درس خارج اصول استاد عبدالکریم فرحانی

97/10/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: امر / متعلق اوامر و نواهی / حصه

خلاصه مباحث گذشته:

در جلسه قبل به تاریخچه بحث «حصه» اشاره شد. گفته شد که تا قبل از آقاضیاء دو نظریه در باب نسبت «طبیعی» و «فرد» وجود داشت. نظریه اول، نظریه بوعلی بود که تحت عنوان «آباء و اولاد» مطرح شده است. نظریه دوم، معروف به نظریه «رجل همدانی» است که تحت عنون «أب واحد و اولاد» مطرح شده است. آقاضیاء می‌خواسته در فضای اصالت وجود، نظریه سومی در این باره ارائه کند.

 

1مقایسه سه بیان در «حصه»

 

1.1تحلیل درست بحث «حصه» با توجه به سیر تاریخی بحث

بحث در ارتباط با سخنان آقاضیاء عراقی در مورد «حصه» بود. گفته شد که سابقه بحث «حصه» به نزاع بوعلی با رجل همدانی برمی‌گردد. این نزاع ابتدا بیشتر با نگاه اصالت ماهیتی تعقیب می‌شده است؛ یعنی زمانی که تحقق طبیعی را بحث می‌کرده‌اند و نسبت طبیعی و فرد را «آباء و اولاد» می‌دانسته‌اند، متأثر از نگاه اصالت ماهیتی بوده است. البته در کنار این نگاه، سخن فارابی را هم داشتیم که تشخص را به «وجود» می‌دانست.

به عبارتی ردّ سخن رجل همدانی در فضای «اصالت ماهیت» یا در فضای غفلت از «اصالت وجود» کار آسانی است. در این فضا به راحتی می‌توان بر اساس ردّ قول رجل همدانی بیان کرد که طبیعی هم در خارج است، و هم در ذهن، لذا طبیعی در خارج دارای فرد است.

اما اگر نگاه اصالت ماهیتی و غفلت از اصالت وجود را کنار بگذاریم و با نگاه اصالت وجودی به مسأله بنگریم دیگر نمی‌توان گفت که در خارج «فرد» و «طبیعی» داریم و طبیعی با عوارض مشخصه تشخص می‌یابد. بلکه بایستی گفت که تشخص به وجود است و در خارج، «طبیعی» نداریم. لذا این سؤال مطرح می‌شود که مسأله را چگونه باید تحلیل کرد؟ آقا ضیاء سعی کرده است در این فضا سخن بگوید؛ یعنی با این فضای اصالت وجود به مسأله ورود کند و تکلیف سخن بوعلی را مشخص کند.

1.2الف. غفلت آیت الله سبحانی از فضایِ بحث آقاضیاء

کسی که می‌خواهد سخن آقاضیاء را تحلیل کند، بایستی به فضای بحث او دقت کند. توجه کند که آقاضیاء در صدد بوده که نسبت «طبیعی» و «فرد»، و نیز وضعیتِ سخن بوعلی را در فضای اصالت وجود روشن کند. اتفاقاً اشکال سخن آیت‌الله سبحانی در «المحصول» به غفلت ایشان از همین نکته برمی‌گردد.

توضیح اینکه آیت‌الله سبحانی در ادامه‌ی بحث «متعلق اوامر و نواهی» این بحث را مطرح می‌کند که «هل للطبيعي حصص أو له أفراد؟»[1] ؛ ایشان در این بحث، ابتدا به سابقه‌ی بحث اشاره می‌کنند، سپس نتیجه می‌گیرند که بر اساس آنچه گفته شد صحت سخنان بوعلی روشن می‌شود که نسبت طبیعی و فرد، نسبت «آباء و اولاد» است، نه «أب و اولاد».[2]

