97/07/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: امر / متعلق اوامر و نواهی/ نظریه نائینی و خوئی
خلاصه مباحث گذشته:
در جلسات گذشته در بحث «متعلق اوامر و نواهی» نظریه آخوند مطرح شد.
بحث اصلی امسال ما اصفهانی و امام است، اما چون عبارات امام ناظر به نائینی و خوئی است، و سال گذشته به بیان تفصیلی نظریات این دو بزرگوار پرداختیم، لذا امروز صرفاً گزارشی از این دو ارائه خواهیم کرد.
نظریات آقای خوئی در دو جا منعکس شده است: یکی در کتاب «محاضرات مباحث فی اصول الفقه» و دیگری در «اجود التقریرات». کتاب محاضرات، درسهای آقای خوئی است که توسط شاگردانش تقریر شده است، اما «اجودالتقریرات» تقریرات آقای خوئی از درس استادش، آقای نائینی است. خوبی این کتاب این است که آقای خوئی علاوه بر تقریر درس، حواشی خوبی به قلم خودشان بر آن زدهاند. از این جهت که این حواشی به قلم خودشان است، شاید بر «محاضرات» برتری داشته باشند و قابلیت استناد بیشتری داشته باشد.
آقای خوئی در این دو اثرشان میگوید که در بحث «متعلق امر و نهی آیا طبیعی است یا فرد»، بایستی دو ناحیه را بررسی کنیم:
1. ابتنای این بحث بر بحث فلسفیِ «قول به وجود یا عدم وجودِ طبیعی و فرد در خارج». اگر در مباحث فلسفی کسی قائل شد که طبیعی در خارج داریم، در بحث اصولیِ فعلی ـ متعلق امر ـ قائل میشود که متعلق امر، طبیعی است، و اگر کسی قائل شد که در خارج، فرد داریم، متعلق امر و نهی را فرد خواهد دانست.
2. ثمرهی بحث در علم اصول چیست؟ ایشان میگوید نائینی معتقد است که در بحث «اجتماع امر و نهی» اثر میگذارد؛ اگر اوامر را متعلق به طبیعی دانستیم، «جوازی»[1] میشویم، و اگر متعلق، فرد باشد، امتناعی.
محقق نائینی معتقد بود که اگر در خارج، فقط طبیعی داریم و فرد نداریم، پس امر و نهی به طبیعی خوردهاند، لذا در خارج، صلات که مأموربه است داریم، و غصب که منهیعنه است. بنابراین متعلق امر، غیر از متعلق نهی است و هر دو در خارج محقق هستند. لذا «جوازی» خواهیم شد. اما اگر در خارج، فقط فرد داشته باشیم، لاجرم متعلق امر و نهی، فرد خواهد بود، لذا چارهای جز «امتناعی»شدن نخواهیم داشت.
آقای خوئی بر این بیان استادشان اشکال میکنند. ایشان معتقدند حق این است که در خارج، هم طبیعی داریم، و هم فرد. بدین بیان که وقتی «زید» در خارج محقق شود، هم طبیعتِ انسان را خواهیم داشت، هم یک سری عوارض مشخصه و مقولات عرضیه. عبارت ایشان چنین است: «الصحيح في المسألة ان الطبيعي موجود في الخارج حقيقة و ذلك لصحة حمل الوجود عليه فلا فرق بين قولنا زيد موجود، و قولنا «الإنسان موجود»»؛ هم طبیعی در خارج موجود است، هم فرد. «فكما ان الأول على نحو الحقيقة فكذلك الثاني و لذا لا يصح سلبه عنه»[2] ؛ بنابراین نمیتوان وجود را از «انسان» سلب کرد، همانگونه که نمیتوان وجود را از «زید» سلب کرد.
آقای خوئی ناظر به بخش دوم چنین میگویند: هر چند وجداناً امر به «طبیعی» خورده است، اما چون هر دو ـ طبیعی و فرد ـ در خارج تحقق دارند، لذا بحث بیثمره میشود. بدین بیان که میدانیم متعلق امر، صلات است اما از آنجا طبیعی و فرد، با هم موجودند و قابل انفکاک نیستند، بنابراین ثمرهی مذکور صحیح نیست. زیرا ادعای نائینی این بود که اگر کسی متعلق امر را «طبیعی» بداند، جوازی خواهد شد. و این صحیح نیست. زیرا ما با اینکه متعلق امر را «طبیعی» میدانیم امتناعی میشویم.
در خارج، طبیعی صلات داریم که تشخصی در دار غصبی پیدا کرده است و غصب، از عوارض مشخصهی آن است. فرض هم این است که در خارج، هم صلات دارم، هم عوارض مشخصهاش که غصب هم از آنهاست. بنابراین نمیتوان ادعا کرد که امر صرفاً به صلات خورده است، بلکه امر به صلاتی خورده که قابل انفکاک از غصب نیست، نهی نیز به غصبی خورده که قابل انفکاک از صلات نیست.
آری اگر میشد که صلات و غصبِ بدون عوارض میداشتم، سخن نائینی درست میبود و ما در بحث اجتماع امر و نهی، جوازی میشدیم. یا اگر در خارج، فقط فرد میداشتیم، امتناعی میشدیم. اما حق این است که هر دو را در خارج داریم، آن هم به نحوی که قابل انفکاک نیستند، بنابراین علیرغم اینکه متعلق امر و نهی را «طبیعی» میدانیم، امتناعی میشویم. نتیجه اینکه ثمرهای که آقای نائینی بر بحث «متعلق امر و نهی» مطرح میکردند وجود ندارد و مسأله بیثمره است.
