99/09/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر قرآن کریم /تفسیر سوره بقره /آیه 119
﴿إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشيراً وَ نَذيراً وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحيمِ﴾[1]
صحبت در رابطه با تفسیر آیه یکصد و نوزدهم از سوره مبارک بقره است. خداوند متعال بعد از آیاتی که در رابطه با اشکالات و بهانهجویهایی که مشرکان و یهود و نصاری نسبت به پیامبر(ص) داشتند، پیامبر را تسلّی میدهد. مشرکین و یهود و نصاری به انحاء مختلف پیامبر(ص) را اذیت میکردند لذا به جهت امیدواری خداوند میفرماید شما در مسیر حق و حقیقت قدم بر میداری. انسانهایی که در مسیر حق هستند و کلام و عمل آنها حق است هیچوقت نباید در زندگی ناراحت شوند. مسیر حق گاهی دشواری دارد و در مقابل این دشواریهای خداوند به انسان اجر میدهد و باید خوشحال باشد و هیچگونه ناراحتی نداشته باشد، اگر کشته شود، شهید در راه خداست، اگر اذیت شود، در راه خدا اذیت شده و اجر دارد. تمام مشکلات و خوشیها و ناراحتیها برای کسی که در مسیر حق و حقیقت است باعث خوشحالی است.
حقانیت پیامبر(ص):
خداوند به پیامبر(ص) میفرماید ما تو را به حق فرستادیم، تو حق هستی. در جامعه کسانی که از طرف مردم مأموریت دارند، وکیل مردم در مجلس است ، یا کسی از طرف دولت مأمور میشود، که دوره مأموریت هر کدام چهار سال است ولی وقتی شخصی از طرف رهبری تعیین شود ارزش بالاتری دارد به این جهت که دوام بیشتری دارد. کسی که انسان را برای کاری مأمور میکند، هرچه ارزش و مقام بالاتری داشته باشد، ارزش مأمور هم به تناسب آمر بالا میرود. وقتی مردم متوجه میشوند که از طرف رهبری آمده بیشتر احترام میگذارند. حالا کسی که از طرف خدا آمده؛ یعنی پشتیبان او خداست، کسی که از طرف خدا آمده همیشه باید قوی و قدرتمند باشد. خداوند میفرماید ما تو را فرستادهایم، یهود و نصاری و مشرکین کسی نیستند که اذیت کنند، به آنها اعتنا نکن پشتوانه تو خداوند متعال است.
وابستگی انسان به اشخاص، ارزش انسان را کم میکند ولی اگر به خدا وابسته باشید و پشتوانه خود را خدا قرار دهید و هر چه خدا بگوید عمل کند و مسیر حق را انتخاب کند، از چیزی پروا نخواهد داشت. پشتوانهای از خدا بالاتر و قویتر در این دنیا وجود ندارد و ما باید به ذات باری تعالی متصل شویم.
﴿إِنَّا أَرْسَلْناکَ﴾ بالاترین مقامی است که برای یک انسان قابل تصور است. ارسلناک صیغه متکلم و تأکید کلمه انّا است؛ یعنی هم انّا و هم ارسلناک بیانگر این است که ما تو را فرستادیم. کاف در ارسلناک خطاب است؛ یعنی خداوند با پیامبر خودش به صورت حاضر صحبت میکند نه غایب. پیامبر(ص) غایب نیست تا خداوند از ضمیر غایب استفاده کند، بلکه در کنار خداوند و مخاطب خداوند است.
تفسیر بالحق:
﴿إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ﴾ با در بالحق میتواند بای مصاحبت باشد؛ یعنی ما همیشه همراه تو هستیم یا اینکه بای سببیت باشد؛ یعنی اینکه ما تو را فرستادیم به سبب این است که حقایق را بیان کنی و به آن عمل کنی؛ هم عمل تو حق باشد و هم گفتار تو. منظور از بالحق ممکن است قرآن باشد؛ در این صورت بالحق یعنی بالکتاب یا اینکه منظور کل حقایقی که پیامبر(ص) به وسیله قرآن یا احادیث نبوی و هر قول و فعلی که از پیامبر(ص) صادر شده حق است. این معنای اعم است که شامل قول و فعل و تقریر پیامبر(ص) میشود.
