99/12/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/وضع /استعمال لفظ در اکثر از معنا
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث اصول فقه درباره استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد بود.
محقق نراقی نکاتی را بیان میفرماید:
نکته اول: استعمال لفظ در اکثر از معنا در جایی است که جمع دو معنا ممکن باشد وگرنه جایز نیست. گاهی میتوان دو معنا را با هم اراده کرد مثل «القرء من صفات النساء» ممکن است از قرء، طهر اراده شود، یا حیض اراده شود یا هر دو اراده شود. گاهی استعمال لفظ در اکثر از معنا امکان ندارد زیرا دو معنا با هم جمع نمیشوند؛ مثلا از معانی «صیغه امر» وجوب است، معنای دیگر آن «تهدید» است. معنای تهدید آن است که حق نداری این کار را انجام دهی. اگر صیغه امر در معنای وجوب استعمل شد، امکان ندارد در معنای تهدید نیز همزمان استعمال شود، همچنین اگر در معنای تهدید استعمال شد امکان ندارد در معنای امر استعمال شده باشد.
به نظر ما این فرمایش درستی است.
نکته دوم: لفظ مشترک برای معانی مختلف وضع شده است و «لابشرط» است؛ یعنی «لا بشرط الاجتماع» و «لا بشرط الانفراد» هم میتواند یک معنا اراده شود و هم میتوند با معنای دیگر جمع شود. لفظ «قرء» برای ماهیت مطلقه است که گاهی منفرد است و گاهی مجتمع. این قرائن است که برای ما توضیح میدهد که برای یک معنا استعمال شده یا دو معنا. «عین جاریه» قرینه دارد که یک معنا اراده شده و اگر بخواهد چند معنا اراده شود هم قرینه میخواهد.
اگر در جایی مولا قرینهای بیان نکرده که مرادش چیست و فقط گفته «جئنی بعین» دو احتمال وجود دارد: مراد مجموع باشد؛ یعنی باید همه عینها آورده شود. مراد یک معنا است «علی سبیل البدلیة»؛ باید یک عین آورد و هر کدام آورده شود درست است. به نظر میآید که بدون قرینه احتمال دوم مراد باشد. بدون قرینه اقراء به جهل است.
«وأمّا مع فقد القرينة فيكون مجملا ، ويجب التوقّف ؛ لأنّ اللفظ لمّا كان موضوعا لما هو بمنزلة الماهيّة المطلقة المتحقّقة في ضمن واحد لا بعينه والمجموع ، ونسبته إليهما على السواء ، فالحمل على أحدهما بدون قرينة ترجيح بلا مرجّح ، كما أنّ الحمل على أحد الأفراد المعيّنة أيضا بدون القرينة كذلك.
نعم ، يمكن أن يقال : إذا وقع المشترك في كلام الشارع ، ولم يقم قرينة على أنّ المراد ما هو ، فيمكن الحمل على المجموع ، أو أحد الأفراد على سبيل التخيير ، وإلاّ يلزم الإغراء بالجهل ، والتكليف بما لا يعلم ، وهو غير لائق بمقنّن القوانين ، فتأمّل».[1]
دلیل جواز استعمال لفظ در اکثر از معنا در تثنیه و جمع
تثنیه و جمع در قوّه تکرار است؛ پس اگر قرینهای وجود داشته باشد، میتوان در دو معنا یا بیشتر استعمال کرد.
«وأمّا إذا كان جمعا أو تثنية واستعمل في أكثر من معنى ، فيكون حقيقة أيضا ؛ لأنّ الجمع والتثنية في قوّة تكرير المفرد بالعطف ، والاتّفاق في اللفظ دون المعنى ؛ فإنّ قولنا : « زيدون » في قوّة المفردات المتعاطفة المتّفقة في اللفظ ، المختلفة في المعنى ؛ لكون حقائق الآحاد مختلفة ، وحينئذ إذا قلنا : « أعين » يكون في قوّة المفردات المتعاطفة ، فكما يمكن حمل كلّ عين على معناه ، فكذلك ما في قوّته».[2]
اشکال: تثنیه و جمع، در قوه تکرار مفرد است نه معانی مختلف تا بتواند استعمال لفظ در اکثر از معنا باشد.
قول ششم
از نظر لغت جایز نیست اما از نظر عقلی اشکال ندارد که لفظی در اکثر از معنا استعمال شود، خواه مفرد باشد یا تثنیه یا جمع و خواه حقیقی باشد یا مجزی.[3] [4]
یک لفظ گاهی یک معنای حقیقی دارد و چند معنای مجازی مثل اسد که معنای حقیقی آن، حیوان مفترس است و معانی مجازی آن مانند فرد شجاع یا فردی که دهانش بوی بد میدهد. اگر بخواهیم آن را در دو معنای مجازی استعمال کنیم درست نیست. همچنین اگر دو معنای حقیقی هم داشه باشد نمیتوان در آن دو معنای حقیقی یا مجازی استعمال کرد مثل مثلا «عین» دو معنای حقیقی «ذهب» و «فضه» دارد و آن را در «مس» و «سرب» استعمال کنیم.
اشکالات
اشکال اول: دلیلی بر این مدعا ندارند. دلیل عقلی که نیست؛ زیرا خود شما وقوع عقلی را جایز دانستید پس دلیل شما باید از لغت باشد، در کجای کتب لغت دارد که یک لفظ باید در یک معنا استعمال شود و نمیتواند در دو معنا استعمال شود درحالیکه در اشعار اعراب این استعمال زیاد اتفاق افتاده است. اگر ذوق عرفی آن را بپذیرد، هیچ مشکلی نیست.
اشکال دوم: برفرض که لغت نیز چنین حرفی داشته باشد، دلیلی بر پیروی از لغت در این مورد نداریم. واضع و لغوی در حکم شارع نیستند که اطاعتشان واجب باشد، هرچند که واضع هم نگفته است که برای مفرد وضع میکند. وقتی ذوق عرفی مشابهت و علاقه آن را میپسندد جایز است همانگونه که استعمالات جدیدی در جامعه شکل میگیرد که در کتب لغت وجود ندارد اما جامعه آن را میپذیرد.