سپس می‌گویند طبیعی در خارج به وسیله‌ی فرد تحقق می‌یابد، اما «طبیعیِ متحقق بالفرد» با خود «فرد» فرق دارد. «و الفرق بين الطبيعي المتحقّق بالفرد، و نفس الفرد، عبارة عن أن تحققه بالفرد لا يأبى عن صدقه على فرد آخر، لأنّه ليس واحداً شخصيّاً حتى يمتنع صدقه على كثيرين، بخلاف الفرد، لأنّه واحد شخصي»[3] ؛ فرق این دو در این است که طبیعی و فرد داریم، طبیعی «انسان» بر «زید» صادق است، اما صدق طبیعی «انسان» بر «زید»، مانع صدق او بر «عمرو» نمی‌شود. چون واحد شخصی نیست. اما «زید» بر عمرو صدق نمی‌کند، زیرا «زید» واحد شخصی است. بنابراین فرق این دو در این است که طبیعی متحقق بالفرد، واحد شخصی نیست، اما فرد، واحد شخصی است. لذا «طبیعی» بر «زید» و بر «عمرو» صدق می‌کند، اما «زید» بر «عمرو» صدق نمی‌کند.

سپس می‌گوید این سخن را ابن‌سینا مطرح کرده است؛ «و هذا هو الحقّ الذي حقّقه الشيخ الرئيس و ألّف فيه رسالة. و في مقابل هذا الرأي الصائب، نظريتان خاطئتان‌»[4] ؛ در مقابل این سخن بوعلی، دو نظریه غلط وجود دارد:

1. نظریه رجل همدانی که تصور می‌کرد که طبیعی «واحد شخصی» است. لذا در این سالن، فقط یک «طبیعی» داریم و هر فردی، یک جزء از طبیعی است. قضاوت آقای سبحانی این است که فساد این سخن کاملاً واضح است. زیرا بر اساس تحلیل بوعلی روشن شد که طبیعی دارای «فرد» است، نه «جزء». لذا در این سالن مثلاً پنجاه انسان داریم، نه پنجاه جزء از انسان.[5]

2. نظریه‌ای که در امثال محقق عراقی و محقق خوئی دیده می‌شود که میان «طبیعی»، «حصه» و «فرد» فرق می‌گذارند.[6]

بیان آیت‌الله سبحانی از نظریه آقاضیاء دقیق نیست. ایشان صرفاً می‌گویند که آقاضیاء معتقدند که طبیعی «أب الآباء» است و علاوه بر آن، «حصه» و «فرد» نیز داریم. اما توضیح نمی‌دهند که آقاضیاء درگیر با چه نکته‌ای بوده است که «أب الآباء» را مطرح می‌کند.

نسبت طبیعی و افرادش را بوعلی سینا «آباء و اولاد» می‌دانست، اما رجل همدانی «أب واحد و اولاد» می‌دانست؛ یعنی «کل» و «اجزایش». در مقابل این دو آقاضیاء «أب الآباء» را مطرح می‌کند. آقاضیاء در حمله‌ای که بوعلی به رجل همدانی می‌کند، با بوعلی همراهی می‌کند و قائل به «آباء و اولاد» می‌شود، اما معتقد است که سخن أدقّی نیز وجود دارد، لذا از «آباء و اولاد» دست برمی‌دارد و نظریه‌ی سومی را تحت عنوان «أب الآباء» مطرح می‌کند.

متأسفانه آیت‌الله سبحانی به این نکته نمی‌پردازد که دقیقاً آقاضیاء چه نقدی به بوعلی داشته است که راه خود را جدا کرده است. بنابراین بحث ایشان تا جایی که به سخنان بوعلی می‌پردازد، روشن است. به خوبی بیان می‌کنند که بوعلی قائل است که نسبت طبیعی و فرد را «آباء و اولاد» می‌داند، لذا هر فردی را یک طبیعی می‌داند. فرق طبیعی و فرد را در این می‌داند که طبیعی، تشخص ندارد. فقط فرد است که تشخص دارد. عامل تشخص نیز عوارض مشخصه‌اند. اما متأسفانه وقتی وارد فضای آقاضیاء می‌شود، تبیین خوبی ارائه نمی‌کنند و نمی‌گویند که نقد آقاضیاء بر بوعلی چه بوده است.[7]

1.3ب. غفلت آیت الله خوئی از فضایِ بحث آقاضیاء

با مراجعه به سخنان محقق خوئی نیز همین اشکال را می‌بینیم. قبلاً به سخنان ایشان اشاره کردیم. با مراجعه به سخنان ایشان می‌بینم که ایشان نیز فرمایش آقاضیاء را خوب تبیین نکرده‌اند. بیان محقق خوئی این بود که در هر فردی، یک طبیعی داریم که اضافه‌ای به وجود پیدا کرده است. «طبیعیِ اضافه‌شده به وجود» سبب می‌شود که هر فردی را «حصه»ای از «طبیعی» بدانیم. فرد، با اضافه‌ی به وجود است که تشخص می‌یابد. چون معتقد بودند که تشخص به «وجود» است نه به «عوارض مشخصه». به تعبیر دقیق‌تر، «اضافه به وجود» عامل تشخص است. «اضافه به وجود» نیز منشأ شکل‌گیری «حصه» است.

