97/07/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: امر / متعلق اوامر و نواهی / نظریه حضرت امام(ره)
خلاصه مباحث گذشته:
امام هیچ کدام از محل نزاعهای مطرحشدۀ قبلی را نزاع معقول ندانستند. ایشان در ادامه دو نزاعِ «سرایت» و «مرآتیت» را نزاعهای معقولی دانستند. امام با نقد تمامی اقوالی که در محل نزاع مطرح میشود، نشان دادند که راه عقلی بحث بسته است؛ طبیعی و فرد، ماهیت و وجود، مرآتیت، سرایت از متحدی به متحد دیگر. بنابراین این سؤال پیش میآید که نظر خود امام چیست؟ ایشان میگویند که یک نزاع عقلائی بر سر «ایجاد» وجود دارد. این پیشنهاد، مختص امام است و در کلام محقق اصفهانی نیز وجود ندارد. البته سخن امام، متأثر از آخوند هست.
بحث در فرمایشات حضرت امام(ره) بود. ایشان ابتدا سه مقدمه مطرح کردند، بدین صورت که مقدمۀ سوم هم برای مقدمۀ اول یک مسیر خاص درست میکرد، هم برای مقدمۀ دوم. یعنی مسیر سرایت، یک مسیر است، مرآتیت نیز یک مسیر. هر دو میتوانستند یک نزاع مقعول درست کنند. اینها بحث عقلی درست میکنند. هر چند نظر مختار امام این بود که هم سرآیت اشتباه است، هم مرآتیت.
امام میگویند با لحاظ یک نکتۀ دیگر، میتوان یک نزاع دیگر نیز ترسیم کرد، که نزاع عقلائی میسازد، نه نزاع عقلی. آن نکته این است که مسلّم است که طلب و بعث ـ با هر دالّی که باشد ـ «ایجاد طبیعی» را میخواهد.[1] یعنی نه پای «ماهیت» مطرح است، نه پای «وجود»، بلکه پای «ایجاد» مطرح است، اما سؤال این است که پای «ایجاد» چگونه به وسط آمده است؟
آیا یک بحث «عقلی» سبب شده که پای ایجاد به میان کشیده شد، آنگونه که ابتدائاً آخوند مطرح کرد، و بعد از او نیز آقاضیاء با بیان دیگری آن را مطرح کرد. یا اینکه یک دلیل دیگری دارد؟ امام ابتدا ناتوانی بیان آخوند و بیان آقاضیاء را نشان میدهد، سپس نظر خودش را مطرح میکند. این نظرش، مشتمل بر نکتهای است که دیگر آن نکته را محقق اصفهانی هم ندارد.
آقای آخوند بنا را بر این گذاشته که چون نمیتوان ماهیت من حیث هی را طلب کرد، لذا برای آمدن طلب، نیاز به «وجود» یا «ایجاد» داریم. و از آنجا که مشکل تحصیل حاصل نباید پیش بیاید، لذا «ایجاد» را مطرح کرد. بنابراین آخوند در تبیین متعلق طلب، پای «ایجاد» را به میان میکشد، منتهی از طریق یک بحث عقلی.
آقاضیاء یک چیزی به فرمایش استادشان آخوند اضافه کردهاند. او میگوید ما چون نمیتوانیم ماهیت من حیث هی را طلب کنیم[2] ، ماهیت من حیث هی را مرآتِ تصوری واقع خارجی قرار میدهیم و آن واقع خارجی را طلب میکنیم. زیرا ماهیت من حیث هی پوچ است، و طلب نمیتواند بدان بخورد، لذا طالب و آمِر ناگزیر است که این ماهیت را مرآت تصوری واقع خارجی قرار دهد که مناط دارد و طلب میتواند بدان بخورد.
امام هر دو تصویر را غلط میداند. بخشی از غلطبودنش به همان نکتۀ دیروز برمیگردد که ماهیت، نمیتواند مرآت چیز دیگری غیر از خودش باشد.[3] ماهیت من حیث هی مرآت هیچ چیز دیگری نیست.
