1400/10/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر قرآن کریم /تفسیر سوره بقره /آیه 151
﴿کَما أَرْسَلْنا فيکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ يَتْلُوا عَلَيْکُمْ آياتِنا وَ يُزَکِّيکُمْ وَ يُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ يُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[1]
صحبت در تفسیر آیه صد و پنجاه و یکم سوره بقره است. در این آیه نعمت خداوند ذکر میشود که خداوند متعال نعمتهایی را به شما ارزانی داشته است. یکی از نعمتهای پروردگار که در آیه قبل مطرح شد، قبله از بیت المقدس به کعبه تغییر پیدا کرد. نعمت دیگر خداوند این است که پیامبری را برای شما فرستاد که از خود شماست، از نژاد و قومیت خودتان است. در آیات متعدد قرآن این نکته بیان شده است.
مقبولیت در کنار مشروعیت:
یکی از مسائل مهمی که در آرامش و آسایش جامعه نقش دارد، مسئله مقبولیت و مشروعیت است؛ یعنی اگر حاکم مشروع باشد و از طرف خداوند مورد تأیید باشد و هم مقبول جامعه باشد، چنین حاکمی میتواند امنیت و رفاه و سعادت جامعه را به وجود بیاورد. اما اگر مشروعیت داشته باشد ولی مقبولیت نداشته باشد، برای جامعه مشکل است، هرچه بگوید، مردم قبول نمیکنند، اگر مقبولیت نداشته باشد، حکومتش استبدادی شده و مشکلاتی در جامعه به وجود میآید. لذا هم باید مقبولیت باشد و هم مشروعیت، و هر کدام از این دو که نباشد مشکل به وجود میآید اگر مشروعیت نداشته باشد، مشکل خدایی دارد و مردم باز آسایش و آرامش فکری ندارند. ولی اگر هم مشروعیت داشت و هم مقبولیت، میتواند جامعه را به آسایش و آرامش و سعادت و رفاه برساند.
پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) که به رسالت مبعوث شد، خصوصیاتی داشت که باعث شد مقبولیت هم داشته باشد، مشروعیت را از ناحیه خداوند داشت و مقبولیت هم در میان جامعه به دست آورده بود. لذا خداوند متعال شخصی را به رسالت مبعوث کرد که امین مردم بود و در همان سرزمین متولد شده بود و همانجا بزرگ شده و در میان مردم زندگی کرده و صادق، امین و مورد اعتماد مردم بود. برای اینکه مقبولیت در کنار مشروعیت تأثیرگذار است. لذا خداوند در آیات متعدد قرآن به این نکته اشاره میکند: ﴿کَما أَرْسَلْنا فيکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ﴾ از میان خودتان، «فیکُم» و «مِنکُم» در میان شما و از خودتان رسولی فرستادیم.
هدف آفرینش:
هدف آفرینش این دو نکته است: ﴿يَتْلُوا عَلَيْکُمْ آياتِنا وَ يُزَکِّيکُمْ وَ يُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ تزکیه و تعلیم. تمام اهدافی که شما بزرگان دارید، درس میخوانید و تحقیق میکنید، برای تعلیم و تزکیه است. انبیاء هم برای تعلیم و تزکیه آمدند، این دو، هدف و نتیجه هستند؛ یعنی هدف، تزکیه انسانها است و وسیله تزکیه هم تعلیم است. باید علوم را یاد بگیرند و بعد از آن تزکیه صورت گیرد.
