97/10/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: امر / متعلق اوامر و نواهی / حصه
خلاصه مباحث گذشته:
در جلسه گذشته بیانات آقاضیاء درباره «حصه» ذیل مبحث اقسام وضع تکمیل شد. در آنجا روشن شد که نظریهی ایشان امتداد نظریهی مشائیان است که قائل به تکثر طبیعی به وجود افرادشان بودند، منتهی تلاش ایشان این بوده که نظریهی مشائیان که در فضای ماهوی مطرح شده را در فضای «اصالت وجود» بازسازی کند. در جلسهی گذشته بیانات آقاضیاء درباره «حصه» ذیل مبحث «متعلق اوامر و نواهی» شروع شد.
تحلیلی که آقاضیاء در کتاب «مقالات الاصول» ذیل اقسام وضع داشتند، در بحث «متعلق اوامر و نواهی» اثر میگذارد. ایشان بر اساس آن تحلیل، در بحث «متعلق اوامر و نواهی» قائل به «تخییر شرعی» میشوند. اما حضرت امام(ره) این مدعا را نمیپذیرند. زیرا معتقدند که «ایجاد» ربطی به متعلق امر ندارد و مربوط به شارع نیست، بلکه صرفاً این فهم عرف است که امتثال را به «ایجاد» میداند. لذا حضرت امام(ره) رسماً اعلام کردند که «ایجاد»، «وجود»، «حصه» و «فرد» ربطی به لسان دلیل ندارد. لسان دلیل صرفاً این است که تکلیف به «ماهیت» تعلق پیدا کرده است. این عرف است که «ایجاد» را در مقام امتثال میفهمد. بنابراین قطعاً در مقام امتثال «تخییر شرعی» نداریم.
آقاضیاء با توجه به مبنای خودشان این نکته را نمیپذیرند. لازم است که سخن ایشان بررسی شود. ایشان در بحث «متعلق اوامر و نواهی» در کتاب «نهایه الافکار» برای اینکه «تخییر شرعی» را درست کند، مقدمهای بیان میکند که بر اساس آن هم مختار خود را بیان میکند هم قائل به «تخییر شرعی» میشوند.
آقاضیاء در این مقدمه خلاصهی مطالبی که ذیل مبحث «اقسام وضع» در «مقالات الاصول» گفتند را بیان میکنند. با این تفاوت که در اینجا مقدمات فلسفی را با تفصیل بیان نمیکنند؛ کأنّ آنها را قبلاً بیان کردهاند و اکنون در صددند که از نتیجهی آن استفاده کنند.
ایشان در این مقدمه میگویند که برای «متعلق طلب» سه احتمال وجود دارد: طبیعی، خصوصیات فردیه، حصه. نظر مختار ایشان این است که متعلق طلب «طبیعی» است، و «خصوصیات فردیه» یا «حصص» متعلق طلب نیستند.
تعبیر ایشان چنین است: «التحقيق في المقام هو القول الثاني من وقوف الطلب على نفس الطبيعي و عدم سرايته لا إلى الخصوصيات الفردية و لا إلى الحصص الموجودة في ضمن الأفراد المقارنة لخواصها»[1]
آقاضیاء دلیل اصلی این امر را «وجدان» میداند. به عنوان مثال، «طبیعیِ آب» دارای خصوصیات فردیه و حصص وجودی است. بر اساس استدلالی که در جلسه قبل مطرح شد «وجود سعیِ آب» منشأ انتزاع مفهوم واحدِ «آب» است. این «وجود سعی» نسبت و اضافهای به خصوصیات فردیه ـ مثلاً به آبِ در کوزهی سمت راست و آبِ در کوزهی سمت چپ ـ دارد[2] که «حصه»های وجود سعی را شکل میدهد. آقاضیاء میگوید وجدان حاکم است به اینکه مطلوب ما چیزی جز «صرف طبیعی» و «قدر مشترک میان حصص» نیست.[3] و «حصص» و «خصوصیات فردیه» مدخلیتی ندارند. یعنی اگر از مولا پرسیده شود که کدام «حصه» یا چه «خصوصیات فردیه»ای را میخواهد، میگوید فرقی نمیکند. صرفاً «قدر مشترک» را میخواهد.
