درس خارج فقه احمد فرخ‌فال

99/11/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ولاية الفقيه/تعاملات حکومت و ولایت /تشریح خطبه 3 نهج البلاغه

 

خلاصه جلسه گذشته :

در تعاملات ولی امر با اطرافیان خود از نظامات و حاکمیت و مردم و گروه ها و جناح ها خطبه سوم نهج البلاغه را که معروف به خطبه شقشقیه است را مطرح کردیم و تعاملات ولی امر را از زبان امیرالمومنین علی علیه السلام بیان کردیم و جملاتی از خطبه را بیان کردیم ، حضرت فرمودند من که از سوی نبی مکرم اسلامص بعنوان عمود میان حکومت اسلامی و قطب حاکمیت اسلامی معرفی شده بودم وهمچون عمود وسط سنگ آسیاب که محور چرخش صحیح آسیاب است می توانستم در حرکت صحیح حاکمیت و نظام اسلامی تاثیر گذار در حرکت صحیح بعد از ارتحال نبی مکرم اسلام ص باشم را از نظام و حاکمیت جدا کردند و من بخاطر حفظ وحدت اسلامی سکوت کردم اما سکوت من سکوتی بود که در چشمم خاری بود که نمی توانستم ببینم و در گلویم استخوانی بود و دورانی گذشت بر نظام اسلامی بعد از پیامبر ص دوران تلخی که جوان ها پیر شدند و پیرها ناامید شدند ولی من صبر را ترجیح دادم .

نکته : یکی از مباحثی که در مورد خطبه شقشقیه مطرح شده است سندیت این خطبه است ، همانطور که عرض شد افرادی از علمای اهل سنت تصریح به صحت این گفتار و این نقل از امیرالمومنین علی علیه السلام داشتند که یکی از آنها ابن ابی الحدیک صفحه 206 از ابن خشاب نقل می کند که بخدا قسم این خطبه شقشقیه را در کتاب هایی من مطالعه کردم که 200 سال قبل از تولد صاحب نهج البلاغه سید رضی نوشته شده است و این نقل ابن خشاب را هم ابن ابی الحدید نقل می کند و هم علامه امینی در جلد 7 صفحه 82 نقل می کنند .

نظر استاد : بنابراین آنچه که مسجل است از نظر ما روایت، روایت مقبولی است و ما در سندیت آن هیچ بحثی نداریم ، علمای اهل تسنن هم مثل ابن ابی الحدید اعتراف به این داشتند و این یک حقیقت تاریخی است ، اما هدفی که ما از نقل این خطبه داریم می خواهیم نوع تعامل ولایت را با جریانات بیان کنیم .

نکته : در ادامه حضرت مثال می زنند وضعیت خود را به اعشی که لقب ابوبصیر بوده و این شعر را از او حضرت بعنوان مثال می آورند :

2 . ابوبكر و التلاعب بالخلافة ، ثم تمثل بقول الأعشى : شَتَّانَ مَا يَوْمِي عَلَى كُورِهَا *** وَيَوْمُ حَيَّانَ أَخِي جَابِرِ فَيَا عَجَباً!! بَيْنَا هُوَ يَسْتَقِيلُهَا فِي حَيَاتِهِ إذْ عَقَدَهَا لاِخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَيْهَا![1]

توضیح و نظر استاد : مرا با برادر جابر یعنی حیان چه شباهتی است من همه روز را در گرمای سوزان کار کردم و او راحت و آسوده در خانه بود یعنی امیرالمومنین علی علیه السلام می خواهد بگوید با رنج و نگرانی بعد از رسول خدا ص گذرانده ام ، وا شگفتا از جریاناتی که در جامعه اسلامی بعد از پیامبر اتفاق افتاد و من در تعجبم که ابابکری که می گفت این بار رو از روی دوش من بردارید و پشیمان بود از اینکه این کار رو پذیرفته چطور این خلافت را برای دیگری یعنی _عمر_ بعد از فوتش قرار داد ، این ابابکر محکم کرد آنچه را که دو نفری می دوشیدند از سینه این خلافت تا توانستند .

