1400/09/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ادامة بررسی نظر مرحوم آخوند در مورد صیغة امر
استاد : مرحوم آخوند خراسانی فرمودند : صیغة امر برای انشاء طلب وضع شده است . نکتهای که باید در اینجا مد نظر قرار داد این است که ، بین مطلب صیغة امر با مادة امر فرق وجود دارد. در مادة امر مرحوم آخوند فرمودند که طلب است ، در صیغة امر میفرمایند انشاء طلب است . این بر اساس آن چهار مرحلهای است که خود ایشان ترسیم کردهاند یعنی مرحلة : 1- اقتضاء(وجودمصلحت و مفسده) 2- انشاء 3- فعلیّت 4- تنّجز .
ایشان میفرماید : وقتی صیغة امر را استعمال میکنید یعنی انشاء طلب کردهاید .
استاد : پس باید این نکته را مدّ نظر قرار داد که انشاء طلب با طلب فرق میکند .
نکتة دیگری که باید به آن دقت کرد این است که : وقتی موضوعٌ له صیغة امر انشاء طلب شد ، آنچه که مازاد از انشاء طلب هست را ایشان در قالب دعاوی قرار میدهند ، یعنی ایشان میفرمایند اینها داعیههای انشاء طلب است یا همان انگیزههای انشاء طلب .
شما برای انشاء طلب نیاز به انگیزه دارید ؛ حال این انگیزه گاهی بعث برانگیختن مکلف بر انجام است و گاهی بخاطر تحقیر است بنابراین موضوع له صیغة امر به نظر ایشان همان بعث اما انگیزهها در آن فرق میکند .
این نکتة اول و به عبارت بهتر مبنای اصلی مرحوم آخوند خراسانی است . در بحث بعدی که ایشان میفرماید : قُصاری ، میفرماید بله ، شما ممکن است بگوئید این صیغة امری که وُضِعَ لِإنشَاءِ الطَّلَب ، اگر داعی و انگیزة آن همین موضوع بود یعنی واقعاً بعث و طلب بود این حقیقتاً در معنای حقیقی خود قرار دارد مثل ﴿أقم الصّلاه﴾ که أقم وضع شده برای طلب یعنی برای بعث ، و داعی مولا نیز این است که عبد نماز بخواند ، خب میبینید که در این مثال مطابق شد ، انگیزه ، داعی و موضوع له همه یکسان شد ، پس این میشود معنای حقیقی امر اما اگر صیغة امری که وُضِعَ لِإنشَاءِ الطَّلَب وَ لِلبَعثِ وَ الإغراء واقعاً برای برانگیختن مخاطب نبود بلکه برای تحقیر او بود ، آن وقت این میشود مجاز .
اما یک حرف اساسی ایشان این است که مستعملٌ فیه تغییر نکرده است ( استاد: نکتة حساس مطالب مرحوم آخوند همین جاست ) میفرماید : مستعملٌ فیه همان انشاء طلب است ، داعی شده ( مستعمل فیه یعنی بعث و إغراء ) .
بنابراین آنچه که مرحوم آخوندخراسانی در اینجا میفرماید باید در آن دقت کرد چراکه این حرف مختص ایشان نیست و دیگرانی هم هستند که قائل به این مطلب شدهاند .
پس نکتة اول مرحوم آخوند در ص 69 این شد :
... مَا استُعمِلَت في وَاحِدٍ مِنهَا ...[1]
فرمود در همین جا که تمنّی ، ترجّی ، تحدّی و انذار است صیغة امر استعمال در اینها نشده است .
... بَل لَم یُستَعمَل إلا في إنشَاء الطَّلب ...
انشاء طلب هم معلوم است ، همان بعث و اغراء است که خود ایشان هم نسبت به آن تصریح میکند . الا اینکه شما در این موارد داعی و انگیزهتان فرق میکند . پس هم در« أقم الصّلاة » و هم در « فَأتوا بِسورَةٍ » مستعملٌ فیه را مرحوم آخوند میفرماید بعث است .
... إلا أنَّ الدَّاعي إلي ذلک کما یکونُ تَارَةً هو البَعث وَ التَّحریک نَحوَ المَطلوبِ الوَاقعي ( استاد: این همان اغرایی است که آقایان میفرمایند ) یکونُ أُخري اَحَدَ هذهِ الأمور ...
