98/02/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/وضع /علامت حقیقت و مجاز
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث اصول فقه درباره علائم حقیقت و مجاز بود.
علامت دهم: اصالة الحقیقهدر این نظریه دو قول وجود دارد: برخی مانند مرحوم شیخ انصاری آن را علامت حقیقت میدانند و برخی مانند مرحوم آخوند به صراحت آن را علامت حقیقت نمیدانند.یکی از جایگاههای اصالة الحقیقه آن جایی است که مراد، معلوم باشد و ما ندانیم که مراد، معنای حقیقی است یا مجازی. مثلا مراد از آیه قرآن را میدانیم اما نمیدانیم که آیا مراد الهی، معنای حقیقی است یا مجازی، اصاله الحقیقه میگوید که خداوند، معنای حقیقی را اراده کرده است.جایگاه دوم اصالة الحقیقه آن جایی است که معنای حقیقی لفظ مشخص است اما مراد مشکوک است؛ در این صورت مراد از آیه را حمل بر معنای حقیقی میکنیم. این استفاده از اصالة الحقیقه کاملا درست است.
جایگاه سوم جایی است که مستعملفیه را میدانیم و لفظ یک استعمال بیشتر ندارد. کتاب لغت را که باز میکنیم، یک معنا بیشتر برای آن ذکر نشده است؛ پس ناچاریم که لفظ را بر همان معنا حمل کنیم.
محل بحث ما در جایی است که کتاب لغت، چند معنا را برای لفظ ذکر کرده است و معنای حقیقی مشخص نیست.سید مرتضی و ابنزهره (رحمهماالله) گفتهاند: وقتی لفظی در معنایی ذکر شد، علامت حقیقت است. اگر در دو معنا ذکر شد بازهم حقیقت است و لفظ مشترک میشود. اگر در چند معنا هم ذکر شود، بازهم مشترک است. الاستعمال علامة الحقیقة.اکثر علما با این نظریه مخالفت کرده و گفتهاند: «الاستعمال اعم من الحقیقة و المجاز». استعمال ممکن است حقیقی نباشد بلکه مجازی باشد.مرحوم آخوند میفرماید: «إنّه لم تثبت حجّيّة هذا الأصل».[1] بر حجیت اصالة الحقیقه هیچ دلیلی از آیات، روایات و ... وجود ندارد.
اصالة الحقیقه را فقط در یکجا میتوان استفاده کرد و آن جایی است که فقط یک معنا برای لفظ بیان شده است و آیه را هم بر همان معنا حمل میکنیم.علامت یازدهم: ورود اللفظ في مقام البيان مجرّداً عن القرائنشیخ محمد تقی اصفهانی میفرماید: «ورود اللفظ في مقام البيان مجرّداً عن القرائن مع حصول العلم بالمعنى المقصود من الخارج من غير قرينة منصوبة من المتكلّم أو ملحوظة له في الإفهام و عدم استعماله في غيره في مقام البيان، إلّا مع إقامة قرينة صارفة عن الأوّل معيّنة له، فإنّه إذا وجد اللفظ على النحو المذكور في الاستعمالات المتداولة، دلّ ذلك على كونه حقيقةً في الأوّل مجازاً في غيره، فإنّ ذلك من لوازم الوضع و عدمه».[2]
اگر یقین کردید که لفظی در معنایی استعمال شده و قرینه حالیه یا مقالیه ندارد، علامت حقیقت است.اشکال: این علامت همان تبادر است. اگر از لفظی برداشتی داشته باشید که بدون قرینه، تبادر است.
علامت دوازدهم: أصالة العدم«أنّا إذا علمنا ثبوت معنى للفظ في العرف نحكم لذلك بثبوته له في أصل اللغة أيضاً؛ نظراً إلى أصالة عدم النقل و عدم تعدّد الأوضاع. هذا مع علمنا بثبوت تلك اللفظة في أصل اللغة. و أمّا مع الجهل بذلك و احتمال كونه من الموضوعات الجديدة فلا».[3]
اشکال: این همان علامت تبادر است.
علامت سیزدهم: تقسیم اگر لفظی تقسیماتی داشت، مثلا «الانسان امّا رجل و امّا امرأة» دلالت میکند که انسان در رجل و امرأه، حقیقت است. تقسیم دلالت میکند که مقسم در قسیمها وجود دارد.مرحوم موسوی قزوینی میفرماید:«من الأمارات التقسيم، فإنّه يدلّ على الحقيقة في المقسم بوجهين:
الأوّل: أنّ غالب الألفاظ القابلة للتقسيم موضوعة للمقسم.الثاني: أنّ بناء اهل العرف على جعله كاشفاً عن الحقيقة في المقسم».[4]
اشکال: این همان حمل شایع صناعی است که بیان مصداق است که گفتیم علامت حقیقت نیست.