درس خارج اصول استاد عبدالکریم فرحانی

97/10/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: امر / متعلق اوامر و نواهی / حصه

خلاصه مباحث گذشته:

گفته شد که سابقه‌ی بحث «حصه» به نزاع بوعلی با رجل همدانی در تبیین نسبت «طبیعی» و «فرد» برمی‌گردد. این نزاع سابقاً در فضای غفلت از «اصالت وجود» و با نگاه اصالت ماهیتی پیگیری می‌شده است. آقاضیاء در صدد بود که با نگاه اصالت وجودی به مسأله بنگرد و تکلیف خود را با سخن بوعلی مشخص کند؛ در این فضا بود که بحث «حصه» را مطرح کرد.

به خاطر عدم توجه به سابقه‌ی تاریخیِ بحث، و دغدغه‌ی آقاضیاء، آقای خوئی و آقای سبحانی که بحث «حصه» را مطرح کرده‌اند، ورودشان به بحث حصه، ورود دقیقی نبوده است. اما حضرت امام(ره) دقیقاً با توجه به این نکات به بحث وورد کرده‌اند.

 

1چیستی «حصه»

 

بحث در ارتباط با فرمایش آقاضیاء درباره‌ی «حصه» بود. گفته شد که لازم است عبارات امام(ره) و آقاضیاء دیده شود تا بینیم آقاضیاء چه فارقی میان قول رجل همدانی و سخن خودشان بیان می‌کنند؟ گفته شد که ورود حضرت امام(ره) در این مسأله از دقت‌ بالاتری برخوردار است، لذا عبارات تهذیب الاصول، با عبارات المحصول متفاوت است.

1.1دو مقدمه جهت دقیق‌ترشدن تصویر «حصه»

قبل از ورود به بحث، بایستی به دو نکته‌ی فلسفی دقت کنیم تا تصویری که از «حصه» می‌شود دقیق‌تر باشد.

1.1.1الف. توجه به فرق نسبت «کلی و جزئی» با نسبت «کل و جزء»

نکته‌ی اول این است که در فلسفه میان «کل» و «جزء» با «کلی» و «حزئی» فرق می‌گذارند. «کل» و «جزء» بدین‌گونه‌اند که «کل» مشتمل بر اجزائش می‌باشد. مثلاً این ساختمان، مشتمل بر در و دیوار و ... است. هر کدام از اجزاء، جزء و بخشی از کل محسوب می‌شوند.

کل، ذو اجزاء است. علاوه بر اجزاء، «حیثیت ترکیب» نیز حقیقت جداگانه‌ای دارد، اگر مرکب حقیقی باشد. اما اگر مرکب اعتباری باشد، برای حیثیت «ترکیب»، صورت و عینیت علیحده‌ای نداریم، بلکه صرفاً اجزاء را داریم. در وعاء اعتبار است، که «کل» لحاظ شده است، نه اینکه در خارج نیز حقیقت علیحده‌ای داشته باشد.

اما در فلسفه «کلی» و «جزئی» نیز داریم. نسبت میان «کلی» و «جزئی» معکوسِ نسبت میان «کل» و «جزء» است. نسبت کلی با جزئی، همان نسبت جزء به کل است.

به عنوان مثال، «حیوان» که کلی است، و «انسان» که جزئیِ او است. از سوی دیگر، «انسان» یک کلّ است که مشتمل بر دو جزء است: «حیوان» و «ناطق». در اینجا نسبتِ «کلی» و «جزئی» یعنی نسبت «حیوان» و «انسان»، همان نسبتی است که جزء با کل دارد؛ زیرا «حیوان» یکی از اجزاء «انسان» است.

مثال دیگر: «انسان» به عنوان کلی، جزئی‌هایی نظیر «زید» و «عمرو» و ... دارد. از سوی دیگر، «زید» به عنوان یک کل، مشتمل بر جزءهایی است؛ «انسان» در کنار دیگر عوارض از جمله اجزاء «زید» به‌شمار می‌رود. نسبت «انسان» و «زید» از یکسو نسبت «کلی» و «جزئی» است، از سوی دیگر، نسبت «جزء» و «کل» است.

