99/01/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/وضع /صحیح و اعم
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث اصول درباره صحیح و اعم بود و اینکه معنای صحیح چیست. یکی از مسائل مطرحشده «تمامیة الاجزاء و الشرائط» بود. صحیح آن است که تمام جزاء و شرایط آن موجود باشد و فاسد آن است که تام الاجزاء و الشرایط نباشد. اشکالی بر این تعریف ذکر شد که عرف و لغت با این تعریف مطابقت ندارد. در عرف اگر مرکّبی برخی از اجزایش ناقص باشد بازهم اسم مرکب صدق میکند؛ مثلاً خانهای که برخی از اجزایش ناقص باشد هم عرف اسم خانه را برای آن استفاده میکند. در لغت هم همینگونه است.
«و هو غير جيّد؛ لعدم مساعدتهما عليه».[1]
پاسخ اول: ما این فرمایش را قبول نداریم و معتقدیم که عرف و لغت نیز صحیح را به معنای «تام الاجزاء و الشرائط أو ما یترتب علیه الاثر» معنا میکند. هر کلامی که از متکلمی صادر میشود، اصطلاح خاص خودش را دارد مثلاً واژه «فعل» در لغت به معنای کار است اما در اصطلاح علما «ما دلّ علی المعنی مع اقترانه علی ازمنة الثلاثه» است؛ فعل آن چیزی است که دلالت بر حدثی میکند و زمان هم دارد. اگر لغوی فعل را استعمال کند، معنای کار تبادر میکند اما اگر نحوی آن را استعمال کند، «ما دلّ علی الحدث مع اقترانه علی ازمنة الثلاثه» تبادر میکند؛ بنابراین خودِ شخص متکلم در معنای کلام، تأثیرگذار است. وقتی شارع، پیامبر و امام معصوم، جملهای را میفرماید، قرائن دلالت میکند که مراد او چیست. وقتی میفرماید «صلوا» یعنی تام الاجزاء و الشرائط؛ عرف و لغت هم همین را میفهمد. اگر طبیب نسخهای میدهد یعنی تمام اجزاء و شرایط را باید انجام داد.
در مرکباتی مثل خانه و ماشین، عرف و لغت، ناقص را هم خانه و ماشین میداند اما در جایی که کلام شارع است آن را تام الاجزاء و الشرایط میداند که به آن «قرائن عامه» گفته میشود؛ این قرائن عامه دلالت میکند که صحیح نزد شارع، تام الاجزاء و الشرائط است و شامل ناقص نمیشود.
پاسخ دوم: تمامیت و عدم تمامیت از قبیل ملکه و عدم ملکه است نه از قبیل وجد و عدم؛ اینگونه نیست که معنای تمامیت الاجزاء و الشرائط یا عدم تمامیت امری وجودی و عدمی باشد بلکه مانند اعمی و بصیر است. اعمی به چیزی گفته میشود که چشم ندارد درحالیکه شأنش این است که چشم داشته باشد اما به دیوار، اعمی گفته نمیشود زیرا شأنیت برای دیدن را ندارد؛ بنابراین در محل بحث هم رابطه عدم و ملکه است به این معنا: مرکبی که قابلیت دارد تام الاجزاء و الشرائط باشد باد تام باشد تا به آن صحیح بگویند اما اگر تام الاجزاء و الشرائط نبود به آن فاسد میگویند.
«صحة کل شیء بحسبه و ما یترتّب علیه الآثار» صحت هر چیزی هم بهحسب خودش است؛ مثلاً نماز مسافر، دو رکعت است، همین دو رکعت را اگر کسی که مسافر نیست انجام دهد، نمازش باطل است. همچنین نماز صحیح آن است که آثار بر آن مترتب شود؛ یعنی نماز درست است و قضا یا اعاده ندارد.
بنابراین معنای صحیح، نزد عرف، لغت و شرع یکی است.
