97/12/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر سوره بقره/ آیه 88
﴿وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَليلاً ما يُؤْمِنُونَ﴾[1]
تفسیر آیه 88: صحبت در تفسیر آیه هشتاد و هشتم سوره مبارکه بقره است. بحث درباره قوم یهود و بنی اسرائیل بود که هرچه پیامبر معجزات میآورد و موعظه میفرمود قوم یهود نمیپذیرفتند و در نهایت جوابشان این بود که ﴿وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ﴾ قلب ما قفل شده است. شبیه به این تعبیر در قرآن در موارد متعددی آمده است که ﴿طَبَعَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ﴾[2] ﴿وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ﴾[3] . قلب بعضی از افراد به علت کثرت گناه و آلودگی حالتی پیدا میکند که حقایق و معارف الهی در این قلب وارد نمیشود.
معنای غلف:قوم یهود وقتی معجزات پیامبر را دیدند، گفتند: ﴿وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ﴾ غلف همان غلاف شمشیر است که شمشیر را در بر میگیرد. میگویند قلب ما هم مثل غلاف شمشیر شده است. این تعبیر یا کنایه از این است که قلبهای ما پر است به این معنا که آنچه که در تورات برای ما آمده برای ما کافی است و نیاز به پیامبر جدید نداریم و قلب ما پر از علومی است که در تورات برای ما آمده است. احتمال دیگر این است که منظور از غلف این است که اگر حرفهای شما حقیقت باشد این حقایق در گوش ما نمیرود. ﴿فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً﴾[4] قلبها به گونهای میشود که حقایق در آن وارد نمیشود و در آنها اثر نمیکند.
در هر صورت بنی اسرائیل در جواب پیامبر (ص) این مطلب را بیان میکنند که ﴿قُلُوبُنا غُلْفٌ﴾ حال منظور آنها یا این است که میخواهند بگویند ما نیازی به حرفهای شما نداریم چون موسی و تورات داریم یا میخواهند بگویند که قلبهای ما سیاه شده و حقایق و معارف در قلبهای ما رسوخ نمیکند؛ یعنی ما تکویناً نمیتوانیم و قدرت نداریم حرفهای شما را بپذیریم نه اینکه نمیخواهیم بپذیریم. خودشان را به گونهای تصویر میکنند که قابل هدایت نیستند.
در هر صورت این احتمال وجود دارد ولی خداوند متعال در جواب اینها میفرماید: ﴿بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَليلاً ما يُؤْمِنُونَ﴾ اما این حرف درست نیست، خدا اینها را به خاطر کفرشان لعنت کرده است. چون به پیامبر (ص) ایمان نیاوردند. این را شنیدهاید که ممکن است چیزی در اختیار انسان نباشد ولی مقدمهاش در اختیار انسان است. اگر کسی بالای پشت بام برود و خودش را پایین بیندازد، به او میگویند چرا این کار را کردی؟ وقتی خودش را پرت کرد، آیا نهی دارد یا نه؟ وقتی سقوط کرد دیگر در اختیار خودش نیست ولی مقدمهاش در اختیار خودش بود و میتوانست خودش را پرت نکند.
مثال دیگر اینکه شخصی که به جایی دعوت شده و میداند اگر به آن خانه برود به زور به او شراب میدهند، این شخص نباید به آن خانه وارد شود، مقدمه به دست خودش است، اما اگر به آن خانه وارد شود مجبور میشود شراب بخورد. در این صورت گفته میشود که شراب خوردن در اختیار خودش بوده؛ چون وارد نشدن به آن خانه در اختیار خودش بوده است، هرچند در آن خانه او را مجبور کردهاند؛ اگر میدانسته و به آن خانه وارد شده، گناه به گردن او هست.خداوند در رابطه با بنیاسرائیل میفرماید چون کافر شدند و کفر قلب اینها را سیاه کرده، قلوب اینها غلف شده؛ یعنی حقایق را نمیفهمند. اما ﴿فَقَليلاً ما يُؤْمِنُونَ﴾ بعضی از آنها ایمان میآورند؛ یعنی اختیار دارند و مجبور نیستند. ایمان آوردن عده اندک، جواب این تفکر است که ما مجبور هستیم و جبر مانع ایمان آوردن ما میشود.
