97/08/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر آیه 75 سوره بقره
﴿أَفَتَطْمَعُونَ أَن يُؤْمِنُواْ لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ﴾[1]
خلاصه مباحث گذشته: صحبت در تفسیر آیه 75 سوره مبارکه بقره است. در آیه قبل اشاره شد به اینکه یهودیان قلبهایشان سخت شده است ﴿ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم﴾[2] و امیدی به آنها نیست.
در این آیه خداوند متعال میفرماید مؤمنین امیدی به یهودیان سنگ دل نداشته باشند. ﴿أَفَتَطْمَعُونَ أَن يُؤْمِنُواْ لَكُمْ﴾ یعنی آیا شما (پیامبر) و مؤمنین انتظار دارید که به شما ایمان بیاورند؟ نه اینها ایمان نمیآورند. انسانهایی که سنگ دل و قسیّ القلب شدند، گناهان زیادی را مرتکب میشوند و دیگر ایمان نمیآورند هرچند علم و معرفت داشته باشند این یهودیها از آن قبیل هستند ﴿أَفَتَطْمَعُونَ﴾ یعنی انتظار دارید طمع دارید که ﴿أَن يُؤْمِنُواْ لَكُمْ ﴾ اینها به شما ایمان بیاورند ﴿وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْهُمْ﴾ اینها (یهود) انسانهایی هستند که دستهای از اینها ﴿يَسْمَعُونَ كَلاَمَ اللّهِ﴾ کلام خدا را شنیدند یعنی حتی در کنار حضرت موسی به کوه طور رفتند و صدای خدا را شنیدند ﴿وَكَلَّمَ اللّهُ مُوسَى تَكْلِيمًا﴾[3] خدا با حضرت موسی صحبت کرد و آنها هم شنیدند و یقین هم پیدا کردند ﴿يَسْمَعُونَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ ﴾ اینها کلام خدا را تحریف کردند، سخن خدا را که یقین داشتند و با گوش خود آن را شنیدند ﴿مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ ﴾ کاملاً فهمیده بودند، همهچیز را میدانستند، حقایق را فهمیده بودند اما درعینحال تحریف کردند ﴿وَهُمْ يَعْلَمُونَ﴾ کاملاً میدانند در مثل است میگویند آدمی که خواب است میشود بیدارش کرد اما آدمی که خودش را به خواب زده دیگر نمیشود بیدارش کرد، چون خودش را به خواب زده است. این یهودیها اینطور هستند؛ یعنی حقایق را میدانند اما باوجوداینکه حقایق را میدانند بااینوجود تحریف میکنند و مسائل را به نفع خودشان تمام میکنند چه در امور سیاسی و چه در امور دینی درهرصورت منافع شخصی خودشان را محاسبه میکنند و با حقیقت و واقعیتها کاری ندارند.
این آیه شریفه داری نکاتی است که شایسته است موردتوجه قرار گیرد:نکته اوّل: وقتی شما با مردم مواجه میشوید، فکر نکنید که مردم همیشه به دنبال حق هستند که ما حق را برای آنها بیان کنیم و آنها تسلیم شوند و حق را بپذیرند. معلوم نیست که اکثریت مردم اینطور باشند، عدّهای به دنبال منافع خودشان هستند. میدانند که این کار حق نیست ولی انجام میدهند. باید توجه داشته که در برخورد با مردم، بیان حق لازم است، اما فکر نکنید که مردم حق را میپذیرند هرچند عالم و عارف باشند ولی حق را نمیپذیرند؛ چون به دنبال منافع خودشان هستند و میگویند ما میخواهیم زندگی کنیم.
