97/09/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: امر / متعلق اوامر و نواهی / نظریه حضرت امام(ره)
خلاصه مباحث گذشته:
امام در سه موضع از مناهج نظریهی مختار خود در بحث متعلق اوامر و نواهی را مطرح میکنند. در جلسهی گذشته موضع اول و دوم بررسی شد. در موضع اول حضرت امام این نکته را مطرح کردند که صلات، در هیچ وعائی متصف به وجوب نمیشود، از سوی دیگر در موضع دوم به خوبی میان دو مبنا تمایز گذاشتند: مبنایی که «ایجاد» و «وجود» را در موضوعله هیئت افعل میداند، و مبنایی که «ایجاد» و «وجود» را نه به خاطر «وضع»، بلکه به خاطر قرینهی عقلی مطرح میکند.
بحث به اینجا رسید که در بحث مره و تکرار، در این نزاع که آیا مراد از «مره و تکرار»، «دفعه و دفعات» است یا «فرد و افراد» صاحب فصول و آخوند اختلاف نظر داشتند. صاحب فصول نزاع را «دفعه و دفعات» دانست تا بدینوسیله بحث «مره و تکرار» مستقل از بحث «متعلق اوامر و نواهی» باشد. زیرا در بحث متعلق اوامر و نواهی، بحث میکنیم که آیا متعلق امر، طبیعی است یا فرد، لذا کسی که متعلق امر را «طبیعی» بداند، بیمعناست که از او بپرسیم که امر آیا دلالت بر فرد میکند یا بر افراد. آری اگر کسی متلعق امر را «فرد» بداند، جا دارد که از او بپرسیم که «یک فرد» یا «چند فرد». لذا اگر بحث «مره و تکرار» را «فرد و افراد» بدانیم، این بحث، ادامهی بحث «متعلق اوامر و نواهی» میشود. ایشان پیشنهاد میدهد بحث «مره و تکرار» را «دفعه و دفعات» بدانیم تا دو بحث مستقل شکل بگیرد.
آخوند نمیپذیرد و میگوید اگر در بحث متعلق اوامر و نواهی، مراد از «طبیعی»، «طبیعی» باشد حق با صاحب فصول است، اما حق این است که مراد از «طبیعی»، «وجود طبیعی» است، لذا در هر صورت، دو بحث مستقل خواهیم داشت. یعنی اگر متعلق اوامر و نواهی را چه فرد بدانید، چه طبیعی، در هر صورت، قابل بحث است که از امر آیا «یک فرد و یک وجود طبیعی» فهمیده میشود یا «چند فرد، و چند وجود طبیعی».
حضرت امام(ره) معتقد شدند که برای قضاوت بین آخوند و صاحب فصول، بایستی میان دو مسأله تفکیک کنیم: اینکه «ایجاد» و «وجود» را آیا همانگونه که صاحب فصول گفته است، دخیل در مفاد لفظی هیأت میدانیم، یا اینکه «وجود» و «ایجاد»، از یک قرینهی عقلی ـ نظیر الماهیه من حیث هی لیست الا هی، و لایتعلق بها الطلب ـ بدست میآید. سخن دوم، همان سخنی است که حضرت امام آن را تقویت میکنند.
حضرت امام(ره) در ادامهی بحث به هر دو فرض اشکال میکنند که فعلاً محل بحث ما نیست، فعلاً با این تفکیک کار داریم؛ اینکه اگر «ایجاد» در مفاد هیئت باشد، دیگر در طبیعی، «وجود» و «ایجاد» نداریم، زیرا اگر در طبیعی، «وجود» و «ایجاد» داشته باشیم، به معنای این است که «وجود» دوبار تکرار میشود: یکبار از ناحیهی «هیئت»، و یکبار از ناحیهی «ماده». لذا «صلِّ» به معنای «ایجاد کن وجود صلات را» میشود که قابل قبول نیست. نتیجه اینکه اگر مبنای صاحبفصول مبنی بر اینکه «ایجاد» در مفاد هیئت باشد، متعلق «طبیعی صرف» خواهد بود. امام در ادامه توضیح میدهد که در این صورت، بحث «مره و تکرار» در هر صورت خراب خواهد شد، چه متعلق امر را «فرد» بدانیم، چه «طبیعی»، همچنین چه مره را «فرد» معنا کنیم، چه «دفعه».[1]
اما اگر «ایجاد» در مفاد هیئت و ماده نباشد[2] ، «ایجاد» به خاطر قرینه[3] است که مطرح میشود، در این صورت، بحث «مره و تکرار» مشکل پیدا میکند از این حیث که بحث «مره و تکرار» بحثی عقلی میشود، نه بحثی لغوی. در حالیکه آقایان این بحث را لغوی دانستهاند.[4]
امام بحث را میان صاحب فصول و آخوند مرتب میکند و نشان میدهد که هر دو در هر دو فضا گیر میکنند، و خودشان راه حل ارائه میکنند که فعلا محل بحث ما نیست. محل بحث ما تمایزی است که میان دو نحوهی مطرحشدن «ایجاد» بیان میکنند.
