97/08/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر سوره بقره/ آیه 78
﴿وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلاَّ أَمانِيَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ﴾[1]
صحبت درباره یهود و پیروان یهود و علمای آنها مباحثی بود که درآیات گذشته موردبحث واقع شد که علمای یهود کسانی هستند که علائم و صفات پیامبر را در تورات دیدهاند و میدانند اما کتمان و مخفی میکنند و برای مردم بیان نمیکنند که این علائم در تورات وجود دارد و این پیامبر، پیامبر آخرالزمان است.
بااینوجود در میان یهود کسانی هستند که عالم نیستند و از علمای یهود پیروی میکنند و هرچه علمای آنها برایشان بیان میکنند، قبول میکنند. ﴿وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ﴾ یک دسته از یهود علما هستند که حقایق را میدانستند و کتمان میکردند و یک دسته از یهود عوام و بیسواد هستند و حتی خواندن و نوشتن را هم نمیدانند. اینها تورات را نمیفهمند فقط تصورات و خیالاتی دارند که فکر میکنند تورات هم همین است و آن تخیلات را بهعنوان تورات میپندارند، علمای یهود هم آنها را در همان جهل نگه میدارند که آگاه نشوند و حقایق را نفهمند وگرنه علمای خودشان را رها میکنند و سراغ پیامبر میآیند. برای اینکه ریاست و مقام آنها در میان قوم یهود از بین نرود، واقعیات را نمیگویند و عوام هم که تورات را نمیفهمند از علما پیروی میکنند درنتیجه به پیامبر ایمان نمیآورند.
﴿وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ﴾ اینها کسانی هستند که با ظن و گمان پیش میروند و کارهایشان از روی علم و تحقیق نیست. باگمان اعتقاداتشان را بنانهادهاند.
بحث روایی:در ذیل این آیه شریفه روایتی واردشده که مردی به امام صادق (ع) عرض کرد: بااینکه عوام یهود اطلاعی از کتاب آسمانی خود جز از طریق عالمانشان نداشتند، چگونه خداوند آنها را به خاطر تقلید از علما و پذیرش آنان مذمت میکند؟ حقایق از اینها کتمان شده و نمیدانند. امام صادق (ع) در جواب میفرمایند: این عوام یهود با عوام ما از یکجهت مثل هم هستند و از یکجهت فرق دارند. جهت تشابه این است که عوام یهود هم مثل عوام ما از علما پیروی میکنند اما فرق در این است که مردم یهود علمای خودشان را شناختهاند که اهل دروغ و رشوه و خیانت هستند و انسانهای صالحی نیستند ولی بااینوجود بازهم از آنها پیروی میکنند. این پیروی کردن مذمت دارد. شما وقتی ببینی که عالمی خلافکار است، نمیتوانی از او پیروی کنی. الآن در مرجع تقلید عدالت شرط است یعنی اگر کوچکترین خلاف شرعی را از او ببینید، نمیتوانید از او تقلید کنید. پس اینکه قرآن عوام یهود را مذمت میکند به خاطر پیروی از علمای خلافکار است. درنتیجه اگر عوام ما هم از علمای خودشان خلاف ببینند و درعینحال از آنها پیروی کنند مانند آنها هستند و مورد مذمت قرار میگیرند.
این آیه شریفه دارای نکاتی است که باید موردتوجه قرار دهیم:
نکته اول: امّی و بیسواد بودن در انسان یک نقص است. اینکه در این آیه میخوانیم ﴿وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلاَّ أَمانِيَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ﴾ حمله به افراد بیسواد است یعنی افراد بیسواد در خیالات و افکار باطل زندگی میکنند و حقایق را نمیفهمند. لذا با توجه به این آیه میتوان اعلام کرد که اسلام به فراگیری علم دستور داده و مطلوب اسلام این است که انسانها خودشان مسائل را با دقت بفهمند نه اینکه از دیگران تلقی و پیروی کنند جز در مواردی که نمیدانند ولی اصل این است که انسان خودش تا جایی که میتواند علم بیاموزد.
نکته دوم: بیسوادی و نادانی ریشه تخیلات باطل است یعنی تمام مشکلات ما از نادانی و جهل است. وقتی ما چیزی را نمیدانیم و در مورد آن حرف میزنیم، به خاطر اینکه بدون دلیل حرف میزنیم، مشکل ایجاد میکند. وقتی انسان میخواهد حرف بزند باید جوانب و خصوصیات آن را بررسی و موردتوجه قرار دهد ولی اگر بدون علم و از روی جهل و نادانی حرف بزند دچار مشکل میشود. حرف زدن باید با منطق و استدلال قوی همراه باشد تا مورد مذمت این آیه قرار نگیرید. ﴿وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ﴾ حرفهایی که از روی تخیلات باطل و تحلیلهای ظنی انجام میشود حرفهای منطقی و قابلعرضه نیست.