اشکال دوم[2]
تنها اشکال این تعریف آن است که این تعریف در مرکبات صحیح است؛ مثلاً در نماز که یک مرکب است، صحیح آن است که تام الاجزاء و الشرایط باشد اما در جایی که مرکب نیست، مثل فکر و عقیده، اجزائی نیست که تام الاجزاء باشد؛ بنابراین در چنین جایی گفته میشود: صحیح آن چیزی است که با واقع و نفس الامر مطابقت داشته باشد. آن فکری که با واقع مطابق باشد و انسان را به مصالح برساند صحیح است.
اشکال سوم
آیا تام الاجزاء و الشرائط، کفایت میکند یا نه؟ اگر مرکبی بخواهد تام الاجزاء و الشرایط محقق شود اما قواطع و موانعی هم باشد آیا بازهم صحیح است؟ مثلاً نماز میخواند با تمام اجزاء و شرایط اما وسط آن قهقهه هم میزند نمازش باطل میشود؛ پس باید این را هم به تعریف اضافه کرد و گفت: تام الاجزاء و الشرائط مع عدم الموانع و القواطع.[3]
این کلام در مرکبات شاید درست باشد اما در غیرمرکبات درست نیست؛ بنابراین تعبیر ما این است که این عبارت را اضافه نکنیم بلکه دو قید دیگر آورده شود: «ما یطابق الواقع» و «ما یترتب علیه الاثر».
برخی صحیح را به «اسقاط قضا» و برخی به «موافقت شریعت» تفسیر کردهاند. محقق خراسانی (رحمهالله) میفرماید: این تفسیر به لوازم است نه اینکه معنای صحیح فرق کرده است؛ گاهی لوازم را داخل در معنا میکنند. «تفسيرها بإسقاط القضاء- كما عن الفقهاء- أو بموافقة الشريعة- كما عن المتكلّمين- أو غير ذلك إنّما هو بالمهمّ من لوازمها؛ لوضوح اختلافه بحسب اختلاف الأنظار. و هذا لايوجب تعدّد المعنى؛ كما لايوجبه اختلافها بحسب الحالات من السفر و الحضر و الاختيار و الاضطرار إلى غير ذلك. و منه ينقدح أنّ الصحّة و الفساد أمران إضافيّان فيختلف شيء واحد صحّةً و فساداً بحسب الحالات؛ فيكون تامّاً بحسب حالة و فاسداً بحسب أخری، فتدبّر جيّداً».[4]
یک آثار داریم، یک لوازم داریم و یک ماهیت داریم. ماهیت لوازم و آثاری دارد؛ این آثار و لوازم بعد از وجود ماهیت محقق میشود؛ مثلاً وقتی نماز موجود شد، آثار و لوازمی مانند اسقاط قضا و معراج مؤمن دارد اما قبل تحقق و وجود ماهیت پیامبر میخواهد ماهیت را برای مردم تعریف کرده و توضیح دهد که مثلاً مرکبی ده جزئی است؛بنابراین ماهیت غیر از آثار و لوازم است. تعریف ماهیت قبل از تحقق است و آثار و لوازم بعد از تحقق؛ بنابراین مرحوم آخوند در اینجا بهدرستی فرموده که تعریف به اسقاط القضاء یا موافقة الشریعة، تعریف به لوازم است.
نکته دیگری که موردتوجه مرحوم آخوند بوده این است که صحت و فساد نسبت به حالات افراد، مختلف است؛ مثلاً کسی که هیچ مشکلی ندارد باید برای نماز وضو بگیرد اما کسی که مریض است باید تیمم کند. نماز هر دو صحیح است؛ بنابراین «الصحة و الفساد امران اضافیان».
مرحوم مشکینی (رحمهالله) نیز در توضیح کلام مرحوم آخوند(رحمهالله) میفرماید: «كما هي كذلك عند اللغة و العرف؛ لبعد كونه منقولاً خاصّاً عندهم؛ مضافاً إلى كونه مستلزماً للدور، أو تعلّق الأمر بالأعمّ من الفاسد».[5]