ایشان نیز صرفاً در همین حد سخن گفته است. لذا معلوم نیست که این سخن را آیا از «رجل همدانی» گرفته است یا از سخن «آقاضیاء»؟ آقاضیاء پس از ردّ قول رجل همدانی، بحث «حصه» را مطرح کرده است. او می‌خواسته بگوید که «طبیعی» در خارج نداریم، بلکه صرفاً «اضافه به طبیعی» داریم، چرا که قول به تحقق طبیعی را ناشی از نگاه اصالت ماهیتی می‌داند.

بنابراین حق فرمایش آقاضیاء نه در تحلیل محقق خوئی اداء شده است، نه در بررسی‌های آیت‌الله سبحانی در کتاب «المحصول». علتش هم این بوده که توجه نداشته‌اند که فرمایش آقاضیاء را بایستی از منظر دیگر بررسی کنند. کاری که حضرت امام(ره) انجام داده‌اند.[8]

1.4ج. تحلیل صحیح حضرت امام(ره) از نظریه آقاضیاء

حضرت امام(ره) بحث «حصه» را بسیار خوب بیان می‌کنند. ایشان این بحث را ذیل مباحث «متعلق اوامر و نواهی» بیان می‌کنند. آقای سبحانی که این بحث را در تقریرات خود منعکس کرده‌اند، در پاورقی بیان می‌کنند که «لا يخفى: أنّ بعض ما حرّرنا هاهنا قد استفدناه من سيّدنا الاستاذ- دام ظلّه- في خارج حوزة درسه؛ و لذا ترى المقام طويل الذيل مترامي الأطراف، فشكّر اللَّه مساعيه الجميلة، و أطال بقاء عمره، و أدام صحّة وجوده»[9] ؛ اینکه همه نکاتی که در باب حصه مطرح شد، همه در کلاس درس مطرح نشده است، بلکه پس از کلاس درس از حضرت امام(ره) استفاده کرده‌ام.

نقطه قوت تحلیل حضرت امام نسبت به تحلیل محقق خوئی و تحلیل آیت‌الله سبحانی در کتاب «المحصول»، توجه به «فضای بحث آقاضیاء» است.

حضرت امام(ره) نظریه‌ی آقاضیاء در مورد «حصه‌» را به عنوان «نظریه سوم» مطرح می‌کنند.[10] فضایی که نظریه سوم در آن مطرح شده است، توجه به مسأله «اصالت وجود» است. یعنی آقاضیاء می‌خواسته نسبت «طبیعی» و «افرادش» را در فضای فارابی و ملاصدرا تبیین کند. حضرت امام(ره) بررسی می‌کنند که در فضای «اصالت وجود» آیا به نظریه آقاضیاء که «أب الآباء» است می‌رسیم یا نه.

این نحوه ورود، نحوه‌ی صحیحی است. لذا ما نیز همانند حضرت امام(ره) به طرح مسأله می‌پردازیم. امام چون ممشای فقهی نیز دارند این نکته را مطرح می‌کنند که این بحث دارای «ثمره» نیز هست؛ اینکه تخییرِ میان افراد طبیعی آیا «تخییر عقلی» است یا «تخییر شرعی»؟ ایشان بر اساس مبنای مختاری که در بحث «متعلق اوامر و نواهیم مطرح کردند ـ که ما نیز آن را پذیرفتیم ـ می‌خواهند ثابت کنند که تخییرِ میان افراد طبیعی، «تخییر عقلی» است و به شارع برنمی‌گردد. سپس مطرح می‌کنند که آقاضیاء می‌خواسته «تخییر شرعی» را اثبات کند. راهکار آقاضیاء برای اثبات مدعایش، طرح نظریه‌ی «أب الآباء» بوده است. نکته‌ی فوق، در واقع ارتباط بحث «حصه» با بحث «متعلق اوامر و نواهی» است.

