضمیر مستتر را می آورند.
 (زیادة الحد علی المحدود: گاهی برای تعریف چیزی چاره ای نداریم جز اینکه چیزی که داخل در حد نیست در حد بیاوریم. مثلا «فطوسة» وصف بینی است اما در تعریف فطوست می گویند:«انحناء فی الأنف»)
 و قال أيضا في التعليقات إذا سئل هل الوجود موجود أو ليس بموجود فالجواب أنه موجود بمعنى أن الوجود حقيقته أنه موجودفإن الوجود هو الموجودية و يؤيد ذلك ما يوجد في الحواشي الشريفية و هو أن مفهوم الشي‏ء لا يعتبر في مفهوم الناطق مثلا و إلا لكان العرض العام داخلا في الفصل و لو اعتبر في المشتق ما صدق عليه الشي‏ء انقلبت مادة الإمكان الخاص‏ ضرورية [1] فإن الشي‏ء الذي له الضحك هو الإنسان و ثبوت الشي‏ء لنفسه ضروري- فذكر الشي‏ء في تفسير المشتقات بيان لما رجع إليه الضمير الذي يذكر فيه. الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‏1، ص: 41 و 42


[1] ضروریة صفت قضیة است. پس بهتر است «ضرورة» بیاید که بیان مادة قضیة است.