تفاوت میان «کلی و جزئی» با «کل و جزء» به خوبی در «شرح شمسیه» مطرح شده است. آنچه به کار ما می‌آید این است که همیشه دقت کنیم که در حال بررسی کدام نسبت هستیم؛ نسبت «کلی و جزئی» یا نسبت «کل و جزء».

1.1.2ب. حصه «طبیعیِ به همراه تقید» است نه «طبیعی به همراه قید»

در فلسفه خصوصاً ملاهادی سبزواری در شرح منظومه درباره «حصه» سخنی دارند که بایستی توجه داشت که «حصه» در فضای «کلی و جزئی» مطرح می‌شود، نه «کل و جزء».

در کلی و جزئی، این مسأله وجود دارد که هر کلی می‌تواند قید بخورد. کلیِ مقید، اگر صرفاً تقیدش لحاظ شود و قید، خارج بماند، به این کلی «حصه» می‌گویند. مثلاً «انسان» اگر قیدِ «عالم» بدان بخورد، بدین صورت که تقیدش لحاظ شود، اما خودِ قید را خارج از آن در نظر بگیریم، به «انسان همراه با تقید» حصه‌ای از انسان می‌گوییم.

علت اینکه قید بایستی خارج از آن در نظر گرفته شود با توجه به این مثال روشن می‌شود که مراد از «انسان عالم» دو امر می‌تواند باشد:

ـ اگر مراد از «انسان عالم»، «انسان» و «عالم» باشد، نسبت «کل و جزء» مطرح می‌شود[1] که ربطی به بحث ما ندارد[2] .

ـ اگر مراد از «انسان عالم» نه مضاف‌الیه بلکه صرفاً «انسان به همراه اضافه» باشد، در اینجا «حصه» شکل گرفته است. زیرا «انسان به همراه اضافه و نسبت» داریم. اما اگر «انسان به همراه مضاف‌الیه» لحاظ شود، دوباره «کل» خواهیم داشت. بنابراین حصه‌ی انسان، «انسان به همراه تقیدِ به علم» است.

بنابراین به تعبیر فلسفی، حصه در جایی است که صرفاً تقید را داشته باشیم، نه قید. اما اگر علاوه بر تقید، قید هم اضافه شود، مرکبی خواهیم داشت که «کل» است. شیخ انصاری همین نکته را در کتاب رسائل با ظرافت بالایی مطرح کردند؛ اینکه آیا جزء ذهنی داریم یا جزء خارجی. از نظر ایشان «حصه» در جایی است که صرفاً جزء ذهنی داشته باشیم. مراد ایشان از جزء ذهنی، همان «تقید» است. ما حصل این نکته همان تعبیری است که در فلسفه مطرح می‌شود که «تقیّدٌ جزءٌ و قیدٌ خارجی».

وقتی تقید می‌آید و اطلاق کنار می‌رود، پای «حصه» به میان می‌آید. به تعبیر شهید مطهری «غلامِ زید» فرق می‌کند با «غلام» و «زید». «غلام» با «اضافه‌»ای که به زید پیدا کرده است دارای حصه شده است. حصه در جایی است که «کلی» همراهِ اضافه‌ای شود. «حصه» چیزی نیست جز «کلی همراه با اضافه».

1.2دو تببین متفاوت از «کلی»

حال سؤال این است که موطن «اضافه» کجاست؟ بحثی که قبلاً داشتیم این بود که می‌خواستیم بحث را در فضای «اصالت وجود» مطرح کنیم. سؤال این است که در فضای اصالت وجود، «اضافه» چگونه درست می‌شود؟

