97/08/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: امر/ متعلق اوامر و نواهی / نظریه محقق اصفهانی
خلاصه مباحث گذشته:
مختار محقق اصفهانی این شد که شوق، طلب، اراده و بعث همانند جعل هستند که متعلقشان «وجود» است، اما نه «وجود خارجی»، و نه «وجود ذهنیِ فانی در امر خارجی»، بلکه «وجود فرضی و تقدیری» متلعق اینها است تا آن وجود فرضی و تقدیری تبدیل به واقعیت خارجی شود.
بحث در فرمایش محقق اصفهانی در قسمت مربوط به فصلٌ[1] تمام شد. جهت تکمیل فرمایش ایشان بایستی به تتمهای از فرمایشاتشان در مبحث اجتماع امر و نهی بپردازیم، همانگونه که در بررسی فرمایش آخوند در دو جا به عبارت ایشان پرداختیم؛ هم در «فصلٌ» که مستقیماً به بحث متعلق اوامر و نواهی مربوط بود، هم در مسألۀ «اجتماع امر و نهی»[2] .
یکی از علل اینکه بحث آخوند در دو جا مطرح شد، این است که اصولیون میگویند ثمرۀ بحث متعلق امر و نهی در مبحث اجتماع امر و نهی ظاهر میشود. به همین خاطر بود که محقق نائینی و خوئی نیز بحث کردند که آیا ثمرۀ بحث متعلق امر و نهی در مبحث اجتماع امر و نهی ظاهر میشود؛ بدین صورت که اگر قائل به طبیعی شویم، جوازی میشویم و اگر قائل به فرد، امتناعی. گاهی هنگام بیان خروجیِ بحث، بهتر روشن میشود که مرادمان از خودِ بحث چه بوده است. بنابراین همانگونه که بحث آخوند، نائینی و خوئی را در هر دو موضع بررسی کردیم، بایستی به عنوان «تتمهی بحث» به فرمایش محقق اصفهانی در بحث اجتماع امر و نهی بپردازیم.
جناب محقق اصفهانی در ذیلِ عبارت آخوند که میگوید: «لا شبهة في أن متعلّق الأحكام هو فعل المكلّف ...» تعلیقهای دارند که تعلیقهی شمارهی 168 است.
ایشان همانگونه که در جلسات قبل بیان شد نشان دادند که دلیل اصلیِ بحث «اصالت الوجود فی الجعل» است؛ اینکه هر چه مجعول و صادرِ بالذات بود، مطلوب بالذات نیز هست. همچنین بیان کردند که چون معتقدیم جعل به «وجود» میخورد، طلب نیز به «وجود» میخورد.
بر اساس فرمایشات فوق، ایشان در این تعلیقه بحث زیبایی مطرح کرده است؛ بحثی که آقای خوئی تحت تأثیرش قرار گرفته است. بحث این است که اگر کسی مجعول بالذات را «ماهیت» دانست و متعلق طلب را هم «ماهیت» دانست، قطعاً در بحث اجتماع امر و نهی «جوازی» میشود؛ چرا که ماهیت، مثار کثرت است.
اما آیا اگر کسی مجعول بالذات ـ که مطلوب بالذات نیز هست ـ را «وجود» دانست، آیا بایستی امتناعی بشود؟ توضیح اینکه قبلاً گفته شد که آخوند با تمسک به قاعدهای فلسفی معتقد شد «ماهیت من حیث هی» متعلقِ طلب واقع نمیشود. اما محقق اصفهانی فرمودند که جناب آخوند مرتکب خلط میان حمل اولی و حمل شایع شده است، لذا سخن آخوند را نپذیرفت. از سوی دیگر محقق اصفهانی فرمودند علت اینکه مشهور معتقدند متعلقِ طلب، ماهیات است این است که قائل به «اصالت ماهیت در جعل» هستند. اما محقق اصفهانی علیرغم اشکال به آخوند، خودش نیز متعلقِ طلب را «وجود» میداند. اما از طریق استدلال اصالت وجود در جعل؛ اینکه متعلق طلب، همان متعلق جعل است که چیزی جز «وجود» نیست.
محقق اصفهانی میگوید بحث فوق در «اجتماع امر و نهی» دارای ثمره است. اگر متعلق شدیم که متعلق جعل و طلب، «ماهیت» است، جوازی میشویم. اما اگر متعلق جعل و طلب را «وجود» دانستیم، چون مجمع یک وجود بیشتر ندارد، لذا علیالقاعده بایستی امتناعی شویم.