ما پیامبری را برای شما فرستادیم که از خود شما و از نژاد شما است، برای اینکه تعلیم و تزکیه را در میان شما انجام دهد که روح شما و افکار و اخلاق و رفتار شما پاک شود و هم اینکه عالم شوید و بفهمید. اسلام با جهل و فساد مبارزه میکند، بدون علم و توجه، عقاید شما قوی نیست، عقاید باید با برهان محکم و مستحکم همراه باشد. پس هدف انبیا تزکیه و تعلیم است منتهی در بعضی از آیات قرآن تزکیه مقدم است و در بعضی مؤخر است. البته هیچ فرقی ندارد و این دو با هم هستند؛ یعنی تعلیم مقدمه و تزکیه ذی المقدمه است. برای رسیدن به تزکیه نفس و تهذیب، باید تعلیماتی داشت و این تعلیمات مقدمه برای تزکیه هستند. از نظر سیر طبیعی اول تعلیم و بعد از آن تزکیه قرار دارد ولی از نظر اهمیت اول تزکیه از اهمیت برخوردار است و بعد تعلیم. علم اهمیت دارد ولی هدف غایی تزکیه است، اینکه درس میخوانیم برای این است که تزکیه شویم، خود را اصلاح کرده و مردم را نیز تزکیه نماییم و متخلق به اخلاق الهی شویم، پس تعلیم مقدمه تزکیه است.
گاهی در ماه مبارک رمضان شروع به خواندن قرآن به صورت سریع میکنید، به این روش قرائت قرآن میگویند اما تلاوت قرآن آن است که آیات قرآن را با تدبّر و تأمّل و دقت بخوانید. پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) قرآن را تلاوت میکردند؛ یعنی برای مردم هم قرائت میکردند و هم توضیح داده و بیان میکردند ﴿يَتْلُوا عَلَيْکُمْ آياتِنا﴾ این آیات خدا را برای مردم بیان میکرد.
وَ يُزَکِّيکُمْ وَ يُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ برای دین اسلام دو مرحله تزکیه وجود دارد، تزکیه ابتدایی و تزکیه انتهایی. تزکیه ابتدایی این است که شما به خداوند واحد اعتقاد پیدا کنید. اینکه اعتقاد پیدا کنید که خدایی هست و واحد و قادر است و صفات دیگر او را بدانید، تزکیه ابتدایی است؛ یعنی شما از کفر پاک میشوید. بعد از تزکیه ابتدایی مسأله تعلیم مهم است که خداوند آیات خود را بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل کرد که پیامبر(صلی الله علیه و آله) به شما تعلیم دهد. در ابتدا خدا را برای شما ثابت میکند و بعد شروع به تعلیم میکند، آیات قرآن را تلاوت میکند و حقایق اسلام را بیان میکند و احکام و معارف را از ابعاد مختلف اجتماعی، سیاسی، تعبّدیات و غیر تعبّدیات بیان میکند. پس وظیفه پیامبر(صلی الله علیه و آله) این است که در ابتدا تزکیه ابتدایی را انجام میدهد شما مسلمان و معتقد به خداوند میشوید و بعد نوبت به تعلیم کتاب و حکمت میرسد.
معنای حکمت:
معنای حکمت این است که این قوانین همه دراری پشتوانه علمی است. هر دستوری که خداوند داده، دارای برهان و دلیل عقلی و الهی است. هم وحی از ناحیه خداوند است و هم مطابق با عقل و فطرت انسان است.
حضرت ابراهیم(علیه السلام) کعبه را بنا کرد و بعد از آن دعا کرد ﴿وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾[2] در این آیه کعبه توسط حضرت ابراهیم و اسماعیل(علیهما السلام) بنا شده و بعد از آن دست به دعا بر میدارند که این کار از آنها پذیرفته شود و در ادامه دعا میکنند که ﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ﴾[3] خدایا ما را مسلمان قرار ده ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ﴾[4] و نسل ما را هم مسلمان قرار ده. وقتی پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) به رسالت مبعوث شدند، فرمودند: دعای حضرت ابراهیم(علیه السلام) مستجاب شد؛ یعنی همین رسالت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و مسلمان شدن مردم و اینکه کعبه قبله مسلمانان قرار بگیرد و مورد توجه آنان باشد.
