1400/08/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بررسی جواب مرحوم آخوند به اشکلات مطرح شده در مورد طلب و اراده
استاد : مرحوم آخوند فرمود ؛ مفاد و مفهوم مادة امر طلب است و طلب همان اراده است و حرف اشاعره مبنی بر اینکه طلب و اراده دو چیز است ، قابل پذیرش نیست .
ایشان فرمود طلب همان اراده است و تنها در مُنصَرَفٌ إلیهما با هم فرق میکنند . منصرفٌ إلیه طلب مطلق ، طلب انشائی است اما منصَرفٌ الیه اراده مطلق ، ارادة انشائی نیست بلکه ارادة حقیقی است .
دو اشکال بر مبنای مرحوم آخوند شد و ایشان هر دو اشکال را پاسخ دادند .
یک اشکال این بود که اگر طلب همان اراده است نباید اراده از مراد تخلف پیدا کند چرا که طبق آیة کریمه وقتی خداوند متعال چیزی را اراده کند « کن ، فیکون » یعنی اراده و مراد از هم تخلف پیدا نمیکند .
ایشان در پاسخ فرمودند : در ارادة تکوینیه این حرف درست است اما در ارادة تشریعیه این حرف درست نیست . ارادة تکوینیه به معنای علم به نظام و تمام ضوابط نظام عالم هستی است و ارادة تشریعیه به معنای علم به مصلحت عباد در تکالیف است .
اشکال دومی که به ایشان شد این بود که اگر طلب همان اراده باشد نتیجهاش این میشود که خدای تبارک و تعالی کفار را بر کفرشان نگه داشته است زیرا وقتی خداوند تبارک و تعالی ایمان را واجب کرد یعنی اراده کرد در مورد کفار چیزی که اتفاق افتاده است نباید اراده از مراد تخلف پیدا کرده باشد . انکشف که ارادة جدی خداوند باریتعالی دربارة کفار وجود نداشته چرا که اگر وجود داشت تخلفی از آن صورت نمیگرفت ، به عبارت دیگر اگر ارادة خداوند بر ایمان آوردن کفار بود آنها حتماً مؤمن میشدند چون آیه این را میگوید که « إِذَا أَرادَ اللهُ شیئاً أَن یَقولَ لَهُ کُن فَیکون » پس بنابراین اگر خداوند میخواست اینها مؤمن شوند ، شده بودند ، پس عدم ایمان آنها کاشف از این است که ارادة جدی و حقیقی در پسِ این اراده و طلبِ انشائی وجود نداشته است .
این را هم مرحوم آخوند جواب دادند که لامحالَ که طلب ، طلب جدی و اراده ، ارادة جدّی بوده است ، اما این اراده با آن ارادهای که در آیه آمده است ، فرق میکند .
آنجا اراده به نظام و ضوابط و نظم عالم هستی است ؛ وقتی میگوید بشود باید بشود اما در اینجا اینطور نیست . اینجا مصلحت این کافر را خدای تبارک و تعالی بیان فرموده است ؛ « أیّهاالکافر » باید ایمان بیاوری و نماز بخوانی « إنّا هَدیناهُ النَّجدَین إمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفوراً » این اراده نباید ارادهای باشد که از مکلف ، سلب اختیار کند زیرا اگر سلب اختیار کند ، جبر پیش خواهد آمد .
مرحوم آخوند مطلب دیگری را هم بیان میکند :
... إن قلتَ إنَّ الکُفرَ وَ العُصیان مِنَ الکافرِ وَ العاصی وَ لو کانَ مَسبوقَینِ بِإرادَتِهما إلّا أنَّهما مُنتَهیانِ إلي ما بِالإختیار[1] ...
استاد : اشکال میگوید : این که گفته شد مکلف به ارادة خودش است ، لازمة این حرف آن است که قبل از ارادة خدا ، ارادة خود افراد مطرح باشد .
در اشکال قبل گفته شد : ارادة خداوند تعلق گرفته یعنی کافر را خدا کافر کرده است و مؤمن را هم خداوند با ایمان نموده .
پاسخ داده شد که خیر ، این اراده به معنای علم به مصلحت است ، فرموده « إنّا هَدیناهُ النَّجدَین » من دو راه قرار دادم ، مصلحت شما این صراط مستقیم است ، ﴿لَإن شَکَرتُم لَأَزیدَنَّکُم وَ لَإن کَفَرتُم إنَّ عَذابي لَشَدید﴾ [2] لازمة این حرف آن است که یک ارادهای قبل از ارادة خداوند باریتعالی کارساز باشد .
حرف مرحوم آخوند این است که :
کسی اشکال نکند که قبل از ارادة خداوند ، ارادة خودِ فرد بر مقدّمات کفر و ایمان است یعنی مستشکل میگوید : وقتی خداوند متعال فرمود « إنّا هَدیناهُ النَّجدَین » کافر از گفتن شهادت بر وحدانیت خدا امتناع نمود اما مؤمن شهادت بر وحدانیت داد و گفت « أشهَدُ أن لاإله إلا الله » پس ببینید قبل از ارادة پروردگار باریتعالی ارادة فرد دیگری قرار دارد .
استاد : حال اگر قبل ازارادة پروردگار ، ارادة دیگری وجود داشته باشد میتواند مانع جبرشود .