جالب این است که محقق اصفهانی علیرغم اینکه متعلق جعل و طلب را «وجود» میداند، جوازی میشود. علتش همان نکاتی است که در بحث جلسۀ قبل مطرح شد؛ اینکه شوق، طلب و بعث به «وجود فرضی» خورده است نه «وجود خارجی»؛ طلب به «وجود عنوانی و فرضی» خورده است تا از مرحلۀ فرض خارج شود و به مرحلهی فعلیت و تحقق برسد. به عبارتی «شوق» امری ذات اضافه است که طرف اضافهاش «وجود فرضی» است. این «وجود فرضی» سبب شده تا مشتاق به تحقق وجود خارجی اشتیاق پیدا کند، اما این «وجود فرضی»، فانی در امر محقق خارجی نیست. چرا که در غیر این صورت مشکل تحصیل حاصل پیش میآید.
محقق اصفهانی در اینجا یک تتمه به بحث جلسهی قبل اضافه میکند و میگوید این «وجود عنوانی فرضی» در عین حالی که فناء بالفعل ندارد، «مقیداً بوجوده الذهنی» نیز خواسته نشده است. زیرا دوباره محذور تحصیل حاصل لازم میآید. بنابراین «وجود عنوانی فرضی» در عین حالی که تحلیه به وجود ذهنی دارد[3] و در ظرف ذهن محقق است، اما آن را از وجود ذهنی تخلیه میکنیم.
شوق به چیزی میخورد که یک جهت وجدان دارد و یک جهت فقدان؛ جهت وجدانش این است که الان در ذهن تحقق دارد، اما جهت فقدانش این است که الآن واقعاً در خارج تحقق ندارد. بنابراین وجود ذهنی، ظرف «وجود عنوانی فرضی» است نه قید آن. یعنی در حالی که وجود ذهنی دارد، آن را طلب میکنیم، نه اینکه مقیداً به وجود ذهنی آن را طلب کرده باشیم.
سپس ادامه میدهد که این تعبیر که «در عین اینکه آن را در حال وجود ذهنی خواستهام، آن را از وجود ذهنی تخلیه کردهام» معنایش این است که «وجود عنوانیِ فرضی» را فانی در واقع خارجی دیدهام. پس فناء مصحح است، لذا فناء داریم، اما مَفنیِ محقق نداریم تا مشکل تحصیل حاصل پیش بیاید.
به عنوان مثال، یک انسان به حمل اولی داریم، و یک انسان به حمل شایع. آنچه واقعیت دارد، انسان به حمل شایع است که وجود انسان است. متعلق شوق «انسان به حمل اولی» است، اما نه مقید به وجود ذهنی ـ بلکه وجود ذهنی صرفاً ظرف است ـ بلکه آن انسان به حمل اولی، را فانی در انسان به حمل شایعی کن که هنوز وجود ندارد و شوق پیدا کردهایم تا وجود خارجی بیابد.
بنابراین علیرغم اینکه متعلق طلب را «وجود» میدانیم نه «ماهیت»، باز در مسأله اجتماع امر و نهی «جوازی» میشویم. عبارت ایشان چنین است: «قد مرّ في مبحث تعلّق الأمر بالطبيعة: أنّ الموجود الخارجي لا يقوم به الطلب، و الإيجاد عين الوجود ذاتا و غيره اعتبارا، فلا فرق بينهما في استحالة تعلّق الطلب بهما»[4] ؛ یعنی طلب نمیتواند به «ایجاد» یا «وجود» بخورد، چرا که شوق، طلب، اراده و بعث از امور ذات اضافه هستند، لذا متعلقشان ضرورتاً در صقع نفس است و امر خارجی نمیتواند طرف اضافۀ آنها واقع شود.
سپس ادامه میدهد: «و معنى تعلّق الشوق بهما- ما مرّ غير مرّة- من أنّ القوّة العاقلة كما أنّ لها قوّة ملاحظة الشيء بالحمل الأوّلي، كذلك لها قوّة ملاحظة الشيء بالحمل الشائع، فتلاحظ الصلاة الخارجية التي حيثية ذاتها حيثية طرد العدم، و هي التي يترتّب عليها الغرض، فيطلبها، و يبعث نحوها[5] . و من الواضح أن وجود الصلاة الخارجية حينئذ ليس إلّا بفرض العقل و إحضاره»؛ دقت کنید که ایشان «وجود صلات» را مطرح میکند؛ یعنی معتقدند که متعلق طلب، «وجود فرضی و تقدیریِ صلات» است. چون اصالت وجودی هستیم، «ماهیت» را مطرح نمیکنیم و سراغ «وجود» میرویم، منتهی دو «وجود» داریم: «وجود تحقیقی» و «وجود فرضی».