گاهی از انسان سؤالی پرسیده میشود که انسان از جواب آن اطلاع ندارد، در اینجا نباید پاسخ دهد و باید بگوید نمیدانم. مسئلهای که مطرح میشود و انسان حضور ذهن ندارد نباید پاسخی دهد که یقین ندارد، این صحیح نیست و مذمت این آیه شامل چنین مواردی میشود. اینیک درس و برنامه برای انسانهای عاقل و مدیر و مدبر و فهمیده است. کسی که میخواهد جامعهای را اداره کند باید این روش را در پیش بگیرد.
نکته سوم: در چند آیه قبل که فرمود: ﴿أَفَتَطْمَعُونَ أَن يُؤْمِنُواْ لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ﴾[2] طمع نداشته باشید که اینها ایمان بیاورند، نهتنها علمای یهود که حقایق را میدانند و کتمان میکنند و بهقولمعروف انسان خواب را میتوان بیدار کرد ولی کسی که خودش را به خوابزده نمیتوان بیدار کرد، اینها بیدار نمیشوند. آیه موردبحث یعنی ﴿وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلاَّ أَمانِيَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ﴾ عطف به این آیه است یعنی به عوامی که کورکورانه از علمای خود پیروی میکنند نیز طمع نداشته باشید که ایمان بیاورند. چون از علمای فاسد خودشان پیروی میکنند. چنانچه در بعضی از اهل تسنن هم مشاهده میشود که میگویند از سلطان باید پیروی کرد حتی اگر ظالم باشد. لذا این نکته از آیه استفاده میشود که بیسوادی یهود سبب میشود که در آنها طمع ایمان آوردن نکنید.
نکته چهارم: گاهی بهجای قرآن و فهمیدن قرآن، خیالات واهی و باطل جایگزین میشود. بجای اینکه تفسیر قرآن را بدانیم و قرآن را بفهمیم با تفسیر به رأی و خیالات سرخودمان را گرم میکنیم. چنانچه در این آیه علمای یهود را اینچنین معرفی میکند که با خیالات خود آیات تورات را تفسیر میکردند، حساب میکردند که مردم چه چیزهایی را دوست دارند، سپس به خاطر اینکه از اطراف آنها پراکنده نشوند، میگفتند که این در تورات آمده است.
وظیفه انسانها این است که آیات الهی را دقیق بفهمند و عمل کنند. تمام مشکلات از همین شروع شد که آیات تورات را مطابق میل خودشان تحریف کردند و به مردم تلقین کردند. این فساد علماست، وقتی عالم فاسد میشود، دست به تحریف آیات الهی میزند و طبق نظر خودش پیاده میکند و به مردم وعده و وعیدهای دروغ میدهد. لذا یکی از نکاتی که از این آیه فهمیده میشود این است که مشکل یهود این بود که تورات را نمیفهمیدند و یک خیالاتی درباره تورات داشتند و آدمهایی بودند که باگمان زندگی میکردند. اگر ما هم در مورد قرآن همین کار را بکنیم و با ظن و گمان و خیال و توهم قرآن را بخوانیم و معنا کنیم، مصداق همین آیه میشویم و مورد مذمت قرآن قرار میگیریم.
پس این آیه درس بزرگی است و ما باید خیلی در حرف زدن و اعمال و رفتارمان خیلی دقیق و حسابشده قدم برداریم که مبادا حرف خلاف یا بدون مدرکی گفته شود. در حقیقت استفاده میشود که فهم دقیقِ عالیِ منطقی از قرآن بر همگان لازم است و همه باید قرآن را بفهمیم و به مضامین عالی قرآن دست پیدا کنیم.
نکته پنجم: در تفسیر قرآن از ظن و گمان استفاده نکنید ﴿وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ﴾ آنها با ظن خودشان زندگی میکردند و با علم پیش نمیرفتند، شما باید سعی کنید از آیات مبیّنات قرآن استفاده کنید، آیاتی که صد درصد است و محکم است را بگیرید و آیاتی که یقینی نیست باید بهیقین برسید. ممکن است شما اینطور از این آیات برداشت کرده باشید ولی اشخاص دیگر چیز دیگری فهمیده باشند.
نکته ششم: انسان تا توهمات باطل و خیالات فاسد در ذهنش وجود دارد، حقایق در قلبش وارد نمیشود. باید ابتدا ذهن را از توهمات و خیالات باطل خالی کرد، اول تخلیه و بعد تحلیه، تخلیه یعنی ذهن را از اوهام و خیالات و خرافات و انحرافات پاککنیم بعد نوبت به تحلیه میرسد که به این معناست که اعتقادات صحیح در ذهن و قلب شما وارد شود. تا زمانی که ذهن او میگوید دروغ است و اینها دنبال مقام و پول هستند، هرچه حقایق برای او بیان شود، مسخره میکند چون قلبش پر از انحراف و توهمات است. اول باید تخلیه شود و تخیلات و توهماتش از بین برود تا حقایق در ذهنش بیاید.
این آیه در عین کوچک بودن اما معانی بسیار بلند و عالی دارد که میتواند راهنمای ما در جامعه قرار گیرد و انسانها را بهوسیله همین آیه میتوانید بشناسید. انسانهایی که با ظن و گمان و احتمال قدم برمیدارند و انسانهایی که همیشه با استحکام کامل و دلیلهای متقن و حرفهای قوی و منطقی صحبت میکنند.