97/10/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: امر / متعلق اوامر و نواهی / حصه
خلاصه مباحث گذشته:
گفته شد که آقاضیاء ذیل قسم دوم از اقسام چهارگانهی وضع، ادعا میکنند که «وضع عام، موضوعله عام» را دو گونه میتوان ترسیم نمود. یکی ترسیمی است که مشهور در فضای ماهوی انجام دادهاند، یکی هم ترسیمی است که خودشان سعی میکنند در فضای «اصالت وجود» ارائه کنند.
از نظر ایشان مشائیان کثرت و وحدت را با امور ماهوی تبیین میکردند. آنها وحدتِ میان افراد را ناشی از تحقق «تمام طبیعی» در افراد میدانند و کثرت را از طریق همراهشدن عوارض مشخصه با «طبیعی» توجیه میکردند. اما در فضای اصالت وجود بایستی به گونهی دیگری سخن گفت. آقاضیاء کثرت را از طریق «تخلل عدم» توجیه میکند. سپس از آنجا که از «کثیر بما هو کثیر» نمیتوان مفهوم واحد انتزاع کرد، قائل به «وجود سعی» میشوند. وجودِ سعی، متحد با خصوصیات است. «حصه» نیز چیزی جز «وجودِ سعی همراه با نسبتی که به خصوصیات یافته» نیست.
بحث در فرمایشات آقاضیاء در مقالات الاصول بود. ایشان در چند جا بحث «حصه» را مفصل مطرح میکند، اما یکی از مواضعی که ایشان ارتباط «حصه» با «اصالت وجود» و «وجود سعی» را به خوبی طرح میکنند در بحث «اقسام وضع» است.
ایشان ذیل قسم ثانی ـ وضع عام، موضوعله عام ـ میفرمایند که دو تصویر برای آن میتوان ارائه داد:
یک. تصویر مشهور که بر اساس رابطه «طبیعی و فرد» ارائه میشود؛ اینکه هر فردی عبارت است از «طبیعی به همراه عوارض مشخصه».
دو. تصویری که سازگار با اصالت وجود باشد، که دیدگاه مختار خودشان است. در جلسهی قبل توضیح اولیهی آن مطرح شد. گفتیم که ایشان مبنای حکما ـ که نسبت «طبیعی و فرد» نسبت «آباء و ابناء» است ـ را قبول کرده است، اما میگوید بایستی به دو نکته توجه کرد:
نسبت مذکور، مستلزم کثرت عددیِ طبیعی است، لذا در فضای اصالت وجود بایستی آن را اینگونه توضیح داد که متن واقع را «وجود» پر کرده است، اما به خاطر «تخلل عدم» شاهد «کثرت عددی» هستیم.
علیرغم اینکه به خاطر نسبت آباء و ابناء شاهد کثرت عددی هستیم، اما میبینیم که از این کثرت عددی، مفهوم واحد انتزاع میشود؛ نظیر «مفهوم انسان». انتزاع مفهوم واحد از «کثیر بما هو کثیر» ممکن نیست. بنابراین بایستی در خارج یک «جهت ذاتیهی مشترکه» وجود داشته باشد که منشأ انتزاع مفهوم واحد شود. آن «جهت ذاتیهی مشترک میان کثیر» چیزی نیست جز «وجود سعی». این استدلال اول ایشان بر «وجود سعی» است.[1]
آقاضیاء برای اینکه این امر بعید شمرده نشود بیان کردند که حقیقت سعیِ انسان همانند «حقیقت وجود» است. همانگونه که حقیقتِ وجود در عین اینکه «وحدت» دارد، با تمامی کثرات طولی و عرضی متحد است. «وجود سعیِ انسان» نیز چنین حقیقتی است. یعنی در عین وحدتداشتن، کثرت دارد.
بیان آقاضیاء چنین است: «فقايس وحدة وجود الإنسان بوحدة حقيقة الوجود من كونه وحدة ذاتيّة لا عدديّة و هو المتّحد مع كلّ مرتبة من مراتبه باتّحادٍ ذاتي لا عدديّ، غاية الأمر بلحاظ حدّ الإنسانيّة يمتاز عن غيره و لكن لا يخرج عمّا [هو] عليه من الوحدة الذاتيّة المحفوظة في كنه الوجود الممتاز بالنسبة إلى المراتب المحفوظة في ضمن حدوده الشخصيّة»[2] ؛ وحدت ذاتی با تمامی مراتب طولی و عرضی متحد است. البته بین «حقیقت وجود» و «انسان» این فرق وجود دارد که «طبیعیِ انسان» از حدّ «وجود سعیِ انسان» انتزاع میشود یا «طبیعیِ حیوان» از حدّ «وجود سعیِ حیوان» انتزاع میشود. اما «حقیقت وجود» شامل تمامی وجودهای خاصّه میشود و همه را در برمیگیرد.
