درس خارج فقه احمد فرخ‌فال

99/11/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: ولاية الفقيه/الحكم الولائي /تبیین نامه 70 و 71 نهج البلاغه

 

خلاصه جلسه گذشته :

در بحث تعاملات حاکم اسلامی و ولی امر با تمسک به فرمایشات امام علی علیه السلام تعاملات ولی و حاکم اسلامی تا حدود زیادی تبیین شد ، به نظر رسید دو فراز دیگر از بیانات امام است در این موضوع تعاملات حاکم اسلامی خدمت دوستان عرض کنم ، یکی نامه امیرالمومنین علی علیه السلام به سهل بن حنیف انصاری که عامل حضرت در مدینه بوده و حضرت او را بعنوان حاکم در مدینه منصوب کردند و یکی هم نامه 71 نهج البلاغه به منذر بن جارود عبدی است که مبتلای به یک انحرافی شده بود و حضرت با خطاب به او نامه نوشته اند و در مشکل اقتصادی و خیانت اقتصادی حضرت خیلی محکم و قاطع با او برخورد کردند یعنی یکی از موارد تعامل ولایت و حاکمیت همین نامه 71 است .

معرفی سهل بن حنیف انصاری : در نامه 70 به سهل بن حنیف انصاری است که ایشان شخصیتی است که در تمام جنگ ها یاور نبی اکرم اسلام بوده و در احوالات او است که هیچ گاه از میدان نبرد در جنگ ها فرار نکرد و امام امیرالمومنین علی علیه السلام در زمان ولایت خود در ولایت ظاهری که حاکمیت به دست حضرت سپرده شده بود حکومت و عاملیت بر مدینه را بر سهل بن حنیف انصاری سپردند که مرد شایسته ای بوده است و نحوه تعامل امیرالمومنین علی علیه السلام با او نشان می دهد که او سخت کوش در جهت عدالت فردی و اجتماعی در مدینه بوده است و به دنبال این بوده که به نوعی حکومت کند که سزاوار یک حکومت اسلامی در مدینه است ، وقتی عدالت او را دیدند و هرج و مرجی در کار نیست ، امیرالمومنین علی علیه السلام در نامه ی که خطاب به سهل بن حنیف انصاری می کند هم موضع خود و هم موضع حنیف انصاری را نسبت به گروه فاسد فراریان بیان می کنند و حتی امام علیه السلام لعنت می کنند و بعد به سهل بن حنیف انصاری می فرمایند تو هم ناراحت نباش و اینها برای تو زحمت داشتند و راحت شدی از دست اینها انسان های پستی بودند .

نتیجه : بنابراین موضع ولی معصوم و اعلام آن به حاکم و نحوه تعامل آن حاکم با فراریان و گفتمان امیرالمومنین علی علیه السلام دارند اینها همه بیانگر موضع ولی و حاکم اسلامی در ارتباط با انسان های منافق و انسان های شرور و انسان هایی که دست پرورده دشمن هستند و به دشمن اسلام پناهنده می شوند را تبیین می کنند .

70- ومن كتاب له (عليه السلام) إلى سهل بن حنيف الأنصاري، و هو عامله على المدينة، في معنى قوم من أهلها لحقوابمعاوية اسلوب مواجهة الفرار سياسي أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رِجَالا مِمَّنْ قِبَلَكَ يَتَسَلَّلُونَ إِلَىْ مُعَاوِيَةَ، فَلاَ تَأْسَفْ عَلَى مَا يَفُوتُكَ مِنْ عَدَدِهِمْ، وَيَذْهَبُ عَنْكَ مِنْ مَدَدِهِمْ، فَكَفَى لَهُمْ غَيّاً، وَلَكَ مِنْهُمْ شَافِياً، فِرَارُهُمْ مِنَ الْهُدَى وَالْحَقِّ، وَإِيضَاعُهُمْ إِلَى الْعَمَى وَالْجَهْلِ..[1]

توضیح و نظر استاد : حضرت می فرمایند به من خبر رسیده گروهی از مردم مدینه به سوی معاویه گریختند ، مبادا تاسف بخوری بر اینکه عده ای از مردم تو کم شدند و دیگر اینها نیستند و کمک کنند تو را اینکه آنها را از دست دادی و کمک آنها را نداری مبادا افسوس بخوری ، کافی است تو از رنج آنها نجات یافتی یعنی کفایت می کند تو را که اینها دیگر رنجشان به تو نمی رسد و اینها از حق و هدایت تو گریختند و همین برای تو افتخار است ، گریختن و فرار آنها از حق است و آنها به سوی کوری و نابینایی و جهل گریخته و فرار کردند .