حال گاهی میگوییم که قول و فعل و تقریر پیامبر(ص) حق است و گاهی میگوییم خود پیامبر(ص) حق است و نشانه و مجسمه حق است و حق در وجود پیامبر(ص) تجلی پیدا میکند. آن روایت که در مورد آقا امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شده که «الحقُّ معه و فیه»[2] حق با علی(ع) است، عمل، قول و فعل علی(ع) حق است و وجود حق در وجود علی(ع) و ائمه علیهم السلام و پیامبر(ص) است، ذاتشان حق است. اینطور نیست که گاهی حق باشند، مجسمه حق هستند لذا میفرماید ﴿إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ﴾ اگر کسی بخواهد مجسمه حق را ببیند، این جسم ائمه(ع) و پیامبر(ص) حق است. «عَلِی مَعَ الحَقِّ وَالحَقُّ مَعَ عَلِی، یدورُ حَیثُما دارَ علی»[3] . هرچه زمان و دوران مختلف بگذرد، افعال و اعمال و رفتار ایشان حق و حقیقت است.
معیار حق و باطل:
وقتی شما در یک جلسه نشستهاید و در آن جلسه کار خلافی انجام میشود، غیبت میشود و دروغ گفته میشود و تهمت زده میشود و شما گوش میدهید، مسیر شما باطل است. شما نباید در آن مجلس شرکت کنید و در حضور شما خلاف انجام شود، هرچند خود شما غیبت نمیکنید ولی همین که در حضور شما غیبت میشود، از مسیر حق خارج میشوید. تمام اینها انحراف از مسیر حق است.
بشارت و انذار وظیفه پیامبران:
دشمنان و مشرکین پیامبر(ص) را اذیت کرده و بهانهجویی میکنند، خداوند میفرماید من پشتیبان تو هستم و تو به حق هستی ﴿بَشيراً وَ نَذيراً﴾ یعنی وظیفه تو این است که مردم را بشارت دهی و بترسانی؛ یعنی از یک طرف بگو کسانی که واجبات را انجام دهند و محرمات را ترک کنند، جایگاه آنان بهشت است و به سعادت دنیا و آخرت میرسند. از طرف دیگر هم انذار کننده هستی؛ یعنی اگر مسیری غیر از مسیر حق را بپیمایند و گفتار و رفتارشان باطل باشد، جایگاه آنها جهنم است.
وظیفه پیامبر(ص) این است که مسیر حق و باطل را برای مردم بیان کند و حقایق را بگوید تا برای مردم مسیر حق و باطل روشن شود. باید برای مردم اتمام حجت شود، اینطور نباشد که مردم در جهالت و گمراهی باشند. اما بعد از اینکه جهالت و گمراهی از بین رفت، مردم مخیّر هستند که مسیر حق را انتخاب کنند یا مسیر باطل را، ﴿إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً﴾[4] ما راه راست و راه انحرافی را نشان میدهیم حالا شما یا شاکر هستید و راه راست را انتخاب میکنید و یا راه باطل را انتخاب میکنید و در ضلالت و گمراهی قرار میگیرید. ﴿فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ﴾[5] نه تنها پیامبر(ص) بلکه تمام انبیاء وظیفه بشارت و انذار داشتهاند. پیامبران باید راه حق و باطل را تبیین کنند ولی مردم مختار و آزاد هستند که مسیر حق یا باطل را انتخاب کنند.
مردم گمراه میشوند و مسیر حق را نمیپیمایند، با اینکه برای آنها مسیر حق و باطل بیان شده ولی متأسفانه با این وجود مسیر باطل را انتخاب کرده و گمراه میشوند.
ارائة الطریق یا ایصال الی المطلوب:
خداوند به پیامبر(ص) میفرماید حقایق را بیان کن و مسیر را روشن کن اما اینکه شخصی مسیر حق یا باطل را انتخاب کرد، تو در قبال او مسئولیتی نداری. اما در منطق خواندهایم که گاهی وظیفه ما ارائة الطریق است؛ یعنی وظیفه داریم راه را نشان دهیم و گاهی وظیفه ما ایصال الی المطلوب است؛ یعنی وظیفه داریم دست شخص را بگیریم و به مطلوب برسانیم. آیا وظیفه پیامبران ارائة الطریق است یا ایصال الی المطلوب؟ خداوند متعال میفرماید وظیفه، ارائة الطریق است، راه را نشان دهید و با استدلالات منطقی و علمی و عقلی حقایق را بیان کنید و تبلیغ کنید، تا جایی که قدرت بیان و تفکر دارید و میتوانید حقایق را برای مردم بیان کنید و مسائل را روشن کنید اما اینکه مردم چه مسیری را انتخاب میکنند، جزء وظایف پیامبران نیست.