این آیه شریفه به این نکته توجه میدهد که شما میتوانید؛ میتوانید ایمان بیاورید ولی ایمان نمیآورید.در معنای ﴿فَقَليلاً ما يُؤْمِنُونَ﴾ سه احتمال توسط مفسرین بیان شده است:
بعضی گفتهاند که ﴿فَقَليلاً ما يُؤْمِنُونَ﴾ یعنی به بعضی از احکام ایمان میآورند و به بعضی از احکام ایمان نمیآورند؛ به بعضی از آیات تورات ایمان میآورند و بعضی را نمیپذیرند. چون در تورات علائم پیامبر ما آمده بود، اگر شما تورات را هم قبول میکردید، باید پیامبر ما را هم قبول میکردید. میگویند تورات را قبول داریم اما در جایی که به ضررشان است قبول نمیکنند. در آیه دیگر قرآن میفرماید: ﴿يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ﴾[5] شاید این آیه هم همین مطلب را میخواهد بیان کند.
احتمال دوم این است که عده کمی از شما ایمان میآورند و اکثر شما ایمان نمیآورند. پس قلیلا مربوط به افرادی است که به پیامبر (ص) ایمان میآورند.
احتمال سوم قلّت از نظر زمان است؛ یعنی زمان کمی ایمان میآورید و بعد ایمانتان را کنار میگذارید.
به نظر ما ظاهر این آیه شریفه قلت از نظر افراد است؛ یعنی عده کمی ایمان میآورند و اکثریت ایمان نمیآورند. این معنا از دو معنای دیگر ظاهر و مشخصتر است.
باء در ﴿بِکُفْرِهِمْ﴾ بای سببیت است یعنی لعن به سبب ایمان نیاوردن است. ﴿بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ﴾ چون کافر شدند، خدا آنها را لعن کرده است.
در آیات قرآن مشرکین در رابطه با پیامبر اسلام دو تعبیر دارند یعنی وقتی پیامبر مبعوث به رسالت شد، کسانی که ایمان نمیآوردند، دو گونه صحبت میکردند، یکی اینکه ﴿فَلَمَّا جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ﴾[6] یعنی وقتی پیامبر (ص) به آنها میفرمود ایمان بیاورید و آیات قرآن را برای آنها بیان میکرد، میگفتند ما اینها را بلدیم و در تورات دیدیم، به همان مقدار که در تورات آمده برای ما کافی است. یک دسته هم به پیامبر(ص) میگفتند ما حرف شما را نمیفهمیم ﴿مَا نَفْقَهُ كَثِيرًا مِّمَّا تَقُولُ﴾[7] شما خیلی حرف میزنید و ما بیشتر حرفهای شما را متوجه نمیشویم.
پس مخالفان پیامبر (ص) دو گروه بودند یک دسته میگفتند خودمان عالم هستیم و نیازی به شما نداریم و یک دسته هم به پیامبر (ص) میگفتند حرفهای شما را نمیفهمیم و متوجه نمیشویم.
در روایات هم شبیه به این آیه آمده است. شخصی نزد امیرالمؤمنین (ع) آمد و گفت چرا من نمیتوانم نماز شب بخوانم؟ آقا امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: أنت رجل قد قيّدتك ذنوبك.[8] گناهانی که انجام میدهی تو را مقید کرده و نمیگذارد نماز شب بخوانی. خدا به همه توفیق داده ولی گناهان باعث سلب توفیق میشود.
آنچه از این آیه استفاده میشود این است که انسان اختیار دارد و اینطور نیست که انسان مجبور باشد باید کمک کنیم تا توفیق برای ما پیدا شود، در صورتی که کمتر گناه کنیم، توفیق عبادت و نماز شب برای ما حاصل میشود.