1400/03/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/وضع /مشتق
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث اصول درباره مشتق بود و اینکه محل نزاع در این بحث کجا است و فرمایش برخی از بزرگان را نقل کردیم.
مشتق در اصطلاح اصول
مرحوم آخوند خراسانی میفرماید: مراد از مشتق در اصول، مطلق مشتق نیست بلکه مراد از مشتق در اصول آن مشتقاتی است که بر ذوات حمل میشوند؛ مثل ضارب، مضروب، مفتاح، مسجد و ... و دارای صفتی هم هستند که آن صفت از ذات قابل جدا شدن باشد؛ یعنی گاهی همراه با ذات است و گاهی جدا میشود؛ مثلا ضارب ذاتی دارد که همراه با ضرب است که صفت ضرب گاهی با این ذات است و گاهی جدا میشود. قائم گاهی همراه با شخص است و گاهی با او نیست.
برخی از جوامد هستند که این خصوصیت را دارند؛ مثل زوج که حمل بر ذات میشود و دارای صفتی است که گاهی از ذات جدا میشود و زوجیت از بین میرود. هرچند که زوج از نظر نحوی و صرفی، جامد است اما در مشتق اصولی داخل میشود.
صفت ممکن است در امور اعتباری، انتزاعی یا عرض هم باشد مانند سواد و بیاض. اسود به چیزی گفته میشود که سیاه است؛ یعنی ذاتی است که سیاهی دارد که ممکن است سیاهی را از دست بدهد. ملکیت امری اعتباری است، فوقیت امری انتزاعی است که همه اینها داخل در محل نزاع مشتق هستند.[1]
آیتالله العظمی شاهرودی نیز همین مطلب را میفرماید: «المشتقّ عبارة عن عنوان يتولّد من اتّصاف ذات بعرض، سواء كان من الأعراض النسبيّة أم غيرها».[2]
برخی همین مطلب را با عبارات دیگری بیان کردهاند: اگر چیزی نفس الذات یا مقوم ذات باشد که قابل انفکاک از ذات نباشد بحث مشتق در آن جریان ندارد؛ مثل الانسان حیوان؛ حیوانیت از انسان جدا نمیشود. بحث ما در جایی است که صفت قابل زوال وجود داشته باشد. همچنین ممکن است صفتی عرضی باشد که هیچگاه از ذات جدا نمیشود، دراینصورت هم بحث مشتق در آن جاری نمیشود مثل حب ذات؛ حب امری عرضی است اما حب ذات هیچگاه از انسان جدا نمیشود. پس محل بحث در جایی است که صفت عارض بر ذات قابل زوال باشد مانند ذیالعیال، مسجد، مفتاح و ... .[3]
محقق ایروانی (رحمهالله) نیز همین مطلب را با عبارات دیگری بیان میکند: اعلام شخصیه مثل زید، بکر و ... از محل بحث، خارج هستند؛ زیرا آن صفتی که بتواند از آن جدا شود را ندارد. برخی از معانی مثل اسم فاعل و اسم مفعول، ذات را به حدی خاصی محدود میکند؛ اگر زده باشد به او ضارب گفته میشود یا اگر کتک خورده باشد به او مضروب گفته میشود. مدلول لفظ در مشتقات همان ذات همراه با آن صفتی است که ذات را محدود به حالت خاصی کرده است.
