درس خارج فقه احمد فرخ‌فال

99/07/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: ولاية الفقيه/حدود ولاية الفقيه /موقعیت مقام ولایت

 

خلاصه جلسه گذشته:

یکی دیگر از روایاتی که بیان کننده موقعیت ولایت در راس حکومت اسلامی است و خصوصا ولایت فقیه را از آن به خوبی می توان استفاده کرد روایتی است که مرحوم کلینی (ره) در جلد اول اصول کافی صفحه 34 در کتاب فضل علم و باب ثواب عالم و متعلم حدیث 1 بیان کرده است، این روایت مشهور به صحیحه قداح است که مرحوم کلینی (ره) از مشایخ خود نقل کرده است.

در این روایت مرحوم کلینی (ره) روایت را از مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَيْمُونٍ الْقَدَّاحِ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‌ مَنْ‌ سَلَكَ‌ طَرِيقاً يَطْلُبُ فِيهِ عِلْماً سَلَكَ اللَّهُ بِهِ‌ طَرِيقاً إِلَى الْجَنَّةِ وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضًا بِهِ‌ وَ إِنَّهُ يَسْتَغْفِرُ لِطَالِبِ الْعِلْمِ مَنْ فِي السَّمَاءِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ حَتَّى الْحُوتِ فِي الْبَحْرِ وَ فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَى سَائِرِ النُّجُومِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ[1] سند روایت به این شکل است: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ توثیق خاص دارد پدر او هم توثیق خاص دارد حَمَّادِ بْنِ عِيسَى توثیق خاص دارد هم از مرحوم نجاشی (ره) هم از مرحوم طوسی (ره) و هم از مرحوم حلی (ره) و الْقَدَّاحِ که منظور عبدالله میمون است ایشان هم از مرحوم نجاشی (ره) و مرحوم حلی (ره) توثیق خاص دارد. لذا این روایت صحیحه است و مرحوم امام خمینی (ره) هم در کتاب ولایت فقیه تحت عنوان صحیحه قَدَّاحِ نقل می کند.

در آن شب چهاردهمی که ماه قرصش کامل است و فروغ و تلئلو دارد همان گونه عالم نسبت به عابد برتری دارد وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ از این جا در ذیل روایت بسیار گویای مطلب ما و جایگاه ولایت در حاکمیت اسلامی است. اِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ آنها نیامدند که دینار و درهم بگذارند و بروند آمدند تا علم و فضیلت و دانش و معارف را بگذارند حال اگر عالمانی باشند که این علم را از انبیاء بگیرند بهترین بهره و استفاده از انبیاء شده است.

نکات مهم این روایت: 1) " وَ فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَى سَائِرِ النُّجُومِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ " در حکومت اسلامی آن عالم به دین که همه احکام و شریعت را به خوبی می شناسد این نسبت به دیگران تفوق دارد و آن کسی را که بعنوان شاخص ترین عالم تشخیص می دهند آن نسبت به همه زیر دستان تفوق دارد همان گونه که قمر بر نجوم در تابش نور در شب 14 تفوق جدی و عینی دارد. 2) " وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ " امام خمینی (ره) در اینجا می فرمایند بعضی اشکال کرده اند که انبیاء به لحاظ وصف مورد نظر قرار گرفته شده است (گاهی بحث رسول می شود و گاهی نبی می شود، نبی به لحاظ وصف یعنی منبع وشخصیتی که از حق تعالی احکام را دریافت می کند و رسول به لحاظ وصف یعنی شخصیتی که آن معارف را ارائه می کند، و آمدند گفتند که آن چه که شما در بحث ولایت مطرح می کنید با معنای وصفی نبی سازگاری ندارد بلکه با معنای وصفی رسول سازگاری دارد)، مرحوم امام خمینی (ره) در کتاب ولایت فقیه می فرمایند: ممکن است گفته شود از جمله " الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ " به تنهایی نمی توانیم مطلبی را که می خواهیم که ولایت فقیه است استفتده کنیم زیرا انبیاء یک جهت نبوت دارد و آن این است که علم را از مبداء اعلی به وحی یا الهام و یا به کیفیت دیگر می گیرند ولی این حیثیت اقتضای ولایت بر مردم و مومنین را ندارد و اگر خدای تعالی حیثیت امامت و ولایت را برای آنان قرار ندهد قهرا این حیثیت را دارا نیستند و فقط نبی هستند و اگر مامور به تبلیغ هم شدند باید چیزی های را که دارند به مردم برسانند. در روایات ما بین نبی و رسول مستشکل می گوید: فرق گذاشته اند به این معنی که رسول مامور به تبلیغ است ولی نبی فقط مطالب را از ناحیه حق تعالی می گیرد و چون حقیقت نبوت و حیثیت ولایت با هم فرق دارد و در این عبارت " الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ " وصف عنوانی انبیاء مراد بوده و علما را به لحاظ همین وصف عنوانی نازل منزله انبیاء قرار داده است و این وصف هم اقتضای ولایت را هم ندارد بنابراین ما نمی توانیم از این جمله برای علما استفاده ولایت کنیم.