یعنی مستعملٌ فیه یک چیز است اما صیغة امر انگیزهاش یک وقت تحریض است و یک وقت تعجیز . داعی فرق کرد اما مستعملٌ فیه فرق نکرد .
قُصَاري مَا یُمکِن میخواهد بگوید که من میتوانم کوتاه بیایم و بگویم آنجایی که داعی بعث نیست و تعجیز است ، مجاز است و الا مستعملٌ فیه یکی است ؛ ﴿فَأتوا بِسورَةٍ﴾ یعنی برو سوره بیاور .
استاد : حال سئوال این است که ایشان میفرماید : اگر مستعملٌ فیه و داعی یکسان شد ، حقیقت است و اگر داعی غیر از بعث و إغراء بود دیگر دواعی موجب میشود که صیغة امر مجاز باشد. آیا این حقیقت و مجاز همان حقیقت و مجاز مشهور است؟ آیا حقیقت و مجازی که معروف است خود ا در مستعملٌ فیه نشان میدهد یا در موضوعٌ له ؟ یعنی در رجل شجاع که گفته شد « رَأیتُ أسداً یَرمي » مستعملٌ فیه چه بود و موضوع له چه ؟ مستعملٌ فیه که قطعاً رجل شجاع است ؛ خب این مستعملٌ فیه ، حالا این مستعملٌ فیه آیا همان موضوع است؟ خیر ، موضوعٌ له همان حیوان مفترس است . در اینجا مستعملٌ فیه چیست؟ همان است . پس چگونه اینجا به آن مجاز میگویند؟!
به عبارت دیگر مستعملٌ فیه چه در آنجا که داعی شما بعث است و چه آنجا که داعی تحدید است مستعملٌ فیه هر دو بعث است در حالی که در آن حقیقت و مجاز نمیگفتیم هردو بعث است ؛ یا در مثال نمیگفتیم حیوان مفترس است .
پس این حقیقت و مجاز با آن حقیقت و مجاز چه فرقی میکند؟
... وَ أنَّه لا وجهَ فَإنَّ المُستَحیل إنّمَا هو الحقیقي لا الإنشَائي الإیقَاعی الذّي یکونُ بِمُجَرَّدِ قَصدِ حُصولِهِ بالصِّیغَةِ کما عَرَفتَ ففي کَلامهِ تَعالي قد استُعمِلَت في مَعَانیهَا إلا الإیقَاعي الإنشَائیة أیضاً ... [2]
استاد : یعنی این لیست خداوند در خود موضوع له استعمال شده است یعنی مثل جائی که من و شما هم میگوئیم ، خدا هم که میفرماید در همان موضوع له استعمال شده است اما استعمالش
... لا لِإظهارِ ثُبوتِهَا حَقیقَةً ...
نه این که بخواهد بگوید من واقعاً تمنّی کردهام ، خیر ، ژست تمنّی را به خود گرفته است .
... بَل لِأمرٍ آخر حَسَبَ مَا یَقتَضیهِ الحَال مِن إظهارِ المَحَبَّةِ ...
استاد : باریتعالي میخواهد خود را به شکل و قیافة بندهاش قرار و همانطور مثل او با عشق بازی کند و لطفش را به او ابراز کند .
پس در تمنّی نگو استعمال در تمنّی نشده است ، تمنّی موضوعٌ لهش تمنّی است و قصد باریتعالی ابراز لطف و محبت به بنده است مثل صحبت والدین با فرزند که لحن خود را کودکانه میکنند.
مرحوم آخوند میفرماید که این الفاظ و صیغ ( صیغ انشائی و امر ) وقتی در تمنی استعمال شود در همان معانی موضوعٌ له خود استعمال میشود « مَا استُعمِلَت في هذهِ المَعاني » ، معنا تغییر نکرده تا بگوئی مستعملٌ فیه این نیست حتی در « قُصَاري » میگوید مستعملٌ فیه همان صیغة امر است یعنی بعث .
مرحوم امام (ره) هم همین را تأیید میکنند که انشاءالله در جلسة آینده بیان خواهیم کرد .