عبارت سوم، عبارت مهمی است که همهاش بایستی یکجا فهم شود، سپس با دو عبارت قبلی ایشان جمعبندی صورت بگیرد. تحلیل حضرت امام چنین است:
امر، فعل آمِر است. آمِر یا با دالّ لفظی (ماده امر، یا هیئت یا جمله خبریه) یا با دالّ غیر لفظی نظیر اشاره امر میکند. این امر، زمانی از آمِر صادر میشود که آمِر توجه کند، «ماهیت» در خارج معدوم است. کاری هم ندارد که اثری که در خارج هست، آیا ناشی از وجود آن است یا ناشی از ماهیتش. او امر میکند تا مأمور این طبیعی را در خارج محقق کند. یعنی چون آمِر دیده است که این طبیعی در خارج نیست، و اثر از آنِ شئ خارجی است، لذا امر میکند تا مأمور «طبیعی» را در خارج محقق کند.
کسی که مسأله را وارد فضای مدلول تصوری میکند، خلط کرده است. اشکال تلامذهی امام همین یک جمله است. خلط مهم چنین کسانی این است که بایستی توجه داشته باشند که از امر آمِر، بعث و طلب شکل میگیرد. بعث و طلب زمانی شکل میگیرد، که «داعیِ امر»، بعث باشد.
توضیح اینکه وقتی «بعث و طلب به حمل شایع» محقق میشود که آمِر بداند آن ماهیت در خارج نیست و آن را بخواهد. لذا بایستی از بحثهای تصوری کاملاً بیرون بیاییم. زمانی بعث و طلب شکل میگیرد که از فضای تصوری بیرون بیاییم.
اگر همین نکته را بخواهیم بر اساس ادبیات آخوند مطرح کنیم، بحث چنین میشود: مدلول صیغهی افعل، «طلب انشائی» است. «طلب انشائی»، غیر از «طلب حقیقی» است. نظیر اینکه استفهام انشائی غیر از استفهام حقیقی است.[5]
صیغهی افعل که استعمال میشود، در معنای «طلب انشائی» استعمال میشود. گاهی این استعمال، به داعیِ طلب حقیقی انجام میشود، در اینجا «طلب به حمل شایع» خواهیم داشت. اما گاهی این استعمال به داعی تهدید انجام میشود، در اینجا «تهدید به حمل شایع» خواهیم داشت. نتیجه اینکه «طلب انشائی» که موضوعله و مستعملفیه صیغه افعل و مادهی امر است زمانی تبدیل به «طلب حقیقی» میشود که داعی، «طلب حقیقی» باشد.
مدعای حضرت امام(ره) این است که «طلب حقیقی» زمانی شکل میگیرد که آمِر به این توجه کند که «ماهیت» در خارج، معدوم است و بایستی محقق شود تا دارای اثر شود. بنابراین تا «طلب به حمل شایع» نداشته باشیم، نمیتوانیم مکانیسم ثبوتی طلب را تحلیل کنیم. زمانی که سراغ مکانیسم ثبوتی طلب میرویم دیگر کاری به «موضوعله» و «مدلول تصوری» نداریم. مکانیسم ثبوتی طلب، در «طلب به حمل شایع» درست میشود، یعنی وقتی «داعی»، طلب حقیقی باشد، و این خارج از مدلول تصوری بدست میآید.
به عبارتی از طریق تحلیل ثبوتی طلب بود که پای «ایجاد» و «وجود» به میان آمد. طلب، ثبوتاً زمانی تحقق دارد که «طلب به حمل شایع» داشته باشیم. اگر به جای «طلب به حمل شایع»، «تهدید به حمل شایع» داشته باشیم، آیا میتوانیم بگوییم مولا «ایجاد» را خواسته است؟
آنچه محل بحث ماست، «مفهوم امر» نیست. بلکه محل بحث ما جایی است که «طلب انشائی»، مصداق طلب حقیقی باشد. همین نکته دربارهی جمله خبریه نیز جاری است. مفهوم و موضوعله جمله خبریه «إخبار» است. حال اگر «إخبار» در مقام بعث داشته باشیم، آکَد در تحقق بعث است[6] .