3 . الشكوى من عمر فَصَيَّرَهَا فِي حَوْزَة خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا (كلامها)، وَيَخْشُنُ مَسُّهَا، وَيَكْثُرُ الْعِثَارُ فِيهَا، وَالاْعْتِذَارُ مِنْهَا، فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِ إنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ، وَإنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ. فَمُنِيَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللهِ بِخَبْط وَشِمَاس، وَتَلَوُّن وَاعْتِرَاض; فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّةِ، وَشِدَّةِ الْمحْنَةِ; حَتَّى إذَا مَضَى لِسَبِيلِهِ.[2]

توضیح و نظر استاد : این ابابکر خلافت را در یک مجموعه خشنی قرار داد چون از اوصاف _عمر_ خشن بودن است ، یعنی حکومت را به دست کسی داد که در جامعه خشن بود و در وضعیتی قرار داد که به دست کسی داد که خیلی سنگین و غیر قابل تحمل بود کلمات این کسی که خلافت به عهده او گذاشته شده بود و خیلی همکاری با او سخت و دشوار بود و لغزش های او در این خلافت زیاد بود و بعد عذرخواهی می کرد و به گونه ای بود مثل سوار بر شتری بود که این شتر ، شتری است که سرکش است که اگر افسار او را محکم بکشی پره های دماغ و بینی شتر پاره می شود و اگر محکم نکشی افسار را موجب خواهد شد او از پرتگاها سقوط کند و مردم گرفتار شده بودند به خدا قسم به ناراحتی های عظیم و رنج های اساسی ، و مردم دچار دورویی شده بودند و گاهی اعتراض میکردند ، و من در تمام این 25 سال تحمل کردم و صبر کردم و با نهایت محنت و سختی طی کردم (در اینجا استاد در مورد سه خلیفه مطالبی را فرمودند که به فایل صوتی مراجعه شود)

4 . الشكوى من شورى عمر جَعَلَهَا فِي جَمَاعَة زَعَمَ أَنِّي أَحَدُهُمْ، فَيَالَلّهِ وَلِلشُّورَى! مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِيَّ مَعَ الاْوَّلِ مِنْهُمْ، حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ إلَى هذِهِ النَّظَائِرِ! لكنِّى اَسْفَفْتُ إِذْاَ سَفُّوا، وَطِرْتُ إِذْ طَارُوا; فَصَغَا رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ، وَمَالَ الاْخَرُ لِصِهْرِهِ، مَعَ هَن وَهَن.[3]

توضیح و نظر استاد : دومی جمعی و شواریی درست کرد و گفت بعد از من طبق نظر این شورا کسی انتخاب بشود و فکر می کرد من را جزو این شورا قرار بدهد و من با اینها همسنگ می شوم و هرگز من نمی رفتم ، مگر می شود من بروم در جمعی قرار بگیرم و قرین این افراد بشوم و عضوی از آنها بشوم و دومی خلافت را در گروهی قرار داد که فکر می کرد من همفکر با آنها قرار دارم و در شورا با آنها بنشینم لذا باز هم صبر کردم و با آنان هماهنگ گردیدم بعلت اینکه نمیخواستم وحدت اسلامی را از بین ببرم و یکی از آنها که کینه ای از من داشت که سعد ابن ابی وقاس بوده است علیه من وارد مسائلی می شد و کاری می کرد که چرخش نظام روی شانه من قرار نگیرد و یکی دیگر عبدالرحمان اوف حق وتو داشت و به گونه ای عمل می کرد که من را زیر سوال ببرد و طلحه و زبیر هم از رذالت و پستی آنان آمدند علیه امیرالمومنین علی علیه السلام شورش کردند و مردم به کمک امیرالمومنین علی علیه السلام آمدند .


[1] نهج البلاغة، الدشتي، محمد، ج1، ص9، خطبه 3.
[2] نهج البلاغة، الدشتي، محمد، ج1، ص9، خطبه 3.
[3] نهج البلاغة، الدشتي، محمد، ج1، ص9، خطبه 3.