وَإِنَّمَاهُمْ أَهْلُ دُنْيَا مُقْبِلُونَ عَلَيْهَا، وَمُهْطِعُونَ إِلَيْهَا، وَقَدْ عَرَفُوا الْعَدْلَ وَرَأَوْهُ، وَ سَمِعُوهُ وَوَعَوْهُ، وَعَلِمُوا أَنَّ النَّاسَ عِنْدَنَا فِي الْحَقِّ أُسْوَةٌ، فَهَرَبُوا إِلَى الاْثَرَةِ، فَبُعْداً لَهُمْ وَسُحْقاً!! إِنَّهُمْ ـ وَاللهِ ـ لَمْ يَنْفِرُوا مِنْ جَوْر، وَلَمْ يَلْحَقُوا بِعَدْل، وَإِنَّا لَنَطْمَعُ فِي هذَا الاْمْرِ أَنْ يُذَلِّلَ اللهُ لَنَا صَعْبَهُ، وَيُسَهِّلَ لَنَا حَزْنَهُ، إِنْ شَاءَ اللهُ، وَالسَّلام[2]

توضیح و نظر استاد : اینها اهل دنیا بودند که پناه به معاویه رفتند و سر افکنده به دنیا شدند و اینها حکومت عدالت اسلامی را در مدینه شناختند و دیدند و شنیدند و لمس کردند و فهمیدند مردم نزد ما و تو در حق مساوی هستند و نمی شود آنها با ارتباطشان سوء استفاده از حکومت کنند لذا گریختند چه گریختن سختی یعنی شتابان به سوی دنیا پرستی حرکت کردند ، دور باشند اینها از رحمت الهی و لعنت خدا بر این ها باد ، اینها از جور و تعدی نظام اسلامی فرار نکردند اینها از عدالت فرار کردند و به جور معاویه پناه آوردند و من آرزو دارم که خدای تبارک و تعالی ما را در این سختی ها حمایت کند و این نبود اینها را و چمعیت کم را بر ما آسان کند و جبران کند والسلام .

نکته : اینجا چند نکته دارد و حضرت به حنیف انصاری را دلداری می دهند اینکه عدد مردم تو کم شده ناراحت نشو چون مبنای قرآنی دارد : ﴿كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ﴾[3] اینکه عدد تو کم شد و اینها رفتند جزو عده و عُده معاویه ناراحت نباش و از خدا می خواهم که سختی عدد کم را در مقابل عددی که در مقابل معاویه برای ما درست کرده اند بر ما راحت کند .

نکته : تاسف نخور آنها از عدالت فرار کردند به سوی ظلم و جور ، لذا نگران نباش .

عکس این نامه نامه ای است که حضرت برای منذر بن جارود می نویسند که به هر صورت در آنجا او را مورد خطاب قرار می دهند که من به اعتماد پدر تو که آدم درستی بود که در سال 9 هجرت آمد خدمت پیامبر و مسلمان شد و مدتی والی شهر استخر فارس بوده و در جنگ هایی که در فارس اتفاق افتاده به شهادت رسیده است و حالا حضرت به اعتماد پدر او را والی منطقه ای قرار داده اند که او مسیر دنیا را برخلاف پدر در پیش گرفته است :