تعبیر ایشان چنین است: «إذ نقول بأنّه يكفى في الدليل لذلك الوجدان عند طلب شيء و الأمر به كما في طلبك الماء للشرب، فانه قاض بداهة بأنّه لا يكون المطلوب الا صرف الطبيعي و القدر المشترك بين الحصص من دون مدخليّة في ذلك للحصص، فضلا عن الخصوصيات الفردية كماء الكوز»[4]
ایشان استدلال دیگری غیر از قضاوت وجدان هم اقامه میکنند؛ اینکه «طلب»، معلولِ مصلحت است. یعنی مولا تا تصدیق به مصلحت نکند، شوق و اشتداد شوق و طلب در او شکل نمیگیرد.[5] چون مصلحت در «صرف طبیعی» و «قدر مشترک میان حصص» است، و از آن به «خصوصیات فردیه» و «حصص» سرایت نمیکند، لذا متعلق طلب نیز «صرف طبیعی» و «قدر مشترک میان حصص» ـ یعنی «وجود سعی» ـ است نه «خصوصیات فردیه» یا «حصص». تعبیر ایشان چنین است: «كيف و أنّ الطلب حسب معلوليته للمصلحة لا يتعلق إلّا بما تقوم به المصلحة فمع قيام المصلحة بصرف الطبيعي و الجامع و عدم سرايتها إلى الحدود الفردية و لا إلى الحصص المقارنة لخواصها يستحيل سراية الطلب إلى الحدود الفردية أو الحصص المقارنة لخواصها»[6]
سپس اضافه میکند که اگر قائل به تعلق طلب به «خصوصیات فردیه» یا «حصص» شویم، تالی فاسدی دارد؛ زیرا تعلق طلب به آنها به معنای این است که واقعاً «خصوصیت خاص» یا «نسبت و تقیّد خاص»ی در مصلحت دخالت دارد، لذا بایستی قائل به «وجوب تعیینی» آنها بشویم که واضح البطلان است.[7] تعبیر ایشان چنین است: «على ان لازم ذلك هو صيرورة كل واحد من الافراد و الحصص واجبا تعيينيا لكونه مقتضى سراية الطلب إليها، و هو كما ترى»[8]
بنابراین چنین نتیجه میگیرند که «فيكون ذلك كله برهانا تاما على وقوف الطلب حسب تبعيّته للمصلحة على نفس الجامع و عدم سرايته إلى الحصص الفرديّة فضلا عن سرايته إلى الحدود الفردية، كما هو واضح»[9]
بنابراین نظر مختار ایشان این است که متعلق امر و طلب، «طبیعی» یا به تعبیر دقیقتر «وجود سعی» است. لذا «خصوصیت فردی» یا «حصه» متعلق طلب نیست چرا که نه خصوصیات و نه اضافه و تقیدِ وجود سعی هیچکدام نقشی در مصلحت ندارند.
آقاضیاء در ادامهی سخنشان تکملهی مهمی به بحث قبلیشان میزنند. ایشان میگویند دقت کنید اینکه «خصوصیات فردیه» و «تقید به خصوصیات فردیه» دخالت ندارد، ناظر به خصوصیات فردیهای است که بیرون از «طبیعت» هستند. طبیعت اگر بخواهد در خارج محقق بشود، همراه با برخی خصوصیات فردیه میشود. سخن ما این بود که این خصوصیات فردیه نه خودشان و نه تقید به آنها هیچکدام مورد طلب واقع نمیشوند.