کسانی که مانند آقاضیاء دغدغه‌ی فوق را داشته‌اند، تلقی‌شان این بوده است که نزاعی که میان بوعلی و رجل همدانی بوده، بر اساس نگاه اصالت ماهیتی بوده است. بر اساس این نگاه بوده است که قائل به تحقق طبیعی در ذهن و خارج شده‌اند. لذا این دسته به این مسأله اهتمام ورزیده‌اند که آیا می‌توان تصویری از «کلی» ارائه کرد که متأثر از نگاه اصالت ماهیتی نباشد؟ اینها برای ارائه‌ی چنین تصویری تلاش کرده‌اند که تبیین کنند چگونه با «وجود»، «اضافه» شکل می‌گیرد، تا از این طریق «حصه» درست شود. به عبارتی «حصه» در فضای اصالت ماهیتی است که از طریق اضافه‌شدن «نسبت» به «کلی» بدست می‌آید، اما اگر قرار باشد از فضای «ماهیت» و «مفهوم» خارج شویم، «حصه» چگونه درست می‌شود؟

در مجموع، دو گونه تبیین برای این مسأله وجود دارد؛ عده‌ای بحث را به صورت «معرفت‌شناسانه» پی گرفته‌اند، و عده‌ای به صورت «هستی‌شناسانه». فلاسفه اسلامی در فضای هستی‌شناسانه این بحث را تبیین کرده‌اند، و فلاسفه‌ی غربی در فضای معرفت‌شناسانه. این همان نزاعی است که میان مسلمین و اروپایی‌ها در تحلیل «مُثُل افلاطونی» یا «کلی سعی»[3] وجود دارد. نگاه مسلمین به مثل افلاطونی و کلّیِ سعی، نگاه هستی‌شناسانه است، اما نگاه غربی‌ها نگاه معرفت‌شناسانه است.

ریشه این بحث در نظریه‌ی آقاضیاء وجود دارد. یکی از بزرگترین خدمت‌های آقاضیاء همین نکته است. البته ایشان هنگامی که وارد تحلیل شده‌اند، مرتکب اشتباه هم شده‌ است. ایشان به این مسأله التفات داشته‌اند که بایستی مسأله «طبیعی و فرد» را از مفاهیم ماهوی جدا کرد. همچنین معتقدند که «حصه» را بایستی در فضای «کلی و جزئی» مطرح کرد، نه «کل و جزء»، فلذا آن را از طریق دخالتِ «اضافه» تحلیل می‌کنند.

حال سؤال این است که آیا می‌توان حصه را از حیث کلی سعی و با نگاه وجودی تحلیل کرد؟ اگر بتوان چنین تحلیلی کرد، آیا این تحلیل، جنبه‌ی معرفت‌شناسانه دارد یا هستی‌شناسانه؟

1.3سیر مباحث در جلسات آینده

همانگونه که در این جلسه، صدر بحث با تفصیل بیشتری بیان شد، در جلسه‌ی بعد، ذیل بحث ـ مثل افلاطونی و کلیِ سعی ـ را توضیح بیشتری خواهیم داد تا از فضای «مفاهیم ماهوی» بیرون بیاییم. به این سؤال پاسخ خواهیم داد که اگر در تصویر «حصه»، «اضافه» مطرح شد، آیا می‌توان حصه را با «اضافه به وجود» تحلیل کرد و وارد مثل افلاطونی و کلی سعی شد؟ همچنین سخنان آقاضیاء در مقام نقد نظریه‌ی رجل همدانی و نظریه‌ی ابن‌سینا را بیان می‌کنیم و ریشه‌ی اصالت الوجودیِ نظریه‌ی «أب الآباء» ایشان را بررسی می‌کنیم.

پس از این مقدمات، وارد عبارات آقاضیاء خواهیم شد تا بدین‌وسیله جنبه‌ی «عقلیِ» بحث کامل شود. در ادامه به عنوان گام نهایی، به جنبه‌ی «عقلائیِ» بحث خواهیم پرداخت.


[1] زیرا «انسان عالم» به عنوان کل، مشتمل بر دو جزء است: «انسان» و «عالم».
[2] زیرا بحث «حصه» در فضای «کلی و جزئی» مطرح می‌شود.
[3] «کلی سعی» تحقق خارجی دارد، در مقابلِ «کلی مفهومی» که صرفاً در ذهن تحقق دارد.