مرحوم آیت الله گلپایگانی(ره) میفرمودند وظیفه ما این است که حقایق را برای مردم بیان کنیم. مردم بدانند که کشف حجاب حرام است و نباید انجام دهند، مشکل ما آنجا است که در جامعه حلال خدا حرام شود یا حرام خدا حلال شود، در آن صورت باید قیام کنیم. وقتی مردم بگویند حجاب واجب نیست یا نباید حجاب را رعایت کرد در آن صورت باید فریاد زد و فعالیت کرد، باید روشنگری صورت گیرد تا حرام خدا حلال نشود.
در هر صورت ارائة الطریق وظیفه ماست ولی ایصال الی المطلوب وظیفه ما نیست. ما وظیفه نداریم که دست مردم را بگیریم و به حق برسانیم، باید مسیر حق را تبلیغ کنیم. لذا وظیفه دولت و حکومت این است که تمام تبلیغاتش را برای حق و حقیقت به کار ببرد و حقایق را ترویج کند، رادیو و تلویزیون و روزنامهها و فضای مجازی همه باید در خدمت حق و حقیقت باشد و حقیقت را تبلیغ کند و مردم را به راه راست هدایت کند. از بچهها هم باید شروع کنیم و حقیقت را با زبان ساده به بچهها تعلیم دهیم. فرهنگ ما باید اسلامی شود، دانشگاهها باید اسلامی شوند و حقایق برای مردم روشن شود و نباید تلاش کنیم تا مردم را به اجبار به راه راست هدایت کنیم. این آیه شریفه ناظر به این مطلب است ﴿وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحيمِ﴾ خطاب به پیامبر(ص) میفرماید از تو سؤال نمیشود که چرا فلانی به جهنم رفت، چون خودش با اختیار خودش رفته و تو وظیفه خودت را انجام دادی و اتمام حجت کردی.
باید به این نکته توجه شود که خداوند حدود را در قرآن تعیین کرده است مثلا اگر کسی زنا کرد حد زنا بر او جاری شود. آن حدود و دیات که در قرآن و روایات بیان شده باید اجرا شود و ما باید سعی کنیم احکام اسلامی را در جامعه پیاده کنیم. صرف گفتن و بیان احکام نباشد و پیاده کردن احکام اهمیت زیادی دارد. پیامبری که از طرف خدا آمده و خدا پشتیبان اوست و علم لدنّی دارد؛ در هیچ مکتبی درس نخوانده ولی در عین حال علمش از همه بالاتر است.
ما باد دائم به دور حق بگردیم ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾[6] حقیقت یعنی همان عدالت؛ مسیر ما باید عدالت و حقیقت باشد. ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ﴾[7] ﴿رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا﴾[8] ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا﴾[9] مسیر باید حق و عدالت باشد که از نظر تمام ادیان الهی مسیر عدالت پذیرفته شده است و عقلای عالم هم عدالت را میپذیرند و قرآن هم به عدالت حکم میکند لذا به صراحت میفرماید پیامبران آمدند ﴿لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ﴾[10] تا عدالت را در میان مردم بگسترانند. لذا باید در مسیر حق حرکت کنیم و این مسیری است که انبیاء و ائمه علیهم السلام و علما پیمودهاند و ما نیز باید همین مسیر را طی کنیم. باید حقایق را خوب بفهمیم و عمل کنیم و به دیگران نیز بیاموزیم. این علوم فقه و اصول و کلام برای همین است که به وسیله آنها حقایق را بفهمیم و وقتی که خوب فهمیدیم برای مردم بیان کنیم. در مورد پیامبران که علم لدنّی داشتهاند و حقایق را میدانستند و برای مردم بیان میکردند ولی در مورد علما باید بیاموزند تا حقایق را بفهمند و برای مردم حقایق را با بیان شیوا تبیین کنند و مردم را با عمل و کلام خودشان هدایت کنند.