ما این بیان از آقاضیاء را آوردیم تا نشان دهیم:
اولاً. ایشان نظریهی «آباء و ابناء» را قبول دارد، نه نظریهی رجل همدانی.
ثانیاً. ایشان در صدد بازسازی این نظریه در فضای «اصالت وجود» است. بیان ایشان در این فضا این است که «وجود» متن خارج را پرکرده است، لذا آنچه منشأ انتزاع مفهوم واحد میشود، تحقق طبیعی در خارج در ضمن افرادش نیست، بلکه «وجودِ سعی» است. از حدّ این وجود سعی است که مفاهیم ماهوی انتزاع میشوند. این وجود سعی، متحد با خصوصیات فردیه است.
دلیل دیگر ما بر «وجود سعی» این است که در عالم خارج گاهی دو علت، معلول واحدی را محقق میکنند. به عنوان مثال اگر یک نفر نتواند سنگ بزرگی را جابهجا کند و ده نفر با هم این کار را بکنند، انتقال سنگ را نمیتوان به تنهایی به هیچ کدام از این ده واقعیت نسبت داد.
از سوی دیگر بنا به فضای اصالت وجود، چون انتقال سنگ یک واقعیت خارجی است، یک واقعیت نمیتواند معلولِ ده واقعیت باشد. زیرا بنا به اصالت وجود، هم معلول واحد است، و هم علت. بنابراین در اینجا صرفاً بایستی یک علت داشته باشیم که این معلول را محقق کرده باشد. آن علتِ واحد چیزی نیست جز «وجود سعی». آن وجود سعیای که میان این ده واقعیتِ به ظاهر متکثر وجود دارد، «علت» تحقق این معلول بوده است. «وجود واحد سعی» متحد با این ده علت است. میان این علتها و معلول «وحدت سنخی» وجود دارد.[3] قانون سنخیت میان علت و معلول، در فضای «اصالت وجود» بایستی میان وجودها ترسیم شود.
بنابراین اگر با تیراندازی ده نفر، یک نفر کشته شود، در اینجا با نگاه عرفی است که گفته میشود ده عامل در تحقق قتل مشارکت داشتهاند. در فضای اصالت وجود ناچاریم که قتل را به یک «وجود سعی» نسبت دهیم که متحد با این ده نفر است.
بنابراین آقاضیاء نسبت «طبیعی و فرد» را نسبت «آباء و ابناء» دانست، و قائل شد که وجود طبیعی «تکثر عددی» دارد. اما دو استدلال اقامه کردند تا تحقق خارجیِ «وجود سعی» را اثبات کند؛ یکبار از این راه که در کنار این «تکثر عددی» انتزاع مفهوم واحد را داریم و میدانیم انتزاع مفهوم واحد از «کثیر بما هو کثیر» ممکن نیست. یکبار از این راه که تحقق معلول واحد از «علتهای کثیر بما هو کثیر» ممکن نیست. «وجود سعی» از یک سو منشأ انتزاع مفهوم واحد است، و از سوی دیگر منشأ تحققِ معلول واحد است.
نتیجه اینکه قسم دومِ وضع ـ وضع عام، موضوعله عام ـ را دو گونه میتوان ترسیم کرد:
الف. ترسیم آن در فضای ماهوی، و بیان کردنِ «انسان»، «حیوان»، «فرس» و ... .
ب. ترسیم آن در فضای وجودی. در این صورت بایستی گفت که خصوصیات افراد که در ذهن میآید به همراه «جهت ذاتی مشترک» است. در کنار زید و بکر و عمرو و که به ذهن میآیند، «جهت ذاتی مشترک» نیز به ذهن میآید. لذا در فضای وجودی بایستی مراد از «عام» را «وجود سعی انسان»، «وجود سعی حیوان»، «وجود سعی فرس» و امثال آن بدانیم، نه مفهومهایی نظیر «انسان» و «حیوان» و «فرس».
اگر گفته شود که «جهتِ ذاتیِ مشترک» در ذهن نمیآید، به معنای این است که ذهن، منطبق با خارج نیست؛ چرا که «جهت ذاتی مشترک» در خارج تحقق دارد. بنابراین بایستی پذیرفت که «جهت ذاتی مشترک» چون در خارج تحقق دارد، به ذهن هم میآید. یعنی علاوه بر وجودِ سعی متحد با خصوصیات خارجیه، وجودِ سعی متحد با صور ذهنی نیز داریم.[4]
حال که «جهت ذاتی مشترک» علاوه بر اینکه در خارج تحقق دارد، در ذهن هم هست، منشأ انتزاع مفهوم واحد را صرفاً وجود سعی خارجی نمیدانیم، بلکه میگوییم «وجود سعیِ ذهنی» نیز داریم. لذا در فضای وجودی تعبیر دقیق این است که گفته شود مراد از «عام»، «وجود سعیِ ذهنی» است.