آقای خوئی به صراحت این نکته را در مقام جمعبندی سخنانشان ذکر میکند: «قد تحصل من ذلك أمور: 1ـ ان الكلي الطبيعي موجود في الخارج بوجود فرده. 2ـ ان الأوامر متعلقة بالطبائع دون الأفراد. 3ـ انه لا ثمرة لهذا البحث أصلا بل هو بحث علمي فلسفي»[3] ؛ ثمره میخواست جواز یا امتناع اجتماع امر و نهی باشد که نشد.
آخوند معتقد است که صلات و غصب، اصلاً طبیعی نیستند. شما اول ثابت کنید که صلات و غصب معقول اولی هستند، آنگاه روی این بحث کنید که در نزاع فلسفی، آیا طبیعی در خارج، موجود است یا فرد؟
آخوند به خوبی توضیح داد که منظور ما از اینکه مناط در طبیعی است این نبود که ماهیت من حیث هی هی مناط داشته باشد، کما اینکه منظورمان این هم نبود که صلات، ماهیت من حیث هی هی است، بلکه اولاً صلات، ماهیت فلسفی نیست، ثانیاً مناط در وجودِ سعی صلات است. ثالثاً تعبیر دقیقتر این است که طلب به ایجاد خورده است، نه وجود.
آقای نائینی که شاگرد آخوند است، ابتدا بایستی جواب آخوند را میداد؛ آن جایی که آخوند صلات را طبیعی و ماهیت فلسفی ندانست، و گفت که قاعدهی «طبیعی و فرد» در آن جاری نمیشود. و گفت که طلب، به وجودِ سعی نمیخورد بلکه به «ایجاد» میخورد. آخوند به خوبی بحث مناط که به طبیعی خورده است را از بحث متعلق طلب، که به «ایجاد» خورده است تفکیک کرد و گفت متعلق امر، ماهیت است، اما متعلق طلب، ایجاد ماهیت است.
بنابراین سخن شما خیلی از کلام آخوند فاصله گرفته است. اگر سخن آخوند را قبول ندارید، بایستی ابتدا او را نقد کنید، سپس وارد این بحثهایتان با همدیگر شوید. نه اینکه قبل از نقد آخوند وارد بحث «طبیعی و فرد» شوید! این اشکال اولی است که ما به نائینی و خوئی داریم.
اما یک اشکال اختصاصی به آقای خوئی نیز داریم. بر فرض که صلات و غصب، معقول اولی هم باشند، و بر فرض که متعلق امر به طبیعی یا فرد، از فروع مسألهی فلسفیِ «آیا طبیعی در خارج موجود است یا نه» باشد، باز نمیتوانیم این ادعای آقای خوئی را بپذیریم که میگوید: «حقیقتاً در خارج هم طبیعی موجود باشد، هم فرد؛ چرا که تشخص به وجود است.»
علامه طباطبایی در فروع اصالت وجود در کتاب «نهایه الحکمه» نکتهای مطرح میکنند و میگویند وقتی قائل به اصالت وجود شویم، و بگوییم هم «انسان، موجود است»، هم «وجود موجود است»، معنای این سخن چیست؟ آیا این تعابیر را با نگاه عرفی بکار بردهایم، و الا با نگاه دقیق فلسفی، تعابیر مذکور تعابیر مجازیاند؟ اگر این باشد، که حرف خوبی است. معنایش این است که حقیقتاً فقط وجود است که موجود است، و «انسان» و «کمّ» و «کیف» و سایر امور ماهوی صرفاً با نگاه عرفی است که میتوان از تحققشان سخن گفت. اگر میپذیرید که تشخص به وجود است، دیگر نمیتوانید سخن از تشخص طبیعی و فرد زد. خیر. دیگر هیچکدام حقیقتاً موجود نیست، بلکه صرفاً با نگاه عرفی است که میتوان از تحقق خارجی آنها سخن گفت!
برخی از فلاسفه قائلند که وجود، اصیل است و ماهیت، عین وجود است، اما مراد آنها چیز دیگری است. مرادشان این است که صفات حقیقیهی وجود، عین وجود است، لذا علم و قدرت، عین وجود هستند. این تعابیر، تعابیر عرفی نیستند. تبیین این سخنان مجال دیگری میطلبد، اما غیر از آن چیزی است که آقای خوئی ادعا میکنند. آقای مصباح سخن خوبی دراینباره زدهاند. ایشان میگویند اگر کسی بگوید در خارج، طبیعی داریم، این ناشی از نگاه اصالت ماهیتی اوست.
در مجموع دو اشکال مطرح کردیم: یک اشکال به نائینی و خوئی بود که طرحکردن «طبیعی و فرد» برای امثال صلات و غصب، با مبانی استادتان آخوند خراسانی سازگار نیست، و شما ابتدا بایستی او را نقد میکردید، آنگاه وارد این مباحث میشدید. یک اشکال اختصاصی هم به آقای خوئی داشتیم که نمیتوان حقیقتاً هم طبیعی را در خارج موجود بدانید، هم فرد را، در عین حال، تشخص را هم به وجود بدانید. این گزارشی از فرمایشات آقایان نائینی و خوئی بود.[4]
در جلسات آینده به فرمایشات محقق اصفهانی، امام(ره) و آقاضیاء عراقی خواهیم پرداخت و بحث «حصه» را بررسی میکنیم. در ضمن بررسی مسألهی «حصه» متعرض سخنان شهید صدر خواهیم شد که در مباحث فقهی بسیار اثرگذار است.[5]