شما الآن ملاحظه میکنید اکثر کشورها دنبال منافع خودشان هستند میگویند هر چه منافع ما اقتضا کرد، انجام میدهیم. به خاطر منافع خودشان هر جرم و جنایتی را انجام میدهند؛ عربستان سعودی اینهمه جنایت میکند اما درعینحال با صراحت از او حمایت میکنند، چرا؟ چون برای آنها منافع دارد. افراد کمی به دنبال حق و حقیقت هستند. لذا خداوند به پیامبر (ص) و مؤمنین میفرماید اینطور نیست که وقتی شما حق را بیان کنید و آنها بپذیرند، ممکن است یک عده کمی حق را بپذیرند؛ اما اکثریت نمیپذیرند چرا؟ چون اگر حق را بپذیرند باید تسلیم پیامبر (ص) میشدند و در این صورت تمام منافع آنها از بین میرود، جایگاه و ثروتی که علمای یهود داشتند، در صورت ایمان به پیامبر (ص) از بین میرفت، به همین خاطر حق را نمیپذیرند و تورات را تحریف میکنند به صورتی که علائمی که در مورد پیامبر (ص) است با ایشان تطبیق نکند.
پس فکر نکنید که جامعه همیشه دنبال حق و حقیقت است، افراد کمی به دنبال حقیقت هستند بلکه اکثریت به دنبال منافع خود هستند.نکته دوم: دانشمندان در انحراف جامعه نقش مهمی دارند، اگر دانشمندان و علما خلاف مسیر حرکت کنند، دیگر امیدی نیست خطرناکترین چیز برای جامعه این است که علما خلاف مسیر حرکت کنند توجه داشته باشید که علمای منحرف جامعه را منحرف میکنند و این جامعه دیگر به دنبال حق و حقیقت نمیروند. مردم عوام اگر مرتکب خلافی شوند، به خاطر این است که نمیفهمند و نمیدانند ولی علما اگر خلافی مرتکب شوند، با علم به باطل بودن و خلاف بودن آن، مرتکب میشوند. علما اگر صالح باشند بهترین افراد و اگر فاسد باشند، بدترین افراد هستند.
خداوند متعال در این آیه کمال انصاف را بهکاربرده است؛ همیشه نگویید همه ظالم یا همه بد هستند بلکه بگویید عدهای یا یک دسته و یک گروه در جامعه اینگونه هستند، همانطور که خداوند در این آیه میفرماید: ﴿وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ﴾ یعنی یک دسته یک گروه ﴿فَرِيقٌ مِّنْهُمْ﴾ همیشه انسانهای صالحی هستند که حقیقت را میپذیرند. توجه داشته باشیم در برخوردها و انتقادهایمان همه را به یک صورت نبینیم. عمده مشکل ما با علمای منحرف است چراکه امید است عوام با مقداری صحبت و همنشینی با انسانهای صالح اصلاح شوند. چون عوام لجبازی علمای منحرف را ندارند.
نکته سوم: فهمیدن حق خیلی مهم است و وظیفه انبیاء و اولیاء و روحانیت این است که حق را به مردم بگویند اما اینکه عمل کنند یا عمل نکنند مرحله بعد است؛ پس وظیفه ما این است که حق را بیان کنیم و برای مردم روشن کنیم ولی وظیفه نداریم دنبال کنیم که مردم عمل میکنند یا نه.
نکته چهارم:این است که ما یک جاهل قاصر و یک جاهل مقصر و یک عالم محرِّف داریم؛ یعنی شخصی جاهل قاصر است و زمینه علم برایش فراهم نبوده است، چنین افرادی تقصیر ندارند یک عده از مردم جاهل قاصر هستند و یک عده هم جاهل مقصر هستند چون میتوانستند یاد بگیرند ولی به دنبال آن نرفتهاند، این گروه تقصیردارند.
اما مرحله سوم عالم محرِّف است؛ یعنی کسی که میداند و با علم به حقایق، آنها را تحریف میکند، اینجا دیگر ربطی به جاهل قاصر و مقصر ندارد، فقط به خاطر منافع خودش حقایق را تحریف میکند. علمای یهود به خاطر منافع خودشان تورات را تحریف کردند، نه جاهل قاصر بودند و نه جاهل مقصر بلکه عالم محرّف هستند. بدترین افراد جامعه همین افراد هستند. خداوند متعال توفیق دهد که از عالمان محرِّف نباشیم که درجایی سکوت کنیم که این سکوت باعث شود مردم حقیقت را مردم نفهمند یا حقیقت وارونه جلوه داده شود. همه اینها مصداق این آیه شریفه است ﴿يُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ﴾ حقایق را فهمیدید ولی بیان نکردید و مسائل انحرافی را تأیید کردید.