پاسخ مرحوم امام خمینی (ره) به مستشکل: اولا این روایت و این کلمات پیغمبر برای عموم مردم وارد شده است یعنی پیامبر در زمانی که مبعوث به رسالت شدند تا آن زمانی که ارتحال فرمودند جلسه خاصی برای کسی نبود تا این را مطرح کنند و این را بعنوان راهنمایی به مردم ارائه دادند آیا مردم از " وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ " چه می فهمیدند؟ ما نباید فهم عرفی را از روایات جدا کنیم و بکشانیم روایات را در اصطلاحات علمی بگیم " الْأَنْبِيَاءِ " در اینجا منظور وصف نبی مراد است و وصف نبی یعنی اخذ مطالب از منبع فیض الهی و هیچ ربطی به ابلاغ و ولایت به مردم ندارد، نمی توانیم این را بگویم. انبیاء هم شریعت را اخذ کردند از منبع فیض الهی و هم ولایت بر مردم داشتند، عالم به دین کسی است که وارث انبیاء است یعنی شریعت را استخراج می کند و منتهی فرقش با نبی در این است که نبی از منبع فیض الهی یا با الهام یا با وحی یا طرق دیگر ولی علماء از انبیاء می گیرند، این یک کار انبیاء بود و کار دیگر انبیاء ولایت بر جامعه بود هدایت جامعه بود و تحقق معارف در جامعه بود، ایجاد ضمانت های اجرائی احکام دین در جامعه بود. پس علماء وارث انبیاء هستند، حالا اینکه کدام عالم وارث انبیاء است این را در پایان روایت عرض خواهیم کرد. این روایت از نظر سند خوب بود و روایتی دیگر با همین مضمون با یک سلسله سند دیگر در همان اصول کافی جلد 1 صفحه 32 کتاب فضل علم و باب ثواب عالم و متعلم حدیث 2 توسط مرحوم کلینی (ره): در نرم افزار نور کتاب اصول كافي (ط - دار الحديث)؛ جلد‌1؛ صفحه 76 مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى‌، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى‌، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ: إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ، وَ ذَاكَ‌ أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِينَاراً، وَ إِنَّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِيثَ مِنْ أَحَادِيثِهِمْ، فَمَنْ أَخَذَ بِشَيْ‌ءٍ مِنْهَا، فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً، فَانْظُرُوا عِلْمَكُمْ هذَا عَمَّنْ تَأْخُذُونَهُ؟ فَإِنَّ فِينَا - أَهْلَ الْبَيْتِ- فِي كُلِّ خَلَفٍ‌ عُدُولًا يَنْفُونَ‌ عَنْهُ تَحْرِيفَ الْغَالِينَ وَ انْتِحَالَ‌ الْمُبْطِلِينَ وَ تَأْوِيلَ الْجَاهِلِينَ[2] این روایت همانطور که مشاهده می کنید آن جمله ای که " أَبِي الْبَخْتَرِيِّ " از امام صادق علیه السلام نقل می کند جمله اول همان چیزی است که در صحیحه قداح است " إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ، وَ ذَاكَ‌ أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِينَاراً " از اینجا چند جمله دارد که با مضامین روایت صحیحه قداح فرق می کند " وَ إِنَّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِيثَ مِنْ أَحَادِيثِهِمْ " یعنی در روایت صحیح قداح کلا دارد که " الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ " اما در این روایت می گوید چه چیزی را به ارث می گذارند " فَمَنْ أَخَذَ بِشَيْ‌ءٍ مِنْهَا، فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً، فَانْظُرُوا عِلْمَكُمْ هذَا عَمَّنْ تَأْخُذُونَهُ؟ " ببینید علم خود را از کی میگیرید " فَإِنَّ فِينَا - أَهْلَ الْبَيْتِ- فِي كُلِّ خَلَفٍ‌ عُدُولًا يَنْفُونَ‌ عَنْهُ تَحْرِيفَ الْغَالِينَ وَ انْتِحَالَ‌ الْمُبْطِلِينَ وَ تَأْوِيلَ الْجَاهِلِينَ " ما اهل بیت علیهم السلام در هر نسلی افراد عادل و درست کاری را داریم که تحریف مبالغه ورزان و نارواگران و تاویل های نابخردان از دین را این اشخاص دور می کنند، و از معارف دین حفظت میکنند. در این روایت أَبِي الْبَخْتَرِيِّ توثیق خاص ندارد و تضعیف کردند أَبِي الْبَخْتَرِيِّ را و مرحوم امام خمینی (ره) در ذیل این روایت و در بررسی سند این روایت می فرمایند ابراهیم بن هاشم از بزرگان ثقات و معتمدین در نقل حدیث می باشد و با کمی اختلاف در مضموم به سندی دیگری نقل شده که ضعیف است و سند تا أَبِي الْبَخْتَرِيِّ مشکلی ندارد و خود أَبِي الْبَخْتَرِيِّ ضعیف است و در مورد و وضعیت أَبِي الْبَخْتَرِيِّ اینطور آمده که وحب بن وحب بن کثیر بن عبدالله معروف به أَبِي الْبَخْتَرِيِّ از روایان امام صادق علیه السلام می باشد و تضعیف شده است و علمای امامیه مثل مرحوم شیخ طوسی (ره) او را عامی المذهب و ضعیف می داند و ابن قضائری أَبِي الْبَخْتَرِيِّ عامی و کذاب می داند. چند روایت دیگر است که در جلسات دیگر خواهیم خواندو از مقدمه تمام خواهد شد.


[1] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج1، ص34.
[2] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج1، ص32.