به عبارتی امام میگویند اگر فرمایش آخوند و آقاضیاء درست باشد که طلب نتواند به ماهیت بخورد، میگوییم این ماهیت، مرآت چیز دیگری هم نیست. اما مدعای آقاضیاء این است که «ماهیت من حیث هی پوچ است، اما ماهیت محققه منشأ اثر است، لذا به نظر آقاضیاء مطلب از این قرار است که آمِر ابتدا ماهیت من حیث هی را تصور میکند، سپس آن را مرآت ماهیت محققه قرار میدهد» و این سخن، سخن اشتباهی است. زیرا چنین چیزی ممکن نیست. گفته شد که مرآتیت، سخن اشتباهی است. بنابراین نمیتوانید از طریق مرآتیت سیر کنید و بگویید ماهیت من حیث هی مرآتِ ماهیت محققه و ماهیت مجعوله است، و ما آن ماهیت محققه و مجعوله را طلب میکنیم!
نظریۀ فوق، اشکال مهمتری نیز دارد؛ اینکه فرض کرده که طلب نمیتواند به ماهیت من حیث هی بخورد، در حالیکه مدعای ما این است که طلب میتواند به ماهیت من حیث هی بخورد، لذا نیاز به واسطۀ دیگری نداریم که ماهیت من حیث هی بخواهد مرآت آن بشود.
به عبارتی اگر قاعدۀ الماهیه من حیث هی خوب فهمیده شود، دیگر نبایستی سخن آخوند را پذیرفت که میگفت «ماهیت من حیث هی مطلوب نیست، لذا طلب بدان نمیخورد، لذا بایستی وجودی همراه آن لحاظ شود تا طلب بتواند بدان بخورد» و مثل آقاضیاء مجبور شود بحث مرآتیت را مطرح کند.[4]
نقد امام به آقاضیاء این است که شما نیز به تبع آخوند، این قاعده را خوب نفهمیدهای، زیرا نبایستی میگفتی «به ماهیت من حیث هی طلب نمیخورد، طلب فقط به وجود میخورد، و پس از ملاحظۀ وجود است که طلب به ماهیت میخورد».
سپس امام با عباراتی مختصر، دقیق و البته روانتر به تبیین این قاعدۀ فلسفی میپردازند. یکی از فرازهای دقیق مباحث امام، همین فراز مناهج الوصول است که در مقام نقد شاگردان آخوند به دو حدّ وسطِ «مرآتیت» و «سرایت» میپردازد و میگوید پرداختن به این دو حدّ وسط، به خاطر پذیرفتن تبیین ناصحیح آخوند از قاعدۀ فلسفی مذکور است. هم برداشت آخوند از قاعدۀ فلسفی مذکور اشتباه است، هم دو مبنای «مرآتیت» و «سرایت».
تعبیر امام چنین است: «قد يقال[5] : إنّ محطّ البحث في تعلّق الأمر بالطبيعة هو الطبيعة على النحو الثاني[6] ، و أمّا نفس الطبيعة فلا يعقل تعلّق الأمر بها، لأنّها من حيث هي ليست إلاّ هي، لا تكون مطلوبة و لا مأمورا بها، فلا بدّ أن تؤخذ الطبيعة، بما هي مرآة للخارج باللحاظ التصوّري، حتّى يمكن تعلّق الأمر بها»[7]
امام برای اینکه نشان دهد تبیین صحیح قاعدۀ فلسفی چیست میفرماید: «و لا يخفى أن هذا ناش من الغفلة عن معنى قولهم: الماهيّة من حيث هي ليست إلاّ هي، و لهذا زعم أنّ الماهيّة لا يمكن أن يتعلّق بها أمر أو يحلقها شيء آخر، مع أنّ الأمر ليس كذلك، بل معنى هذا أنّ الأشياء كلّها منتفية عن مرتبة ذات الماهيّة، و لم يكن شيءٌ عينا لها و لا جزء مقوّما، و أنّ كلّ ما ذكر يلحق بها و خارج عن ذاتها و ذاتيّاتها، و هذا لا ينافي لحوق شيء بها، فالماهيّة و إن كانت من حيث هي ليست إلاّ هي ـ أي في مرتبة ذاتها لا تكون إلاّ نفس ذاتها ـ لكن تلحقها الوحدة و الكثرة و الوجود و غيرها من خارج ذاتها، و كلّ ما يلحقها ليس ذاتا و لا ذاتيّا لها، أي ذاتيّ باب إيساغوجي»[8] ؛ اگر کسی میان ذاتی باب برهان و ذاتی باب ایساغوجی فرق بگذارد، تازه قاعده را میفهمد؛ اینکه هیچکدام از وجود و طلب و کثرت و وحدت و ... ذاتی باب ایساغوجی نیست، اما میتواند احیاناً ذاتی باب برهان باشد.