ایشان ادامه میدهد: «أن وجود الصلاة الخارجية حينئذ ليس إلّا بفرض العقل و إحضاره، و يكون معنى البعث به إخراجه من الفرض و التقدير إلى الفعلية و التحقيق، فالصلاة المفروضة و إن لوحظت فانية في الصلاة الخارجية، إلّا أنّ الفناء لا يقتضي سريان ما يقوم بالفاني إلى المفنيّ فيه، فانه محال»
سپس تذکر میدهد که مرادش از «صلات»، «طبیعی» نیست بلکه «وجود» است. مطلوب بالذات، مجعول بالذات است که «وجود» است. پس «وجود» است که محرّک نفس و متعلق شوق است. منتهی ویژگی خاصّ شوق، طلب، اراده و بعث این است که «وجود عنوانی» متعلق اینها باشد، آن هم نه «بما هو مقیداً بالوجود الذهنی» و نه «بما هو فانٍ فی الوجود الخارجی» بلکه «وجود فرضی عنوانی» تا از فرض و تقدیر خارج شود و در خارج محقق شود. بنابراین نظر نهایی این میشود که متعلق را «وجود» میدانیم، و در بحث اجتماع امر و نهی، جوازی میشویم.
ارکان نظریهی ایشان این چند نکته شدند:
1. اصالت الوجود فی الجعل و التحقق
2. شوق، ذات اضافه است لذا متشاقالیه بایستی در ظرف نفس موجود باشند.
3. فارق میان علم، با شوق و اراده این است که در علم، معلوم بالعرض واقعیت خارجی دارد. علم مستقیماً ما را سراغ خارج میبرد به نحوی که ما از ذهن غافل میشویم، اما در شوق چنین نیست و الّا تحصیل حاصل پیش میآید. به همین خاطر بود که گفت نسبتش همانند نسبتِ بیاض و جسم نیست که معروضِ محقق بخواهد.
4. این جلسه این نکته اضافه شد که در عین حالی که مفنیِ محقق نداریم، اما فنائی در میان است که مصحح تعلق شوق به این «وجود فرضی» است. پس متعلقِ طلب، «وجود عنوانیِ فرضی» است نه «ماهیت به حمل اولی». اینکه ماهیت به حمل اولی را متعلق شوق و طلب بدانیم، ناشی از نگاه اصالت ماهیتی است.
بنا به این نکات، خطوط فاصل ما با مدرسهی محقق خوئی و شهید صدر خیلی زیاد میشود:
اولاً ـ اصالت وجود نیست، اصالت وجود در جعل است.
ثانیاًـ اگر مبنای اصالت وجود در جعل را پذیرفتید، متعلق طلب، «وجود فرضی و عنوانی» است، نه «ماهیت به حمل اولی». زیرا ماهیت مجعول بالذات نیست، پس مطلوب بالذات نیز نیست. آنچه قرار است از حدّ فرض و تقدیر خارج شود و به حدّ تحقق و فعلیت برسد، «وجود» است.
به همین خاطر است که بعداً مطرح خواهیم کرد که هم آقای فاضل و هم آقای سبحانی فرمایش حضرت امام(ره) را به خوبی تبیین نکردهاند. کما اینکه معتقدیم فرمایش محقق اصفهانی توسط آقای خوئی، شهید صدر و مرحوم مظفر به خوبی اخذ نشده است و تنها کسی که فرمایش محقق اصفهانی را خوب اخذ کرده است، حضرت امام(ره) است، ولی یک اشکال هم به آقای اصفهانی دارد که در ادامه متعرّض آن خواهیم شد که حضرت امام «نظر الی الماهیه» را مطرح میکند و قضایای شرعی را «کالحقیقیه» میداند.
در جلسۀ بعد به تقریر آقای مظفر از نظریهی محقق اصفهانی میپردازیم تا فاصلهی فرمایش شاگردان محقق اصفهانی را با اصل فرمایش اصفهانی ببینیم. پس از آن مطرح میکنیم که محقق اصفهانی سه خطّ فاصل با آخوند دارد که ما به آنها اشکال داریم. امام این سه خطّ فاصل را بر اساس سخنان آخوند ـ بدون آنکه تصریح کند که اینها را از آخوند گرفته ـ اصلاح کرده است.