1400/09/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: جمع بندی و نظر نهائی استاد در بحث مادة طلب و امر
مرحوم آخوند مباحثی را در ارتباط با معنا و مفاد مادة امر یعنی « أ م ر » بیان کردند . ابتدا معانی متعدد را مطرح کردند . بعد فرمودند که آیا امر حقیقت در معانی طلب است یا حقیقت در شی مطلق است .
اختلاف بین اصولیین بتمامه طرح بحث شد .
بعضی معتقد شدند که مادة امر لفظ مشترک است برای معانی چندگانة طلبیه و معنای خاص شی مطلق .
بعضی فرمودند که مادة امر مشترک معنوی است و این اشتراک ، اشتراک لفظی نیست .
جمع بندی که خدمت دوستان نمودیم این بودکه :
مادة امر حقیقت در معانی طلبیه است و بهترین دلیل بر این مطلب آن است که مرحوم امام(ره) در رد بر کسانی که اعتقاد بر اشتراک لفظی داشتند ، فرمود . ایشان فرمودند : سنخ و ماهیتِ مادة اری که در معانیِ طلبیه استفاده میشود با سنخ و ماهیت مادة امری که در شی مطلق استعمال میشود با هم فرق میکند و دلیل بر این مطلب جمع آنهاست . مادة امری که به معانی طلبیه است جمعش اوامر است و مادة امری که در شی مطلق استفاده میشود ، جمعش امور است . این بحث بصورت مستوفی مطرح شد .
بحث دیگری هم که مطرح شد این بود که : آیا علوّ و استعلاء در معانی مادة امر لازم است یا لازم نیست؟!
آخرین نکتهای را هم که مرحوم آخوند مطرح کردند این بود که : آیا علی فرض اینکه مادة امر برای معانی طلبیه است ، این طلب همان اراده است یا فرق میکند؟
استاد: ایشان مذهب و مبنای معتزله را در این باره پذیرفت ، در مقابل اشاعره و فرمودند که : طلب همان اراده است ، اشکال برجبر را بر ما نکنید زیرا ما قائل به جبر نیستیم . آن جائی هم که شما تصور جبر میکنید ، آنها مواردی است که چرا ندارد و سئوال بی سئوال . و الا ما قائل به جبر نیستیم .
استاد : اما نوع شمایلِ مباحثی را که ایشان مطرح کردهاند ، نوع و شکل مباحثی است که اهل جبر مطرح میکنند و لذا اشکالاتی بر ایشان وارد شد و مبانی مختلفی مطرح گردید .
جمع بندی ما این است :
اینکه مرحوم آخوند فرمودند طلب همان اراده است و اراده برای اینکه جبر پیش نیاید به معنای علم خداست ؛ نه حرفِ اول ایشان را میپذیریم و نه حرف دوم ایشان را . نه طلب عین اراده است و نه اراده عین علم خداست .
و نکتة سومی را که خدمت ایشان عرض میکنیم آن است که : توجیهی را که ایشان در تمسک به روایت « النّاس کَمَعادِنِ الذَّهَبِ .... » بیان میکنند نمیپذیریم و معنایی را که برای روایت « السعیدُ سعیدٌ ..... » دارند ، اراده و استفادهای که از این روایت کردهاند که سعادت و شقاوت ذاتی است و ذاتی لایُعَلَّل ، این هم طبق هم مبنای ما قابل پذیرش نیست بلکه از صفات است و صفات بالعرض است و جزء ماهیت این انسان نشده و نمیشود و در جائی هم که صفات ، صفات ثابت میشود ، اسمش ذاتی شی نمیگذاریم بلکه اسم آن را ملکه مینامیم .
اگر کسی صداقت برای او ثبات پیدا کند یا اینکه دروغ گوئی در او ثابت شود و ثبات پیدا کند به این نمیگویند که ذاتی او شده بلکه میگویند این صفت برای او ملکه شده است . ذاتی نسان با صفات و عوارض بر انسان فرق میکند و اینکه ما این روایت را برای این ادعا که ذاتی انسان لایعلل و چرا بی چرا چون که این سعادت از بطن مادر برای انسان است و این شقاوت در بطن این مادر از دوران جنینی این فرزند صورت گرفته و اینها همه دال بر ذاتی بودن آن برای انسان باشد ، خیر این حرف را به هیچ عنوان نمیپذیریم .
روایت یا روایاتی مثل « الناس کمعادن الذهب و الفضه » و یا آیاتی که « ﴿یهدی مَن یشاء﴾ یا ﴿یُضِلُّ مَن یَشاء﴾ دارند و همچنین آیاتی که در مورد هدایت خاصه سخن میگویند ، هیچ ربطی به مباحثِ « الذّاتي لایُعَلَّل » ندارند . ذاتی نیست ، اوصاف است و قابل تغییر میباشد . بنابراین مسیر و ممشای بحث ایشان را نه مبناءً و نه سلوکاً ، نمیپذیریم .
مرحوم امام(ره) نیز ، هم در درس خارج خود و هم در بحث خاص طلب و اراده ، ریز مباحث را بیان کردهاند و حق با مرحوم امام است و کسانی که در این موضوع در مقابل مرحوم آخوند خراسانی (ره) ایستادهاند .
مرحوم آخوند از اینجا به بعد در فصل دیگری سخن میگویند و آن فصل مباحثی است که در مورد صیغه امر است .
اشکال دیگری را هم که بعضی به مرحوم آخوند نمودهاند ، همین است ؛ اینکه جا داشت ایشان مباحث طلب و اراده را در فصلی مربوط به معانی صیغة امر مطرح کنید نه مادة امر . چرا؟! چون اصولاً اوامر و نواهی در شریعت در قالبِ صیغ امر آمده است یا در صیغ انشائی آمده یا در صیغههای مضارع و مستقبل که آن هم فلسفة خودش را دارد و بخاطر همین است که مرحوم نائینی و بعضی دیگر ، بعد از این که صیغ امر را شروع کردند به سراغ معنای طلب و اراده رفتهاند و بحث معتزله و اشاعره را مطرح کردهاند و به آن پرداختهاند .