برای جلسه بعد، اولاً عبارات حضرت امام(ره) در تهذیب را ببینید. ثانیاً عبارات آقاضیاء در مقالات الاصول را ببینید. اینها برای تحلیل نظریه سوم لازم است. پس از تحلیل نظریه سوم، به بررسی اثرات این نظریه در سخنان شهید صدر خواهیم پرداخت.


[1] المحصول فی علم الاصول، ج2، ص104.
[2] عین عبارت ایشان چنین است: «و بذلك تُعلم صحّة ما ذكره الشيخ الرئيس من أنّ نسبة الطبيعي إلى الأفراد، نسبة الآباء إلى الأولاد، لا نسبة الأب الواحد إلى الأولاد» (المحصول فی علم الاصول، ج2، ص105.)
[3] المحصول فی علم الاصول، ج2، ص105.
[4] المحصول فی علم الاصول، ج2، ص105.
[5] عین عبارت ایشان چنین است: «الأُولى: ما نقله الشيخ الرئيس عن رجل لاقاه في مدينة همدان و هو يزعم أنّ الطبيعي واحد شخصي قائم بجميع الأفراد، و ليس كلّ فرد إلّا جزء من ذلك الطبيعي. و فسادها أوضح من أن يبيّن، حيث إنّها مستلزمة لأن لا يكون كلّ فرد من الأفراد إنساناً، بل جزء منه، و إنّما الإنسان أمر واحد قائم بالجميع، و هذا بيّن البطلان كما لا يخفى‌» (المحصول فی علم الاصول، ج2، ص105.)
[6] بیان ایشان چنین است: «الثانية: ما نراه في كلمات المشايخ المعاصرين أمثال المحقّق العراقي و المحقّق الخوئي، من التفريق بين الطبيعي و الحصة و الفرد» (المحصول فی علم الاصول، ج2، ص105.)
[7] صرفاً در این حدّ بیان کرده است که «إنّ هنا طبيعيّاً، و هو أب الآباء، و إنّ هنا حصصاً، و هي بالتحليل العقلي تنحلّ إلى ماهية و إضافة إلى الوجود. و تلك الإضافة توجب صيرورتها حصّة و فرداً، بحيث لو لم تكن تلك الإضافة، فلا حصة في الخارج و لا فرد. فملاك فردية زيد مثلًا و كونه حصة من الإنسان إنّما هو إضافة الوجود الواقعي إليه. و لا يخفى أنّه ليس هاهنا إلّا أمران: الطبيعة و الفرد، و ليس من المتوسط بينهما، الذي أسماه بالحصّة خبر. و ذلك لأنّه ليس للطبيعي إضافة إلى الوجود، بل هو متحقّق بالوجود و يكون به عيناً خارجية، لا مضافاً إليه. و ما ذكره من أنّ الطبيعي حسب إضافته إلى الوجود، يتحصص، غير صحيح، بل الصحيح أن يقول: يتكثر و يصير عيناً من الأعيان بعد ما لم يكن كذلك» (المحصول، ج2، ص106.)‌
[8] بیان حضرت امام(ره) را بایستی در «تهذیب الاصول» ببینیم. تهذیب الاصول تقریرات درس حضرت امام(ره) می‌باشد که آنها را آقای سبحانی به نگارش درآورده‌اند. تعجب ما از آقای سبحانی این است که علی‌رغم دسترسی به این فرمایشات در «تهذیب‌الاصول» چرا در «المحصول» بحث را آن‌گونه بررسی کرده‌اند.
[9] تهذیب الاصول، ج1، ص506.
[10] نظریه‌ی اول، نظریه «بوعلی» بود که با نگاه اصالت ماهیتی ـ یا با غفلت از نگاه اصالت وجودی ـ مطرح شده است. نظریه‌ی دوم، نظریه رجل همدانی است که کاملاً غلط است و نه با «اصالت وجود» سازگار است، نه با «اصالت ماهیت». (وضوح بطلانش به خاطر این است که این نظریه نسبت «طبیعی و افرادش» را نسبت «کل با اجزایش» دانسته است).