ایشان در پایان این نکته را هم اضافه میکند؛ اینکه «أظنّ لو تأمّلت في ما تلوناه لا يبقى لك إشكال في البناء و لا في المبنى»[5] ؛ با تأمل در سخنان ما متوجه میشوی که هم مبنای ما صحیح است، هم بنای ما:
ـ مبنای سخن ما این است که بایستی قائل به «جهت ذاتی مشترک» میان کثرات باشیم؛ همان «وجود سعی». این مبنا امتداد سخن مشائیان است. آنها تا «آباء و ابناء» پیش آمدند، اما ما با دو برهان ثابت کردیم که بایستی سخن را ادامه داد و قائل به «وجود سعی» شد.
ـ بنای ما این است که بر این اساس بایستی تصویر دقیقتری از قسم ثانی ارائه کنیم و «عام» را «وجود سعی ذهنی» بدانیم.
سپس ادامه میدهند که «و لا توهّم غفلة القائل به عمّا هو المعروف من أنّ الطبيعي مع الأفراد كنسبة الآباء، و تصدِّقُ بأنّ لِعُموم الوضع و الموضوع له [نحوين] من التصور [مشتركين] في أنّ اللفظ الموضوع في أيّ الفرضين داخل في متّحد المعنى لا متكثّره، و أنّ الخصوصيات المكثرة خارجة عن مدلول اللفظ و مفهومه بدال آخر»[6] ؛ ما از این نکته نیز غفلت نکردهایم که نسبت «طبیعی و فرد» را مشهور نسبت «آباء و ابناء» میدانند. ما نیز این را قبول داریم. منتهی سخن ما این است که این نظریه را بایستی ادامه داد و آن را در فضای «اصالت وجود» بازسازی کرد. ما این کار را کردیم و قائل به تحقق «وجود سعی» شدیم. این را بایستی از ما بپذیرید که قسم ثانی دو گونه تصویر میشود؛ آنگونه که مشهور در فضای ماهوی تصویر کردند، و آنگونه که ما در فضای وجودی از طریق آمدن وجود سعی خارجی به ذهن بیان کردیم. بعد هم توضیح میدهد که مطالب من با قول رجل همدانی فرق میکند. واقعاً نیز ایشان با دقت و التفات به این نکته به طرح مباحثشان پرداختهاند.
حضرت امام(ره) در مقام جمعبندی نظریهی ایشان میگوید بنا بر سخن آقاضیاء میان متکثرات، «جامع خارجی» خواهیم داشت که نحوهی وجودش «وجود سعی» است. وجود سعی، میان متکثرات پخش شده است و نسبتی با خصوصیات پیدا کرده است. به آن نسبتِ در کنار وجود سعی، «حصه» میگوییم. بنابراین از نظر آقاضیاء ما با این موارد روبرو هستیم: «فرد»، «وجود سعی» و «حصه». حصه، نسبتِ وجود سعی با خصوصیت فردی است.
آقاضیاء با این سرمایه وارد بحث «متعلق امر و نهی» میشود و بحث میکند که متعلقِ طلب کدام است: «خصوصیت فردی» یا «حصه» یا «وجود سعی»؟ این بحثی که از کتاب «مقالاتالاصول» ایشان ارائه شد، با این نظم و ترتیب در کتاب «نهایه الافکار» دیده نمیشود.
عبارات آقاضیاء در «نهایه الافکار» برای جلسه بعد دیده شود. ایشان در آنجا ابتدا استدلال مفصلی مطرح میکنند که بنا بر آن متعلق طلب نمیتواند خصوصیات فردیه باشد. «حصه» نیز نمیتواند متعلق طلب باشد، زیرا حصه چیزی جز «تقید» نیست. «تقید» ربطی به «طبیعی» ندارد. لذا نتیجه میگیرد که متعلق طلب «وجود سعی» است. بعد در ادامه قائل به «تخییر شرعی» میشود.
در جلسه بعد بیانات آقاضیاء درباره متعلق طلب و نسبت طلب با «فرد» و «حصه» را بیان خواهیم کرد، سپس به نقد و ارزیابی آن میپردازیم. سپس برای تکمیل بحث «حصه» به سخنان محقق نائینی، محقق خوئی و شهید صدر در ارتباط با «حصه» اشارهای خواهیم داشت.