«إعلم أنّ جميع ما في العالم من المعاني على ثلاث طوائف، فقسم هو من قبيل الذوات، أعني به متن عالم الوجود. و قسم آخر: هو من قبيل العوارض و الصفات، أعني به جملة الأمور القائمة بالذوات و هو حواشي عالم الوجود. و قسم ثالث: و هي النسب المتحقّقة بين تلك الذوات و العوارض أو بين العوارض بعضها مع بعض و هي المعاني الحرفيّة. و في قبال هذه الطوائف الثلاث من المعاني طوائف خمس من الألفاظ، ثلاثة منها بإزاء الطوائف الثلاث من المعاني المزبورة، أعني بها الألفاظ الموضوعة بإزاء الذوات، كالأعلام و بعض أسماء الأجناس و الألفاظ الموضوعة بإزاء العوارض القائمة بتلك الذوات و الألفاظ الموضوعة بإزاء النسب، أعني بها الحروف و الأسماء المرادفة لها و هناك طائفة أخرى من الألفاظ قد وضعت بإزاء المركّب من المعاني الثلاثة المتقدّمة، أعني بها الذوات و العوارض و النسب. و هذه الطائفة المعبّر عنها بالمشتقّات على قسمين: قسم منها قد وضع بإزاء الذوات، لكن لا مطلقة، بل محدودة بحدّ خاصّ و متخصّصة بمبدأ مخصوص من المبادي؛ كاسم الفاعل و المفعول و أضرابها. و قسم آخر قد وضع بإزاء الأحداث المنتسبة إلى الذات بنحو من النسبة؛ كالمصادر و الأفعال. (و محلّ البحث في المقام) إنّما هو القسم الأوّل. و حاصل البحث هو أنّ مدلول اللفظ في المشتقّات ليس هو نفس الذات بما هي؛ كما في الأعلام و أسماء الأجناس ليصدق على الذات بتمام أطوارها و أحوالها ما دامت الذات موجودةً، بل هو الذات حال كونها محدودةً بحدّ خاصّ عرضي، كالذات الثابت له العلم أو الحركة أو البياض؛ فلا يصدق على الذات الخالية عن الحدّ المتقيّدة به الذات»، (إنتهی ملخّصاً).[4]
محقق خویی (رحمهالله) نیز میفرماید: «إنّ المراد بالمشتقّ في محلّ الكلام ليس مطلق المشتقّات الاصطلاحيّة، بل خصوص ما يجري منها على الذات بملاحظة اتّصافها بصفة خارجة عن مقام الذات، سواء كانت الصفة من الأعراض، كالسواد و البياض، أو من الأمور الانتزاعيّة، كالشدّة و الضعف؛ فإنّهما منتزعان من قيام أحد الأعراض بموضوعه؛ كالحركة العارضة للجسم، أو من الأمور الاعتباريّة؛ كالزوجيّة و الملكيّة».[5] در مشتق، ذاتی میخواهیم و صفتی که خارج از ذات باشد، خواه اعراض باشد مثل سواد و بیاض، یا امور انتزاعی مانند شدت و ضعف باشد یا امور اعتباری مانند زوجیت و ملکیت باشد.
نسبت مشتق اصولی با مشتق صرفی و نحوی
با تعریفی که از مشتق اصولی ارائه شد، نسبت بین مشتق اصولی با مشتق صرفی و نحوی، عموم و خصوص من وجه است؛ یعنی مشتق هم مشتق اصولی (ذات دارای صفت قابل ذوات) و هم مشتق صرفی است مثل اسم فاعل، اسم مفعول، صفت مشبهه، صیغه مبالغه، اسم زمان و مکان و ... . گاهی مشتق صرفی هستند اما مشتق اصول نیستند مثل افعال. یضرب و مانند آن حاکی از ذات نیستند تا مشتق اصولی باشند. گاهی مشتق اصولی است اما مشتق صرفی نیست مانند زوج که در صرف جامد است اما مشتق اصولی است.
مرحوم محقق مشکینی میفرماید: «النسبة بينه و بين المشتقّ النحويّ عموم من وجه ؛ لصدق الأوّل على الجوامد المنتزعة عن غير مقام الذات، دون الثاني و صدقه على الأفعال و المصادر المزيد فيها، دون الأوّل. و صدقهما في سائر المشتقّات النحويّة».[6]
مرحوم محقق خویی میفرماید: «إنّ النسبة بين محلّ الكلام و المشتقّ الاصطلاحيّ هي العموم من وجه، فربّ مشتقّ اصطلاحي كان خارجاً عن محلّ الكلام، كالمصادر و الأفعال. و ربّ جامد كان داخلاً فيه؛ كالزوج و الحرّ و العبد و أمثالها».[7]
جریان نزاع در جوامد
مشخص شد که ممکن است بحث مشتق در برخی از جوامد مانند زوج، اخ و ... نیز جریان داشته باشد اما برخی مانند محقق رشتی (رحمهالله) خارج از محل بحث است.[8]