71 ـ ومن كتاب له (عليه السلام) إلى المنذر بن الجارود العبدي، وقد خان في بعض ما ولاّه من أعماله ذمّ الخيانة الاقتصادّية اخلاقي أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ صَلاَحَ أَبِيكَ غَرَّنِي مِنْكَ، وَظَنَنْتُ أَنَّكَ تَتَّبِعُ هَدْيَهُ، وَتَسْلُكَ سَبِيلَهُ، فَإِذَا أَنْتَ فِيَما رُقِّيَ إِلَيَّ عَنْكَ لاَ تَدَعُ لِهَوَاكَ انْقِيَاداً، وَلاَ تُبْقِي لاِخِرَتِكَ عَتَاداً. تَعْمُرُ دُنْيَاكَ بِخَرَابِ آخِرَتِكَ، وَتَصِلُ عَشِيرَتَكَ بِقَطِيعَةِ دِينِكَ. [4]

توضیح و نظر استاد : آن سلاح و فلاح و درست کاری پدرت باعث شد تو را در منطقه ای بعنوان والی قرار بدهم ، من تصورم این بود تو از پدرت درس میگیری و ارث بردی درست کاری را و راه او را میری و درست کاری او را سرمشق خودت قرار می دهی ، اما خبرهایی که به من رسیده این است که تو در هوا پرستی چیزی فروگذار نکردی و به من رسیده که تو متاسفانه انقیاد و عبودیت حق تعالی را نگرفتی و توشه ای برای آخرت خود نگذاشته ای تو دنیای خودت را آباد کردی به خراب کردن آخرت خودت و تو برای پیوستن به خویشاوندان خودت از دین خدا بریده ای یعنی تو برای نزدیکان خودت کار میکنی .

وَلَئِنْ كَانَ مَا بَلَغَنِي عَنْكَ حَقّاً، لَجَمَلُ أَهْلِكَ وَشِسْعُ نَعْلِكَ خَيْرٌ مِنْكَ، وَمَنْ كَانَ بِصِفَتِكَ فَلَيْسَ بِأَهْل أَنْ يُسَدَّ بِهِ ثَغْرٌ، أَوْ يُنْفَذَ بِهِ أَمْرٌ، أَوْ يُعْلَى لَهُ قَدْرٌ، أَوْ يُشْرَكَ فِي أَمَانَة، أَوْ يُؤْمَنَ عَلَى جِبَايَة (خيانة). فَأَقْبِلْ إِلَيَّ حِينَ يَصِلُ إِلَيْكَ كِتَابِي هذَا، إِنْ شَاءَ اللهُ. والمنذر بن الجارود هذا هو الذي قال فيه أميرالمؤمنين عليه السلام: إنه لنظّارٌ في عِطفيه مختال في بُرْدَيْه، نَفّالٌ في شِرَاكَيْهِ.[5]

توضیح و نظر استاد : اگر این گزارشات علیه تو که به من دادند درست باشد پیش من و خدا آن شتری که در خانه تو استوبند کفش تو از تو ارزشش بیشتر است ، کسانی که همانند تو هستند اصلا لیاقت پاسداری از مرزهای کشور را ندارند و سزاور نیستند که کاری به آنها سپرده شود و جایگاهی در اختیار آنها گذاشته شود و سزاوار نیستند آنها را شریک کند انسان در نگهداری امانتی و سزاوار نیستند که یک کار ارزشمندی را به آنها بدهد و آنهارا امین بداند ، به محض اینکه نامه من را به تو رساندند و دیدی و خواندی پیش من بیا .

نکته : آنچه که از نامه 71 فهمیده می شود اینکه ولی و امام نوع تعاملش با مامور خیانت کار اصلا بر مسامحه نیست و او را باید به سازی عمل خود او رساند و او را عزل کرد . ( در پایان استاد نکاتی را در مورد حکومت اسلامی و انقلاب اسلامی بیان کردند )


[1] نهج البلاغة، الدشتي، محمد، ج1، ص314، نامه 70.
[2] نهج البلاغة، الدشتي، محمد، ج1، ص314، نامه 70.
[3] بقره/سوره2، آیه249.
[4] نهج البلاغة، الدشتي، محمد، ج1، ص314، نامه 71.
[5] نهج البلاغة، الدشتي، محمد، ج1، ص314، نامه 71.