درس اسفار استاد فیاضی

82/07/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 السفر الأول/ المسلک الأول / مقدمة / غایت فلسفه نظری و عملی/ ج1/ص 20 و 21
 بحث سوم: غایت فلسفه
 تمهید: غایت قصوای انسان، کمال خاص به انسان است. و آن عبارت است از ارتباط با عالم مجردات و مجاورت باری تعالی و این أمر به وسیله علوم و معارف حاصل می شود که أهم أنها الهیات است و این همان ایمان است که مایه نور عظیم است و عمل صالح مقتضی سعادت نیست بلکه تنها برای این است که بدن و مشتهیات آن مانع سعادت نشود.
 (طبق نظر ملاصدرا با اتصال به عالم مجردات است که عالم می شویم. یعنی نفس به عالم مجردات علم حضوری پیدا می کند، سپس دستگاه ادراکی ما از این علم حضوری، علوم حصولی تصوری و تصدیقی می گیرد.)
 غایت حکمت نظری
 غایت حکمت نظری: غایت حکمت نظری عالم شدن است، یعنی اینکه نفس انسان نقش تمام هستی را به طور کمال به قدر طاقت بشر بپذیرد به تعبیر دیگر: «صیرورة الإنسان عالما عقلیا مضاهیا للعالم العینی» و همین معنا مقصود رسول اکرم صلی الله علیه وآله و سلم بود در دعای «ربّ أرنا الأشیاء کما هی»، و یا خواسته ی ابراهیم خلیل علی نبینا و آله و علیه السلام است: «ربِّ هب لی حُکما»؛ زیرا حکم همان تصدیق است و تصدیق بی تصور محال است.
 (وقتی ملاصدرا می گوید غایت حکمت عالم شدن است، یعنی به عالم مجردات متصل شود.
 دعای«رب أرنا الأشیاء کما هی» را استاد مصباح به نحو دیگری معنا کرده اند. به نظر استاد مصباح پیامبر از خدا درخواست علم حضوری کرد اما فلسفه علم حصولی است. بنابر این این دعا را نمی توان با غایت فلسفه هم راستا دانست.
 در دعای حضرت ابراهیم اگر حکم به معنای تصدیق باشد، حضرت ابراهیم درخواست علم تصدیقی دارند به دلالت مطابقی و تصور به دلالت التزامی مراد واقع شده است.
 تصور و تصدیق در علم حصولی است و درعلم حضوری، تصور و تصدیق معنا ندارد زیرا خود واقع نزد عالم حاضر شده است.
 روایت «رب أرنا الأشیاء کما هی» در کتب شیعه نیامده است. در بعضی کتب دست دوم أهل سنت مثل تفسیر رازی و مرصاد العباد آمده است. در کتب شیعه قریب این مضمون آمده است. مثلا در عوالی اللئالی آمده است: «رب أرنا الحقائق کما هی» [1]
 در مورد آیة «رب هب لی حکما» استاد جوادی حکم را به معنای سلطنت و فرمانروایی و حاکمیت می دانند. اما ملاصدرا می گوید منظور از حکم، حکمت است.
 استاد جوادی می فرمایند الحاق به صالحین از عمل صالح بالاتر است. )
 غایت حکمت عملی
 غایت حکمت عملی: غایت فلسفه ی عملی انجام دادن اعمال صالح است، برای این که بدن منقاد نفس و نفس منقاد بدن باشد و این «باید» همان است که در« تخلقوا باخلاق الله» است.
 (ملاصدرا گاهی آیات را خلاف ظاهر معنا کرده است. به خاطر حمل فعل مسلم بر صحیح می توان گفت او به خاطر عبادت بسیار زیاد به بطن قرآن رسیده و آیات را معنا کرده اما فهم او برای ما حجت نیست. اما بیانات و فهم ائمه از ظاهر و بطن آیات برای ما حجت است.)
 أما النظرية فغايتها انتقاش النفس بصورة الوجود على نظامه بكماله و تمامه- و صيرورتها عالما عقليا مشابها للعالم العيني لا في المادة بل في صورته و رقشه‏ و هيئته و نقشه و هذا الفن من الحكمة هو المطلوب لسيد الرسل المسئول في دعائه ص إلى ربه حيث قال‏: رب أرنا الأشياء كما هي.‏
 و للخليل ع أيضا حين سأل رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً و الحكم هو التصديق بوجود الأشياء المستلزم لتصورها أيضا و أما العملية فثمرتها مباشرة عمل الخير لتحصيل الهيئة الاستعلائية للنفس على البدن و الهيئة الانقيادية الانقهارية للبدن من النفس و إلى هذا الفن أشار بقوله ع‏ : تخلقوا بأخلاق الله‏.
 و استدعى الخليل ع في قوله وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ و إلى فني الحكمة كليهما أشهر في الصحيفة الإلهية لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ و هي صورته التي هي طراز عالم الأمر ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ و هي مادته التي هي من الأجسام المظلمة الكثيفة إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا إشارة إلى غاية الحكمة النظرية وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إشارة إلى تمام الحكمة العملية. الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‏1، ص: 20 و 21


[1] عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج‏4، ص: 132 در جامع الأحادیث