بنابراین سخن حضرت امام(ره) این است که تحلیل من زمانی شروع میشود که داعیِ ما «بعث و طلب حقیقی» باشد، تا «طلب و بعث به حمل شایع» داشته باشیم. لذا کاری نداریم که دالّ چه باشد، چرا که «دواعی» ربطی به مدلولات تصوری و مقام «وضع» ندارد.
آمِر زمانی بعث و طلب به حمل شایع از او صادر میشود که توجه کند به اینکه «ماهیت» در خارج منشأ آثار است، اما اکنون معدوم است، لذا بعث میکند تا مأمور آن را در خارج محقق کند. تعبیر حضرت امام چنین است: «فالأمر إنّما يتعلّق بنفس الماهيّة من غير لحاظها متّحدة مع الخارج، بل لمّا رأى المولى أنّ الماهيّة في الخارج منشأ الآثار ـ من غير توجّه نوعا إلى كون الآثار لوجودها أو لنفسها في الخارج[7] ـ و لم تكن موجودة، يبعث المأمور إلى إيجادها و صيرورتها خارجيّة، فالمولى يرى أنّها معدومة، و يريد بالأمر إخراجها من المعدوميّة إلى الموجوديّة بوسيلة المكلّف»[8]
نکتهای که حضرت امام(ره) توجه میدهند این است که «بعث» مولا که شکل گرفت، شکل تحقق تکلیفاش با شکل امتثالش فرق میکند. لذا در مقام تحقق تکلیف، بعث به «ماهیت» تعلق پیدا میکند، اما این زمانی است که توجه به معدومیت ماهیت در خارج داشته باشد، تا بعث حقیقی داشته باشیم. چرا که اگر آمِر توجه کند که «ماهیت» در خارج موجود است، بعث نمیکند. همچنین اگر او به «ماهیت من حیث هی» توجه کند، بعث نمیکند، چرا که ماهیت من حیث هی را منشأ آثار نمیبیند. برای همین است که میگوییم آمِر بایستی توجه کند اولاً: به منشأ آثار بودن ماهیت در خارج، و ثانیا: به اینکه ماهیت اکنون معدوم است، تا «بعث حقیقی و به حمل شایع» بکند. فرقی نمیکند که «بعث و طلب به حمل شایع» با چه دالّ و مدلول تصوری انجام شود. این از وعاء تحقق تکلیف.
غیر از وعاء تحقق تکلیف، وعاء امتثال را داریم؛ عرف میگوید این ماهیت معدومهای که به خاطر معدومیتاش مولا به آن «بعث» کرده است، امتثالاش به «ایجاد» آن است.
فرق وعاء تکلیف با وعاء امتثال در این است که در وعاء تحقق تلکیف، با «بعث و طلب به حمل شایع» سر و کار داریم. تحقق «طلب به حمل شایع» در وعاء تکلیف، زمانی است که مولا توجه به معدومیت ماهیت در خارج میکند. لذا حضرت امام معتقد است که «ماهیت» در هیچ وعائی متصف به «وجوب» نمیشود. اما «ماهیت» متصف میشود به اینکه مورد امر قرار گرفته است. امر، یعنی «بعث به حمل شایع» که فعل آمِر است. این فعل نیز زمانی از آمِر صادر میشود که آمِر به معدومیت ماهیت در خارج توجه کند. لذا امام تعلق بعث و امر به «ماهیت» را میپذیرد، اما تعلق وجوب به «ماهیت» را نمیپذیرد.
اما وعاء امتثال چیز دیگری است. عرف میگوید امثتال این «بعث و امر الی الماهیه»، به «ایجاد ماهیت» است. بنابراین «ایجاد»، در وعاء امتثال مطرح میشود.
بر اساس این تحلیل، حضرت امام معتقدند کسانی که وارد بحث شدهاند مرتکب چند اشتباه شدهاند. آقای فاضل بیان خوبی ـ خصوصاً در کتاب «سیری کامل در اصول فقه» ـ از این اشکالات را در انتهای بحث آوردهاند که مراجعه کنید[9] . بایستی خط فاصل امام با آخوند را دقیقاً مشخص کنیم. از جمله اینکه امام علاوه بر اشکال به بحث «وضع»، به بحث «ظهورِ» آخوند نیز اشکال میکنند.