اما «طبیعت» اگر نسبت به اجناس و فصولش تحلیل شود، خصوصیاتی پیدا میکند که قطعاً مورد طلب واقع میشوند. در «سعیِ انسان» قطعاً خصوصیاتِ ناطقیت، حیوانیت، جسم نامیبودن، جوهر بودن و امثال آن دخیل هستند. بنابراین آن خصوصیاتی دخیل نیستند که خارج از طبیعت باشند، نه آن خصوصیاتی که هنگام تحلیل «طبیعت» به آنها میرسیم. بنابراین دو دسته خصوصیت داریم: «خصوصیات فرد» و «خصوصیاتِ قوامدهندهی وجود سعی»؛ اولی متعلق طلب نیست، اما دومی متعلق طلب است. لذا میفرماید: «ثم انّ ما ذكر من عدم سراية الطلب إلى الحصص و خروجها عن دائرة المطلوبيّة انما هو خروجها بالقياس إلى الحيثيّة التي بها امتياز هذه الحصص الفردية بعضها عن البعض الآخر المشارك معها في الجنس و الفصل القريبين، و اما بالنسبة إلى الحيثيّة الأخرى التي بها اشتراك هذه الحصص و امتيازها عن افراد النوع الآخر المشاركة معها في جنسها القريب، و هي الحيثيّة التي بها قوام نوعيتها، فلا بأس بدعوى السراية إليها»[10]
پس زید و عمرو قدر مشترکی دارند که همان مورد طلب است. اما خصوصیات فردیه، و تقیدِ وجود سعی به آنها مورد طلب نیست. اما در مقایسهی میان «انسان» و سایر انواع حیوان، برای اینکه «انسان» داشته باشیم، ناچار بایستی «تقیدِ حیوانیت» بلکه خودِ قید را دخیل بدانیم تا بهواسطهی آن «انسان» از سایر انواعِ حیوان ممتاز شود. در این صورت، «وجود سعیِ حیوان همراه با تقید به انسانیت» داریم. یعنی این تقیدِ خاص، مورد طلب واقع میشود. بنابراین یک حقیقت مشکَّک داریم که در عین وحدت، با تمامی کثرات طولی و عرضی متحد است، و از یک حدّ آن «جوهر» فهمیده میشود، از حدّ دیگر آن «جسم نامی»، از حدّ دیگر آن «حیوان» و هکذا.
سپس میفرمایند: «بل و لعلّه لا محيص عنه من جهة ان الحصص بالقياس إلى تلك الحيثيّة و اشتمالها على مقوّمها العالي ليست الّا عين الطبيعي و القدر المشترك[11] ، و معه لا وجه لدعوى خروجها عن المطلوبيّة كما لا يخفى»[12]
بنابراین خصوصیات فردیه را گاهی بایستی متعلق طلب بدانید، و گاهی متعلق طلب ندانید؛ یعنی بایستی دست از «تخییر عقلی» بردارید و قائل به «تخییر شرعی» شوید. توضیح اینکه اگر همهی خصوصیات، مورد طلب باشد، بایستی قائل به «وجوب تعیینی» میشدید. اگر هیچ کدام از خصوصیات، مورد طلب نباشد، بایستی قائل به «تخییر عقلی» میشدید. اما حال که خصوصیات فردیه گاهی مورد طلب هستند و گاهی مورد طلب نیستند، بایستی قائل به «تخییر شرعی» شوید.
لذا ایشان چنین نتیجهگیری میکنند: «فعلى ذلك تكون الحصص المزبورة كل واحدة منها بالقياس إلى بعض حدودها و هي حدودها الطبيعية تحت الطلب و الأمر و بالقياس إلى حدودها الخاصة تحت الترخيص و خارجة عن دائرة المطلوبيّة، لا أنّها على الإطلاق تحت الطلب و الأمر[13] كما في الطبيعة السارية و لا خارجة كذلك عن دائرة الطلب و نتيجة ذلك هو رجوع التخيير بين الحصص و الافراد أيضا إلى التخيير الشرعي لا العقلي»[14]
همانگونه که دیدید آقاضیاء بر اساس تحلیلی که از «حصه» ارائه کردند، قائل به نوعی «تخییر شرعی میان حصص وجود سعی خارجی» شدند.