حضرت ابراهیم(علیه السلام) دعا میکند که ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ﴾[5] خدایا رسولی از خودشان برای خودشان مبعوث کن تا آیات خدا را برای آنها تلاوت کند و کتاب و حکمت را به آنها تعلیم دهد و آنها را تزکیه کند. در اینجا تعلیم بر تزکیه مقدم است.
پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) که به رسالت مبعوث شد، فرمودند که دعای حضرت ابراهیم(علیه السلام) مستجاب شد.[6] «کما» در این آیه یعنی همانطور که بیت الله الحرام را قبله قرار دادیم، پیامبری را از بین خودتان برای شما انتخاب کردیم. خداوند این مسأله را در قرآن مکرر بیان کرده ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾[7] این خیلی مهم است که رسول از میان خود مردم انتخاب شود، هم مشروعیت دارد و هم مقبولیت. ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ﴾[8] همه این آیات برای این است که هر حاکمی که میخواهد حکومت کند باید در جامعه مقبولیت داشته باشد وگرنه مردم نافرمانی میکنند و آرامش جامعه به هم میخورد، لذا تأکید شده که هم زبان شما باشد و از میان شما باشد و معروف به صداقت و امانت باشد و پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) از تمام این جهات مورد قبول مردم بود لذا در مدت کوتاهی مورد قبول همه قرار گرفت و همه ایمان آوردند وقتی دیدند که گفتار و عمل ایشان درست است و با اخلاق و محبت با مردم برخورد میکرد.
یکی از اشکالاتی که در اینجا بیان شده این است که آیا ما به پیامبر نیاز داریم یا نه؟ زیرا خداوند عقل را به انسان داده و انسان را راهنمایی میکند و خوب و بد را تشخیص میدهد و کارهای خوب را انجام میدهد و کارهای بد را ترک میکند.
در آیه مورد بحث میفرماید: ﴿وَ يُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ یعنی شما به هیچ عنوان به آن نمیرسیدید و نمیفهمیدید. انسان با عقل خود کلیات را درک میکند اما جزئیات را درک نمیکند. به عنوان مثال: خدا هست؛ این را عقل درک میکند و ممکن است عدهای بدون پیامبر به این نتیجه برسند که خدا وجود دارد و دارای صفاتی است یا اینکه باید رسولی از طرف خداوند وجود داشته باشد اما جزئیاتی که برای احکام شرعی وجود دارد مثل نوع ارتباط با خداوند و لزوم یا عدم لزوم نماز و روزه و ... عقل به این مسائل راه نمییابد. لذا اشتباه افرادی که میگویند به پیامبر نیاز نداریم این است که فکر میکنند عقل همه چیز را میفهمد در حالیکه کلیات را عقل میفهمد اما درباره جزئیات باید رسولی باشد تا از ناحیه خداوند احکام را به مردم بیاموزد و برای آنها بیان کند. لذا قرآن علاوه بر بیان کلیات، جزئیات را هم بیان میکند. هم ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾[9] را بیان میکند و هم ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلي غَسَقِ اللَّيْلِ﴾[10] و ﴿كُتِبَ عَلَيكُمُ الصِّيامُ﴾[11] ﴿لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ﴾[12] تمام این احکام شرعی را خداوند در قرآن بیان میکند. حال آیا عقل اینها را متوجه میشود؟ آیا عقل با این احکام موافق است یا مخالف؟ اصلا عقل نمیتواند درک کند که آیا نماز و ارتباط با خداوند لازم است یا نه؟ البته اگر عقل به صورت صد درصد با حکمی مخالف بود ما هم آن حکم را قبول نداریم اما اگر موافق یا مخالف نبود، چون خداوند در قرآن بیان کرده و مخالف عقل هم نیست باید آن را انجام دهیم. لذا سرّ لزوم ارسال رسل و بیان احکام برای مردم این است که عقل فقط در کلیات حکم میکند و نمیتواند در جزئیات حکم کند ولی شارع مقدس جزئیات را برای ما بیان میکند.