حضرت امام در ادامۀ عبارت، نظر مختار خود را میفرمایند که در ادامه بدان خواهیم پرداخت. اما در نهایت پس از بیان قول مختارشان، دوباره اشاره به ریشۀ اشتباه آقاضیاء میکنند و میگوید: «هذا كلّه، مع أنّ مرآتيّة الماهيّة للأفراد غير معقولة، كما مرّ مرارا»[9] ؛ اصلاً ماهیت، مرآت چیز دیگری نیست. چه فرد را «خصوصیات فردیه» قلمداد کنیم، چه «وجودِ طبیعت».
بنابراین نه مرآتیت داریم، نه سرایت. به علاوه هیچ اشکالی ندارد که «ماهیت من حیث هی» بدون لحاظ وجود و واقعیت، متعلق طلب قرار گیرد. و در این مسأله هیچ فرقی میان طلب و وجود نیست. با فهم این مسائل است که مییابی «ماهیت من حیث هی» قابلیت عقلیِ طلب را دارد. یعنی در عین اینکه مرآت هیچ چیز دیگری نیست، هم وجود میتواند بدان بخورد، هم طلب.
امام میگوید اگر اینها را خوب بفهمید، چند مسأله در علم اصول را نبایستی اصلاً به فلسفه ارجاع داد. یکی اینکه همانگونه که در سال گذشته بیان شد نبایستی در فضای احکام شرعی، دم از «حقیقیه» و «خارجیه» بزنید. حکم، نه به وجود خورده است، نه به ماهیت. دیگر اینکه «تقنین» را گونۀ دیگری تصویر میکنید، «تقنین عقلایی» را قائل میشوید. همچنین روشن میشود که طلب و بعث و زجر، میتواند عقلاً به «ماهیت» بخورد و عقلاً اصلاً لازم نیست که پای وجود را به میان آوریم. متأسفانه بسیاری از اعلام، در این فضا به دنبال اقامۀ «برهان» هستند، در حالیکه برهان اینجا وجود ندارد، بلکه برهان بر خلاف این است.
حال سؤال این است: زمانی که تمامی مسیرهای عقلی را دربارۀ «متعلق اوامر و نواهی» بستهایم، متعلق اوامر و نواهی چه چیزی است؟ نشان خواهیم داد که حضرت امام نیز همچون آخوند قائل به «ایجاد» است. منتهی آخوند و آقاضیاء از طریق استدلال عقلی رفتند، اما امام مسیر دیگری را طی میکند.
نظریۀ حضرت امام(ره) دو فارق نیز با محقق اصفهانی دارد: یکی اینکه محقق اصفهانی جهت نقد آخوند، فقط از تبیین قاعدۀ مذکور استفاده کرد، اما حضرت امام(ره) علاوه بر آن، از طریق ردّ «مرآتیت» نیز موفق به این مهم شد. دیگر اینکه حضرت امام(ره) «ایجاد» را مطرح میکنند؛ امری که محقق اصفهانی بدان قائل نبود. محقق اصفهانی بحث را روی «ماهیت» و «وجود» برد.
به هر حال سؤال این است که حضرت امام(ره) چگونه پای «ایجاد» را به میان میآورند؟
نکتۀ دیگر اینکه نشان خواهیم داد که بنا به نظریۀ حضرت امام(ره) قضایای تقنینی «کالحقیقیۀ بوعلی» هستند؛ یعنی نَظَر الی الماهیه فبعث الی ایجادها.
اگر این ادعای امام به خوبی فهم شود، بسیاری از بیانات و استدلالات بایستی عوض شود. همچنین سیر تقنین بایستی کالحقیقیه تبیین شود.[10]