مرحوم آخوند میفرماید : مستشکل میگوید درست است که مکلف مقدّمات در دستش قرار داشت اما جبر را بر نداشت .
توضیح استاد : مثال ؛ راهنمایی و رانندگی میگوید باید با این قوانین و شرایط رانندگی کنی ، اگر اینها رعایت شود پلیس راهور با شما کاری ندارد اما اگر این قواعد رعایت نشود راننده و خودرو متخلف را توقیف و جریمه خواهد نمود ؛ حال طبق این مثال مستشکل به مرحوم آخوند میگوید درست است که متخلف در حال رانندگی با اختیار خود از قوانین تخلف نموده ولی آیا پلیس بعد از توقف او را بالاجبار به پارکینگ میبرد یا خیر؟ و این جبر است ؛ یعنی درست است که به ارادة خود ایمان آورد و در زمرة مؤمنین قرار گرفت اما بعد از آن شرب خمر ممنوع است و یا اینکه وجوبِ صوم و صلاه قطعی است و اینها جبر است ولو اینکه با ارادة خودش انتخاب کرده باشد ، پس ارادة قبل از ارادة باریتعالی رافع جبر نیست .
... إن قلتَ إنَّ الکُفرَ وَ العُصیان مِنَ الکافرِ وَ العاصی وَ لو کانَ مَسبوقَینِ بِإرادَتِهما إلّا أنَّهما مُنتَهیانِ إلي ما بِالإختیار(یعنی جبر) کیفَ وَ قَد سَبَقَهما الإرادَةَ الأزلیَّةِ وَ المشیَّةُ الإلهیَّةِ وَ مَعَهُ کَیفَ تَصِحُّ المؤاخَذَةَ علي ما یکونُ بِالآخِرَةِ بِلا إختیارٍ ...
استاد : وقتی جبر شد ، چطور خداوند میخواهد بنده را به جهنم ببرد؟! چگونه از او بازخواست میکند؟ در حالی که عمل او به اختیار خودش نبوده است مثلاً ماشین او را نیروی انتظامی برده اما حالا به او گفته میشود باید جریمه بدهی تا خودروات آزاد شود .
... قُلتُ : العِقابُ إنّما بِتَبَعَةِ الکُفر وَ العِصیان التّابِعینَ للإختیار ....
استاد : مرحوم آخوند میفرماید آنجا که پلیس میگوید باید خودرو و راننده متخلف به توقفگاه برود و با اجبار هم میبرند بر اثر تخلّفِ خود راننده است نه اجبار پلیس و این کجا جبر است؟! کسی به پلیس میگوید حق توقیف او را ندارید در جواب میگوید خیر ، ما به او هشدار داده بودیم نتیجة تخلف ، توقیف است « إنّا هَدَیناهُ النَّجدَین » ؛ کسی که درست رانندگی کند و تخلفی از او سر نزند ، نتیجهاش این است که از همة بلیّات در جاده در امان است و ما امینت او را تأمین خواهیم نمود .
لذا عصیان بخاطر آن است که او نگفت « أشهَدُ أن لاإله إلا الله » نه بخاطر اینکه ارادة حق تعالی باشد ، بلکه ارادة حق تعالی بعد ازاین بود که او استنکاف نمود .
... العِقاب إنّما بِتَبَعَةِ الکُفرِ وَ العِصیان التّابِعینَ لِلإختیار النّاشي عن مقدَّماتِهِ النّاشِئَةِ عَن شِقاوَتِهما الذَّاتیَةَ اللّازِمَةَ لِخُصوصِ ذاتِهما وَ الذّاتي لا یُعَلَّل ...
استاد : البته ما این حرف مرحوم آخوند خراسانی را نمیپذیریم . جان حرف ما در طلب و اراده همین جاست. ایشان میفرماید عقابِ کافر بخاطر این است که او اختیار داشت تا ایمان بیاورد ولی از ایمان آوردن امتناع نمود و این ناشی از شقاوت ذاتی اوست و چیزی که ذاتی باشد علّت نمیخواهد .
اشکال ما به همین قسمت از کلام ایشان است که میفرماید : « الذّاتي لا یُعَلَّل » و آن را نمیپذیریم ؛ زیرا ما میگوئیم کلُّ مولودٍ یولَدُ علَي الفِطرَة .
ما میگوئیم ﴿ربّنَا الّذي أعطي کُلَّ شَیءٍ خَلقَهُ ثُمَّ هَدَي﴾ [3] .
ما میگوئیم قال الله العظیم في کتابه الکریم : « إنَّا هَدَیناهُ النَّجدَین إمّا شاکِراً وَ إمَّا کَفوراً » .
« هَدَیناهُ » : «هُ» برای چه کسانی است؟ یعنی همه ، چه کافر و چه مسلمان ، یعنی ناس .
آری جواب مرحوم آخوند تا آنجا که فرمود عصیان و کفر کافر تابع اختیار اوست درست است اما اینکه فرمود این ناشی از شقاوت ذاتی اوست ، خیر ، ما این حرف را نمیپذیریم .
بنابراین ما نه پاسخ قبل ایشان را به تمامه میپذیریم و نه پاسخی که اکنون دادند .